این ننگ بزرگ چگونه پاک خواهد شد؟!

0
135

واژه « ننگ » ممکن است بر بسیاری از موارد منفی موجود در هر اجتماعی تعلق یابد. اما، از آنجائی که چنین مواردی در مفهوم « بزرگ یا کوچک » بودن شان محدود می شوند. باید توجه داشت، که به نسبت همین مفهوم کم یا زیاد بودن آن، روش و نوع برخورد با این نقیصه اجتماعی متغیر می گررد؛ و آنانی که در پی برطرف نمودن اینگونه از موارد تحقیر آمیز در جوامع خویش می باشند. ناگزیرند که اصول مبتنی بر حقایق موجود در این زمینه را هم مد نظر خویش قرار بدهند. تا در باره آن، مورد انتقادهای ( درست یا نادرست ) دیگران، به ویژه تنگ نظران واقع نشنوند!

ننگ های کوچک مربوط می شوند به اشتباهات انجام گرفته توسط کسانی، که آگاهی چندانی به مسائل اجتماعی درون جامعه خود را ندارند؛ سهوا، و یا از روی عجله و شتاب بی دلیل، اقدام به کاری می کنند؛ که نه مورد پسند عوام قرار می گیرند و نه تائید خواص را به خودشان اختصاص می دهند؛ و به همین خاطر نیز، ضمن آنکه موفق به برطرف نمودن یک اشتباه یا ننگ انجام شده از سوی دیگران نمی شوند. برای خودشان هم ایجاد تحقیر شدن درون جامعه را فراهم می آورند!

در چند دهه پیش ( قبل از وقوع انقلاب سیاه و شوم اسلامی ) در ایران، به صورت کنونی ننگ قابل بیانی وجود نداشت، اگر هم بود؟ مربوط می شد به انجام دهندگان خطاهائی مانند دزدی، بی شرافتی، به فحشا کشیده شدن دختر یا زنی از یک فامیل، که چون به ندرت شکل می گرفتند، اسباب ننگ و خفت را برای انجام دهندگان چنین اموری نزد خانواده های ایشان به وجود می آوردند. اما اکنون که سطح دزدی هائی که انجام می گیرند، از مرز میلیون و میلیارد تومان و حتی دلار هم عبور کرده و به بی نهایت رسیده است. اگر کسی چنین نکند ننگ و خطای بزرگی را مرتکب شده است؟!

 مونا (غزل) حیدری که شوهرش چند روز پیش در اهواز او را به گونه ای فجیع سربرید

فحشا و عبور از نجابت و رسیدن به اوج بی شرافتی، هم اکنون به حدی رسیده است؛ که به جای همان یک مورد خانه فساد در گذشته(شهرنو) در تهران، و عشرتکده های کوچک در برخی از استان های بزرگ کشور، به گفته بعضی از صاحبنظران مسائل اجتماعی، اکنون در بسیاری از کوچه های شهرهای بزرگ درون مملکت، خانه هائی تبدیل به عشرتکده های جنسی شده اند؛ تا نیازمندان چنین مواردی از آنها استفاده بکنند!

و جریان کشته شدن زن هفده ساله اهوازی(مونا حیدری) در شرایطی رخ می دهد؛ که قاتل وحشی او، همسرش که پسر عموی وی هم می باشد. آنقدر مونای نوجوان را آزار می داده، که او به خاطر عدم تحمل کردن سخت گیری های غیر متعارف این مرد جانی نتوانسته بود در ایران بماند؛ و ناچار به کشور ترکیه گریخته بود. هنگامی که سه نامرد آدمکش( پدر و عموی مونا و همسرش ) نتوانسته بودند که « ننگ » بزرگ!! فرار کردن « ناموس شان » به خارج از ایران را متحمل بشوند. با تبانی همدیگر و تمهیدات پدر سنگدل او و عموی بی رحمش، که پدر شوهرش هم بوده، با فجیع ترین شکل ممکن(عمو و پدرش پاهای او را نگه داشته اند، تا شوهر جنایتکارش سر او را از گردن وی جدا بکند.) چرا؟ چون که فرار اجباری او به خارج از ایران، برای این اهریمنان قاتل « ننگ » تلقی می شده است. اما انجام دادن چنین جنایت بزرگی، آنهم نه از سوی بیگانگان بلکه به وسیله سه تن از نزدیک ترین فامیل او غیرت ناموسی تلقی می شود و نتوانسته بودند؛ این « ننگ » بزرگ را نادیده بگیرند!

هر نکته ای در هر قالب و مفهومی که به کار برده شود. معیار خاص خودش را دارد. معیار به انجام رسیدن چنین اعمال وحشیانه و غیر انسانی و ننگ آفرین در ایران کنونی را(که مدیران فعلی آن از راس حکومت، تا پائین ترین مسؤلان آن)، از بام تا شام در حال انجام دادن بدترین امور « ننگ آور » در کشور می باشند. را در چه حد و اندازه ای از مفهوم واقعی یک « ننگ آشکار » بنامیم و تلقی نمائیم ؟!

افرادی که دروغ می گویند، کسانی که دزدی می کنند، آنانی که در مشاغل غیر متعارف و متضاد با قوانین و مصادیق انسانی و اجتماعی به کار اشتغال دارند، قاچاقچیان مواد مخدر، عاملان به وجود آمدن فحشا در هر شکل و فرم آن، حتی قاتلان و جنایتکاران حرفه ای نیز، به جز در موارد محدود و محیط های کوچک، همگی شان از زیر مجموعه های حاکمیت ننگین رهبری انقلاب، و دولت های فاسد و بی کفایت سیزده گانه حکومت تا به حال می باشند. اگر چنین نبود و اگر برخاسته از حقایق تلخ جاری در شرایط فعلی مملکت نبوده و نباشد؟ بدون تردید، بازتاب افکار و کنش های پلید و ننگین دست اندرکاران رژیم خودکامه ای است؛ که جز منافع خود و همدستانش به هیچ امر دیگری تعلق خاطر ندارد!

