با راه اندازی سازمان « گ ت ت » مشکل بیکاری در کشور حل شد!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
274

چنانچه به یاد داشته باشید؛ یکی از قول هائی که رؤسای جمهور رژیم، در هنگام تبلیغات انتخاباتی خودشان به مردم داده و می دهند. ایجاد نمودن مشاغل اجتماعی برای بیکاران کشور، با اعلام درصد های بسیار بالا و چشمگیر بوده است. در میان رؤسای قوه مجریه در حکومت اسلامی، از بدو شکل گیری این حاکمیت نه جمهوری و نه حتی اسلامی، آخوند حسن روحانی تنها رئیس جمهوری است؛ که تقریبا به وعده ای که در این خصوص داده بود عمل کرده است!

چنانچه می توانست برای سومین بار هم به ریاست قوه مجریه جمهوری اسلامی برگزیده شود. بدون تردید تشکیلات کارگشائی « گ ت ت » ، می توانست شاخص ترین نتیجه به دست آمده، از وعده هائی که او در موقع هر دو بار مبارزات انتخاباتی خود به مردم ایران داده بود باشد. از آنجائی که نرخ بیکاری در کشور بسیار بالا بود؛ اکنون « گ ت ت » توانسته است؛ دست کم هزاران کودک بیکار(لطفا سختگیر نباشید. همین که این مهم از مقطع سنی حتی نوزادان نیز آغاز گشته است؛ بدان معنا خواهد بود؛ که بی شک بزرگترهای این نوزادان و کودکان و نوجوانان در سنین زیر ممیزه های قانونی، نیز در این ارتباط دارای مشاغلی می شوند؛ که روی جمهوری ننگین آخوندی را، چنان سپید نمایند؛ که در طول این چهار دهه حاکمیت استبدادی شان، هرگز به این سپیدی نبوده است.) زیرا، احتمالا همانطوری که می دانید؛ به وجود آمدن چند رنگ اصلی ارغوانی، سبز و سرخ و سیاه و بنفش و نارنجی، از تجزیه شدن رنگ سپید به دست می آیند. بنا بر این، رنگ مسؤلان رژیم اسلامی در کشور، که به طور منطقی با اشتباهاتی که مدام مرتکب می شوند. با تجزیه شدن سپیدی موقت رنگ چهره شان، هر از چند گاهی، به یکی از رنگ های برشمرده در بالا رنگین می شود؛ که با برداشت مفاهیم « روانشناسی رنگها » در این باره، در کمال روشنی می توان به چگونگی حالات روحی برخاسته از شرمساری(اگر خجالت کشیدن را بلد باشند.) آنها پی برد؛ و نتایج حاصله را مورد بررسی قرار داد!

سازمان مافیائی « گ ت ت » = گدایان تهران و توابع آن ، همه روزه با ارائه سرویس های نقل و انتقال کارکنان خودشان به مناطق پر رفت و آمد تهران بزرگ، تعداد زیادی از فرزندان بی گناه این سرزمین بسیار بسیار ثروتمند را، با اتوبوس های حمل و نقل خودشان، به مراکز محل کار ایشان، در داخل تهران بزرگ و شهرک های توابع آن می برند و بر می گردانند. شهرک هائی که به سبب فاصله خیلی اندک آنها با پایتخت، از زیست گاه های شلوغ کشور به حساب می آیند. سازمان « گ ت ت » افراد خودش را، در محل کارشان مستقر می کند؛ و در پایان غروب یا نزدیک به انتهای شامگاه، دوباره آنان را به محل سکونت شان باز می گردانند!

البته هیچگاه فراموش نمی کنند؛ که پیش از سپردن آنها به پدر و مادرشان، پول های کاسبی آن روز آنها را از ایشان بگیرند؛ و با برداشتن درصد بالای خودشان، سهم زحمات این بی گناهان بی نوا را، به والدین آنها بپردازند. به کسانی که یا در اثر بدبختی مطلق، و یا به خاطر بی خردی محض خودشان، جگرگوشه های خویش را با اجاره دادن به این جنایتکاران، در اختیار این شبکه مافیائی قرار می دهند. تا این افراد خشن و سودپرست، هر کاری را با کودکان بی پناه این پدران و مادران ناآگاه انجام بدهند!

« گ ت ت » این بچه ها را از والدین آنها اجاره می کند؛ با انجام دادن انواع گریم های چهره و اندام بر روی ایشان، آنها را در شکل و شمایل افراد خردسال کور و شل و چلاق، در معابر شلوغ و پر رفت و آمد خیابان های اصلی تهران بزرگ مستقر می نماید. تا با همان وضعیت اسفبار ظاهری خودشان، یا برای اتومبیل های متوقف شده در پشت چراغ قرمز چهار راه ها اسپند دود بکنند؛ و یا به پاک کردن شیشه های اتومبیل آنها بپردازند. تا در این رهگذر، دل رانندگان به درد آید و پولی به ایشان بدهند. چرا که در کلمات قصار بزرگان اسلام ناب محمدی « صدقه مایه دفع بلاست » !!

