با هفتاد و هفت میلیارد تومان در هر سال چه می توان کرد؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

1
400

رقم بسیار بزرگ بالا(77.000000000)، درآمد سالیانه سید حسن خمینی، نوه پول پرست آخوند روح الله خمینی، رهبر جلاد انقلاب سیاه اسلامی است. سید حسن خمینی این مبلغ گزاف را چگونه به دست می آورد؟ وی اینهمه درآمد را از طریق تولیت مزار بابا بزرگ اش، و نیز تولیت مؤسسه تولید، تنظیم و نشر آثار خمینی به دست می آورد؛ که شامل پولها و طلاهائی هم هست؛ که برخی از مردم نادان ایران، هنگام زیارت کردن از آرامگاه شیطان، به درون ضریح ننگ آور امام سیزدهم شان می اندازند!

به راحتی می توان محاسبه کرد که با این مبلغ در طول یک سال، چه امکانات جدیدی را می توان، برای شهروندان نیازمند کشورمان در ایران به وجود آورد؟ چند مدرسه ، بیمارستان، درمانگاه، یا کارگاه های تولیدی جهت ایجاد کار برای بیکاران مملکت ساخت؟ و یا سایر مؤسسات علمی و فرهنگی را به وجود آورد؛ که هم بر تعداد کارگران شاغل افزوده بشود؛ و هم به مردم کشور، به ویژه به کودکان، نوجوانان و جوانان آن، فرصت همه گونه پیشرفت های علمی را داد؟!

هفتاد و هفت میلیارد تومان ، یعنی پرداخت شدن 9 میلیارد و 16 میلیون و ششصد و شصت و شش هزار تومان در سال، به هر یک از آحاد هشتاد و چهار میلیونی ایرانیان، فرض می کنیم که همه این 84 میلیون تن ایرانی، نیازی به این کمک سالیانه نداشته باشند. اگر فقط بیست میلیون ایرانی استحقاق دریافت نمودن این پرداختی سالیانه را داشته باشند؟ با بقیه آن چه عمران و آبادانی فراوانی را، می توان در سراسر مملکت به وجود آورد؟!

دزدی و سوء استفاده کردن و حیف و میل نمودن هم اندازه دارد. یک نفر آخوند به قول هم میهنان اصفهانی ” پیزوری = به درد نخور” ، با این مبلغ سرسام آور چه خواهد کرد؟ هیهات از نادانی های بسیاری از مردم ایران، که مال شان به دست کفتارهای حکومتی رژیم ملاها به یغما می رود؛ و جان شان یا ذره ذره در زندان های دژخیمان حکومت پلدیشان تباه می گردد؛ و یا بر سر جوخه دار، یکباره از تن شان خارج می شود. یا این که در اثر گرسنگی و بی خانمانی و عدم امکانات معمولی زندگی، پیش از آنکه زمان مرگ شان فرا برسد؛ به فرشته مرگ لبیک می گویند و از هستی ساقط می شوند!

اما جنایتکاران بی شرم جمهوری فریبکاران و دروغپردازان و دزدان و جانیان رژیم منفور اسلامی، در بهترین شرایط ممکن به زندگانی بی حاصل و بدون بهره و حیوانی و شکمبارگی های شان ادامه می دهند؛ بدون آنکه کم ترین دغدغه ای برای ملت ایران، یا حتی امت خودشان نیز داشته باشند!

 گیریم که همگی مان در بهمن منحوس 57 ، فریب دشمنان داخلی و خارجی خود و میهن مان را خوردیم؛ و دژخیمان این حکومت جهنمی و خودکامه و قدرت پرست و سودجو را، بر خویشتن مسلط گردانیدیم. آیا اکنون هم باید مانند آن سال سیاه و ننگ آورد، که دیگران ما را فریب دادند. این بار خودمان خویشتن را، در نهایت بی تفاوتی و ساده انگاری بفریبیم و گول بزنیم؟ و همچنان به این سیه دلان اجازه اینهمه حیف و میل از دارائی های خودمان را بدهیم؟!

باور کنید که با اندکی عمیق تر اندیشیدن، با کمی دقت بیشتر به پیرامون خود توجه نمودن، با لحظاتی در فکر فرو رفتن، و با کمی تفکر میهن پرستانه در مورد وضعیت نابسامان خودمان، و دقیق به سطح و اطراف ایران نگریستن و نتیجه گرفتن، که بتوان به نقاط ضعف و قوت مدیران و دست اندرکاران حکومتی پرداخت. تا به نیک و بدشان بیشتر و واضح تر پی ببریم؛ نه تا به حال کسی را کشته است؛ و نه ما را خواهد کشت!

مردم ممالک دیگر، که ضعف و کاستی عملکردهای دولتمردان کشورشان را می بینند. با یک، دو یا چند شب در خیابان ماندن و تحصن نمودن، توانسته اند یک حاکمیت بیدادگر را در سرزمین شان، از بالا به زیر بکشند و سرنگون اش سازند. علت روز به روز وقیح تر شدن سران حکومت اهریمنی اسلامی در میهن مان نیز به همین خاطر است؛ که خیال شان از بابت منفعل و بدون تحرک بودن مردم کشور راحت است!

 اگر چنین نبود، اگر کم ترین تردیدی در باره شکسته شدن سکوت زیانبار ملت ایران می داشتند؟ هر چه که نظامی و بسیجی و نیروی انتظامی که دارند؛ را در سراسر کشور به حالت آماده باش قراول می گذاشتند. تا یک ایرانی هم نتواند، دست از پا خطا کند؛ یا گروه های کوچک و بزرگ مخالفان رژیم اشغالگرشان، جهت سرنگونی و براندازی این جنایتکاران اهریمن نژاد به پا خیزند!

هم اکنون که در ایران هیچ خبری نیست؛ بلکه در اقلیم کردستان عراق خبرهائی شده است. مناطق کردنشین ایران در غرب کشور، مخصوصا در مهاباد، به آشکارا یا غیر ملموس، نیروهای دولتی و نظامی جمهوری پلید اسلامی، حاضر هستند و همه چیز را زیر نظر دارند. وقتی که برای احتمال شلوغی در دو سه استان کشور، اینهمه قراول را به نگهبانی گماشته اند. اگر ایرانیان همت کنند و به اتفاق یکدیگر به پا خیزند؟ همه آرتش و سپاه و بسیج را آماده باش خواهند داد!

زیرا آنچه که سردمداران این رژیم پوشالی، اما دزد و جنایتکار اسلامی از آن وحشت دارند؛ فقط و فقط مردم ایران هستند. که حتی قیام یک تن از ایشان نیز، بر تن حاکمان مستبد جمهوری ننگین اسلامی لرزه می اندازد. چه رسد به آن که شما ایرانیان دلاور و حق طلب، متحد با همدیگر، برای سرنگونی این مزدوران برخیزید؛ و کم ترین فرصتی هم به آنها ندهید!

محترم مومنی

مقاله قبلیدادگاهی در آمریکا جمهوری اسلامی را به پرداخت ۶۳ میلیون دلار خسارت به امیر حکمتی محکوم کرد
مقاله بعدیاردوغان: دولتی مستقل در شمال عراق تشکیل نمی‌شود
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.

1 نظر

نظرات بسته است