با جایگزینی شورش به جای تظاهرات اعتراضی، سرنگونی رژیم ملاها را تحقق می بخشیم! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
364

از این که هر از چندگاهی، گروهی از اقشار مختلف مردم ایران، جهت مبارزات مدنی، و انجام دادن اعتراضات علنی خویش با حاکمیت دیکتاتوری جمهوری آخوندی در ایران، به خیابان های کشور بیایند؛ و با هر توان و امکاناتی که دارند؛ به اعتراضات علیه این مستبدان دزد و جنایتکار بپردازند. نتیجه بخش بودن این کارزار حیاتی، نیاز به زمان بیشتری دارد؛ و با این روش( تظاهرات معمولی به شکل راه پیمائی و شعار دادن)، شکل گرفتن چند واکنش از سوی سردمداران حکومت به چنین تظاهراتی را موجب می شوند!

زورمداری و نمایش قدرت از سوی نیروهای انتظامی و امنیتی حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی موجب می گردد؛ که آنها برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر میان سایر اقشار ملت، چندتن از معترضان را دستگیر و زندانی کنند؛ و در موردشان از انجام دادن هرگونه آزار و شکنجه جسمی و روحی کوتاهی ننمایند. حتی برای جاری نمودن سیل ارعاب و وحشت میان همه مردم ایران، به امور بدتری بپردازند؛ که تا کنون در جامعه کنونی کشور، و در راندمان قوانین مدنی و حقوقی کلیه آحاد اجتماع در مملکت دست نزده اند. ولی از این پس، به حیله هائی روی می آورند؛ که اساسا هیج اختیاری در باره آنها ندارند؛ و صرفا به خاطر در دست داشتن حاکمیت(هرچند قرون وسطائی و عصر حجری) شان در این سرزمین، و با قانونی نشان دادن کارهای بی منطق شان در امور جاری کشور، از جمله انتخاب لیستی از نام وکلائی، که اجازه دارند موکلان زندانی داشته باشند. بخش بزرگی از وکلای زبده و موفق و مورد اطمینان مردم ایران را، یا درون زندان های مخوف خویش محبوس گردانند؛ و یا به آنها مجوز پذیرش وکالت زندانیان سیاسی را نمی دهند!

با این کارشان، بسیاری از دارالوکاله هائی را، که به همدستی با عوامل رژیم جهت هر چه بیشتر سرکوب نمودن مردم گردن نمی نهند. را بیکار و غیر فعال نموده اند؛ و تعداد زیادی از متهمان دارای حکم یا بدون حکم محکومیت را، در دسترسی به یک وکیل مبرز و مجرب ناکام نموده اند!

بر این اساس، زندانیان به ویژه در امور سیاسی ناگزیر می گردند؛ که هنگام محاکمه شدن در دادگاه های فرمایشی رژیم، از وکلای استیجاری که قوه قضائیه برای شان انتخاب می کند استفاده نمایند. البته این دسته از وکیلان نیز، می بایست که بر اساس تعهدات شغلی خویش، پای شان را از مرز قانون و گرویدن به حق و عدالت فراتر نگذارند. اما این امر در صورتی امکان پذیر است؛ که آنها توسط تیم جنایتکار قوه قضائیه در وزارت دادگستری دولت نوکر صفت و بی اراده ی حاکمیت، درون فهرست لیست سیاهی که قضات دست نشانده و کار به مزد بگیر قوه قدرت پرست قضائیه تهیه می کنند قرار نگرفته باشند!

بلکه به طور آزاد و رها از هرگونه دخالت های حکومتی بتوانند؛ از موکلین خود دفاع نموده و نیجه ای متناسب با وضعیت موکل خود را به ثمر برسانند. تا در این رابطه، پای شان را از مرز عدالت پروری آن سوتر نگذارند!

از این رو نگارنده این مطلب اصرار دارم؛ که جهت رها شدن ملت ایران از هر قوم و گروه، که در هر منصب و مسندی از یک پیشه اداری یا کارگری در ایران می باشند. چنانچه اراده ی بر کرسی نشاندن خواسته های حق طلبانه خود و خانواده شان را داشته باشند. می بایست و ناگزیرند؛ که شکل و شیوه اعتراضات مدنی، و تظاهرات اعتراضی خودشان را، از مرحله شعار دادن و راهپیمائی معمولی کردن، به طرف شورشی فراگیر با حملات حق طلبانه سوق بدهند. تا هم فرصت کم تری به تفنگ به دست های رژیم اشغالگر میهن شان بدهند؛ و هم از وقتی که برای رساندن صدای شان به دیگران در نظر گرفته اند. بهترین استفاده مطلوب را بنمایند!

