با پوزش از آمریکا اگر غیرت مردم مصر ناامیدشان کرد؟!

0
246

پس از واقعه شوم سال 1979 میلادی، که منجر به وقوع انقلاب شوم اسلامی در میهن ما گشت؛ و ایرانیان را به چنین روز سیاهی نشاند؛ رویداد یازدهم سپتامبر سال 2001 میلادی هم، یکی از بدترین وقایع قرن اخیر در تاریخ جهان بود. آنهائی که این واقعه را از عالم ذهنیت به دنیای عینیت نقل مکان دادند؛ هدفهای شوم و سیاهی را در نظر گرفته بودند، که تا یکی پس از دیگری به مردم گیتی تحمیل نموده، و آرمانهای دیرینه خودشان را تحقق ببخشند!

انهدام برجهای دوقلوی پنتاگون در ایالات متحده آمریکا، با تمام هزینه های جانی و مالی که در پی داشت؛ سکون طولانی مدت ینگه دنیا را به تحرکی غیرقابل تصور بدل نمود؛ و به دولتمردان این کشور فرصت داد، تا به بهانه این اتفاق، پایشان را بیش از پیش به میان کشورهای جهان، به ویژه ممالک منطقه خاورمیانه بکشانند؛ و جهت مقاصدی که در نظر داشتند، اوضاع داخلی برخی از این کشورها را به نفع خودشان دگرگون بکنند!

افغانستان و عراق که از نخستین قربانیان این هدف به شمار می آیند؛ هنوز پس از اینهمه سال ، همه روزه تعدادی از شهروندان بی گناه شان قربانی عواقب شوم مورد نظر می باشند. تقریبا به طور مستمر و همه روزه، حدود بیست نفر از ساکنان این دو کشور، در اثر حملات انتحاری تروریستی جان خودشان را از دست می دهند و قربانی مطامع کشورگشایان می گردند!

ادامه چنین فجایعی در دیگر کشورها، از اهداف بعدی ایشان بود، که متأسفانه آتش جاه طلبی های جهانخواران، بر برخی دیگر از ممالک منطقه نیز شعله کشید و در نتیجه آن، کشتار و قربانی دادن بیش از صدهزار تن از انسانهای بی گناه کشور سوریه را موجب گشت. پرده دوم و سوم نمایشنامه جنایت در منطقه، بر روی سن نمایشی کشور باستانی مصر هم قرار گرفت؛ تا آنها را نیز به کام یک جنگ داخلی فرسایشی مانند سوریه سوق بدهد؛ و موضوع تکرار جنایات روزانه در افغانستان و عراق را، در کشور فراعنه نیز پایه گذاری بکنند!

اما آرتش دلاور مصر، بدون فوت وقت و با هوشیاری کامل، بسیار به موقع خودش را به میدان مبارزه مردم با دولتیان سلفی برخاسته از گور اخوان المسلمین رساند؛ و با تهوری بی باکانه نخست مرکز تلویزیون دولتی را به تسخیر خویش درآورد؛ آنگاه به راحتی توانست رئیس جمهور سلفی تازه به دوران رسیده آنجا را، که می رفت تا یک جمهوری اسلامی فاشیستی دیگری را در منطقه پایه گذاری بکند؛ از اریکه قدرت به زیر کشیده و چنگهایش را از اطراف گلوی مردم بی گناه مصر برداشته و ملت مصر را از شر حکومت خودکامانه وی نجات داد!

و این بدان معنا بود، که مصریان هوشیار، بخصوص ژنرال های کاردان آرتش آن سرزمین، با کاری که در آنجا صورت گرفت، و با دستگیر شدن محمد مرسی رئیس جمهور مثلا قانونی کشورشان، اجازه ندادند که مردم این سرزمین، همه روزه شاهد به وقوع پیوستن حملات انتحاری، و در نتیجه کشتار مردم بی دفاع آنجا باشند. تا مصر نیز مانند سوریه به کام یک جنگ داخلی درازمدت گرفتار بشود!

آنهائی که با این شاهکار آرتش مصر، سنگ هدف شومشان به درب بسته خورد و ناامیدشان ساخت؛ با سردادن نوحه همیشگی ” وا مصیبتا دموکراسی بر باد رفت. ” به جای تحسین نمودن مردم نستوه مصر و آرتش دلاور آنجا، با همان روش دیپلماسی خویش!! از آنها ایراد گرفتند که کارشان صحیح نبوده، و محمد مرسی در سال گذشته، با رأی مردم به این سمت دست یافته بود، و نبایست او را از ریاست جمهوری مصر خلع نموده و دستگیرش می کردند!

به بیانی دیگر معنای این اعتراض دولتمردان آمریکا، می تواند به این شکل هم مطرح باشد؛ که چرا نگذاشتید تا مرسی در منسب خودش باقی بماند، و آرام آرام یک جمهوری اسلامی متحجر دیگر را در منطقه راه بیندازد؟ بدیهی است که این مفهوم، می خواهد برساند که …. هر چه آمران در یک حکومت دگم تر و بی منطق تر باشند؛ به همان نسبت رشد مغزهای خرافه پرست و عصر حجری در آن سرزمین زیادتر و حادتر خواهد شد؛ و صد البته رساندن پنهانی دست شیطان بزرگ بر هست و نیست ملت آن کشور نیز، آسان تر و بیشتر میسر می گردد!

با آنکه پیروزی ناگهانی و خارج از تصور ملت و آرتش مصر نسبتا زودهنگام و خارق العاده به نظر می رسد؛ اما از آنجائی که این امر به اکثریت مردم این کشور تعلق دارد؛ اما می دانیم که هنوز اعضای عصر حجری گروه اخوان المسلمین، که از دیرباز در کشور مصر فعال گشته اند؛ تن به چنین خفتی نخواهند داد، و احتمالا ممکن است باز هم در جای جای نقاط مهم مصر، دست به شورش زده و مشکلات جدیدی را برای مصریان پدید بیاورند!

اما تردیدی وجود ندارد که مردم شجاع این کشور، با تکیه به پشتیبانی های آرتش میهن پرست آنجا، اجازه نخواهند داد که تا هواداران محمد مرسی، بتوانند از سرزمین باستانی مصر، مخروبه ای مانند سوریه را به وجود بیاورند؛ و باری دیگر اجازه بدهند تا دگماتیسم مذهبی در مملکت شان استیلا بیابد. چرا که اگر قرار بود چنین بشود، چه نیازی به به پا خاستن و دادخواهی نمودن بود؟ می توانستند بدون تحمل رنج در خیابان بیتوته کردن و از پای ننشستن، اجازه بدهند که مرسی بر تخت خلیفه گری قوم فاشیستی اخوان المسلمین تکیه بزند؛ و کشورشان همانند زمان ابوبکر و عمر و عثمان، در همان زمان هزار و چهار صد سال پیش، به دست سلفی های خودمحور، پایگاه بازرگانان برده فروش باشد و ننگ درجا زدن در عهد دقیانوس را با خودشان حمل بکنند؟!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیاعدام گروهی و ضدبشری ۱۱ زندانی از جمله ۵ زن در زندان مرکزی زاهدان..!
مقاله بعدیبازيگر تلويزيوني كه مي خواهد مجري اسكار شود..
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.