نکته شکنجه کننده در این راستا این است؛ که خود مسؤلان مملکت نیز به درستی با این سازمان و نوع عملکردشان آشنائی کامل را دارند. به گونه ای که خبرگزاری ایلنا به آن پرداخته، آقای مجید ابهری جامعه شناس در این مورد گفته است: « کودکان کار در سه دسته قابل تقسیم بندی هستند. دسته اول کودکانی می باشند؛ که به کارهای واقعی اشتغال دارند؛ آنها در کارگاه های زیرزمینی به انجام دادن کارهای سخت مشغول هستند. دسته دوم هم مشاغل کاذب می باشند؛ که این کودکان را در سر چهار راه های تهران و حومه آن، با وضعیت گریم شده و معلول نما، به دود کردن اسپند و تمیز نمودن شیشه های اتومبیل های متوقف در چهار راه ها می پردازند. اما دسته سوم کودکانی هستند؛ که برای بزه کاری و انواع تخلفات اجتماعی تعلیم داده شده اند؛ و متاسفانه ناگزیر به انجام دادن چنین کارهای غیر اخلاقی و مغایر با قوانین و مقررات جاری در مملکت می باشند. سود پرستی های عوامل باند « گ ت ت » و درماندگی خانواده های فقیر این کودکان، آنان را وا می دارند. تا به هر کاری که درآمدی برای شان داشته باشد دست بزنند!

تفکر برانگیزتر اما عصبی کننده تر نیز این است؛ که در خبر مربوطه آمده، دست اندرکاران راه اندازی این شبکه کار آفرین!! که سر بر تن شان نباشد؛ هفت تن می باشند. که به این کودکان محروم و بدون دعوت به این جهان آمده، انجام دادن انواع بزهکاری های اجتماعی مانند: تمارض و جیب بری و سرقت از فروشگاه ها، دزدیدن لوازم اتومبیل های پارک شده و انواع دیگری از این کارهای شایسته !!! را آموزش می دهند؛ و از دسترنج این بی نوایان، که بیشتر شان از مهاجران افغان در ایران هستند. بر ثروت کاملا حرام خودشان می افزایند. دریغ و درد که متاسفانه، همه روزه هزاران تن از ساکنان بی توجه پایتخت، این کودکان بدبخت و بی دفاع و بی پناه را، بر سر چهارسوی میدان ها و چهار راه های بزرگ تهران و توابع آن مشاهده می کنند. اما در جهت برطرف کردن این نقیصه بسیار کثیف اجتماعی، از پیکره و سطح و طول و عرض تهران بزرگ نمی کوشند!

رانندگان اتومبیل های متوقف شده در پشت چراغ های قرمز چهار راه های تهران، فقط افراد معمولی ساکن در پایتخت نیستند. بل، بسیاری از مسؤلان و مدیران سازمان ها و مؤسسات دولتی نیز می باشند؛ که به جهت عدم اهمیت شغلی و نیاز نداشتن به اسکورت یا راننده شخصی، خودشان اتومبیل خویش را می رانند؛ و همه روزه با چنین مناظر متاثر کننده ای هم مواجه می شوند. ولی کم ترین احساس مسؤلیتی در این باب ندارند و نمی کنند؛ و حداکثر واکنشی که با تماشای این کودکان معصوم از خودشان نشان می دهند. گذاشتن یک قطعه سکه یا اسکناس رایج کشور در دست این اطفال ستمدیده، از کنار آنها عبور می نمایند!

به بیان آقای مجید ابهری جامعه شناس و کارشناس مسائل اجتماعی، متکدیان دارای دژبان های پراکنده ای در محل کارشان هستند. تا چنانچه این گدایان کودک و نوجوان، غیر از محلی که برای آنان در نظر گرفته شده مستقر بشوند و به کارشان مشغول گردند. مثلا از میدان فردوسی به میدان انقلاب بروند و در آنجا کار بکنند. با ایشان برخوردهای شدید می کنند. احتمالا از بابت جریمه کردن شان، دستمزد آن روز آنها را با کاهش از اصل قراری که با خانواده های این کودکان معصوم دارند؛ به آنان می پردازند!

در نهایت تاسف و تاثر بسیار، این خانواده های نادان نیز، که یا بیماران زمینگیر شده و یا معتادان هستی از کف داده می باشند. به خاطر کم شدن دستمزد آن روز کودکان خویش، نسبت به فرزندان بی گناه اما بدبخت و محروم خودشان، این اطفال خردسال را، با تنبیهات شدید بدنی، و آزارهای سنگین جسمی و روحی خطرناک که بر جگر گوشگان خویش روا می دارند. گوئی که آنها فرزند خودشان نیستند؛ و مزد بگیران آنها می باشند!

گوئی که وظیفه اصلی ایشان در این دنیا و در قبال جامعه شان، به دنیا آوردن این کودکان رنجدیده، و اجاره دادن آنها به این باندهای وحشی و ضد انسانی درون جامعه خشن و خطرآفرین کنونی است. مساله ای که در اثر حاکمیت استبدادی جمهوری ملاها در ایران به وجود آمده، و از بین رفتن این مافیای قدرت و تبه کاری، فقط منوط به سقوط کردن رژیم می باشد؛ و با سرنگون شدن حاکمیت دیکتاتوری آخوندی در ایران میس خواهد بود!

محترم مومنی

مقاله قبلیفهرست اولیه نامزدهای دریافت توپ طلای ۲۰۱۸ اعلام شد
مقاله بعدیچند پرسش منطقی از رهبر عاری از منطق حکومت مافیائی اسلامی! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.