بدیهی است، هنگامی که پای شورش و قصد بازگشت نکردن به نقطه اول، در کنش های تظاهر کنندگان در میان باشد و مشاهده بشود. هیچ تردیدی باقی نخواهد ماند؛ که این مردم به جان آمده، با هدفی والا به سوی دشمنان قسم خورده خود و میهن شان می خروشند و بر آنان می تازند. تا با امید تردید ناپذیر پیروزی نور بر تاریکی، از همه دست اندازهای مکر و ریای سران ضد بشری این حاکمیت اشغالگر و بی هویت و غیر منطقی، به سلامت بگذرند و عبور کنند. تا به این چپاولگران زیاده طلب و قدرت پرست اجازه ندهند؛ که بیش از این در سرزمین اهورائی ایشان، به این کارهای غیر انسانی شان ادامه بدهند!

« کس نخارد پشت من *** جز ناخن انگشت من » ! در این تردیدی وجود ندارد؛ که جز مردم دلسوخته و ستمدیده ایرانی، هیچ فرد عادی یا قدرتی بالا و مشهور در جهان، بتواند به طور درست و کامل با چنین مشکل غیر قابل تحملی مواجه بشود؛ و به آسانی بتواند آن را درک نماید. تا جهت حذف این نقیصه از چهره اشغال گردیده مملکت خویش، به آن کاری دست بزند؛ که عقل سلیم به آن فرمان می دهد. دستور نیروی تردید ناپذیر خرد میهن پرستانه هر ایرانی، به او حکم می کند؛ که در براندازی حاکمیت غاصب و اشغالگر قومی غیر ایرانی از سراسر میهن شان، جز به یاری توانمند و بی همانند اهورای یکتا تکیه نکنند. هر چند که در یاری رسانی های قدرت های بزرگ در جهان به خودشان، در این رابطه کم ترین شک و شبهه ای نداشته باشند!

زیرا، هر بیگانه ای که به ما یک عدد « به » هدیه نماید؛ بی تردید انتظار دارد، که ما دست کم یک عدد « ده » یا یک شهر کوچک مان را به او ارمغان کنیم. اگر قرار بود که در طول تاریخ همواره سرفراز ایرانزمین، چنین روش های نابخردانه ای به کار برده می شدند. تا کنون جز ملک ری و همین پایتخت برای ایرانیان باقی نمانده بود. از همان اوان شکل گیری این کهندیار آریائی، پیوسته اقوام وحشی و غارتگری به میهن باستانی ما یورش آورده اند؛ و در کنار کشتارهای بسیار به چپاول وحشیانه نیز پرداخته اند. در همین ده بیست قرن اخیر، تعداد زیادی از استان های بزرگ کشورمان، در اثر ناتوانی های حکومت های نالایق، به ویژه در دوران بسیار اسفبار قجرها، که هرگاه قوای نظامی روس های تزاری به کشور حمله می نمودند. یک استان از کشورمان را به آنان باج می دادند. تا خود بی لیاقت و افیونی و زنباره شان، همچنان بر این سرزمین حکم برانند؛ و بیش از پیش تخم خرافه پرستی های غیر عقلائی را، در افکار مردم ساده انگار ایران پراکنده کنند!

اکنون در قرن بیست و یکم میلادی، باید که ما ملت ایران از مرز میهن پرستی های همیشگی خود دور شده باشیم. اگر چنانچه اجازه بدهیم؛ که این قدرت پرستان تازی تبار، همچنان در این سرزمین به حکومت غیر انسانی شان ادامه بدهند. یا با همراهی نکردن با قوانین بین المللی در سطح این گیتی پهناور، بیگانگان فرصت طلب و زیاده خواه را برانگیزند. تا جهت چشاندن طعم زهر پیروی نکردن از قوانین عمومی مطرح در دنیا، به این ملک اهورائی یورش بیاورند؛ و ملت آریائی آن را، از چاله حاکمیت ابلیس در بی آورند؛ و در چاه اسارت بدون تاریخ دیگر اهریمنان بیندازند!

محترم مومنی

مقاله قبلییک شرکت نوپای فرانسوی ١۶نفت کش رادار گریز جمهوری اسلامی را ردیابی کرده است
مقاله بعدیآزمایش یک ماسک جدید ضدشیمیایی در ارتش آمریکا
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.