پس……. ، تا آخوند و شیخ و ملا و رمال و بقیه مفسدان اجتماعی و همدستان این سیه دلان اهریمن تبار در ایران حضور داشته باشند. رفع شدن این مشکلات کوچک و بزرگ همگانی، برطرف شدن تمامی معضلات اجتماعی و معیشتی و فرهنگی و اقتصادی و حتی سیاسی نیز، هرگز شکل حقیقت به خودشان نخواهند گرفت؛ و هیچگاه نیز به پایان نخواهند رسید. حتی اگر آن فردی که پس از حدود هزار و چهارصد سال، منتظر ظهور وی می باشند هم ظاهر شود و به یاری شان بیاید؟ باز هم قادر به اصلاح نمودن اشتباهات بی شمار این جنایت پیشگان نخواهد بود!

اگر دزدی شایع است، کارمندی که می بیند و می شنود که رئیسش به دزدی بسیار کلان از صندوق محل کارش( بانک مرکزی ) پرداخته و از کشور گریخته است؛ و می داند گه جناب دزد از نزدیکان « سببی یا نسبی فلان شخصیت مهم حکومتی می باشد؟ وقتی که گره گرفتاری های متعدد او بیشتر گلویش را می فشارد؛ بدیهی است که به تنهائی یا با همدستی فردی دیگر، مشابه کار رئیس خود را انجام بدهد. کارگری که کارفرمای کارخانه محل خدمتش، با احساس مسؤلیت لازم به انجام دادن امور آن مرکز به کار نمی پردازد؛ هرگز دایه دلسوز تر از مادر نمی شود؛ که با تمام وجود و مسؤلیت پذیری پیشین خود وظایفش را انجام بدهد. و مشابه چنین مواردی گه تعدادشان هم کم نیست. پس در چنین موقعیتی چه پیش خواهد آمد؟!

پاسخ بسیار روان و ساده است؛ « ننگ » ها چه کوچک و چه بزرگ، یکی پس از دیگری نقاب از چهره بر می دارند؛ و دقیقا به شکلی که هم اکنون شاهد آن در ایران زیر استیلای این اشغالگران هستیم. هر چه که از بدی و فلاکت و بدبختی و بیچارگی و فساد و ظلم و جنایت که سراغ داشته باشید؟ در کلیه استان های کشور مخصوصا درون پایتخت، آمارشان سر به فلک می زند؛ و کوس رسوائی یک حکومت غیر انسانی و ضد بشری، چنان از بام آسمان بر زمین حقارت ایشان اصابت می کند؛ که عناوین منفی زیر را محقق می نماید: فعال محیط زیست از مرگ بدون بازگشت خاک و زمین ایران می گوید – تجاوزات جنسی آمارشان چند برابر می شوند – قاتل سر زن جوانش را که با قمه بریده است، به دست می گیرد و در کمال افتخار در شهر قدم می زند – کارخانه ها یکی پس از دیگری تعطیل می شوند، و سرمایه های شان به جیب رهبر و همدستانش سرازیر می گردند – مادران در عزای فرزندان کشته شده شان به دست عوامل رژیم، تا زنده اند عزادار و گریان می شوند – امکان پرداختن هزینه های درمان و دارو برای مردم غیر ممکن می شود – فرهنگیان حقوق مادی و معنوی زحمات بی دریغ شان پرداخت نمی گردد – بی نوایانی که با داشتن مدرک تحصیلی دانشگاهی می باشند، در کنار خیابان ها دست فروشی می کنند – همه روزه تعداد زیادی از مردم بی گناه کشور اعدام می شوند – مردان تنگدست و بی کار، همه شب با سرافکندگی و شرم از خالی بودن دست شان نزد خانواده خود باز می گردند – زندان های شهرهای بزرگ و کوچک مملکت، از بی گناهان انباشته می گردد – دادگاه های کشور به جای محاکمه دزدان بزرگ و جانیان حکومتی و دولتی، به محاکمه افرادی می پردازند؛ که گناه شان دزدیدن یک قرص نان یا چیزهای کم ارزش است. ده ها و صدها نمونه دیگر از این تخلفات کوچک، که در مقام مقایسه با آنچه که دزدان بزرگ دولتی و حکومتی مرتکب آنها می شوند هیچ نیست!

اما در عوض، آخوندی با شش کلاس تخصیل به مقام ریاست جمهوری می رسد. قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر( برادران قاچاقچی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ) آزاد و رها در مسیر تامین رضایت مقام رهبری، به هر کاری که بخواهند دست می زنند. به همه اینها اضافه کنید، دارائی های ملی همین مردم بی پناه را، که برای تامین هزینه های نوکران تروریست حاکمیت پلید اسلامی مورد سوء استفاده قرار می گیرند. و همه آنچه که خودتان بهتر و بیشتر از نگارنده این متن می دانید!

آیا « ننگ » های بزرگ تر از این موارد را هم سراغ دارید؟ چه عاملی به وجود آورنده این کاستی ها در ایران است؟ بر هیچیک از ما پوشیده نیست، فقط و فقط حضور حکومت ننگ آفرین رژیم منفور آخوندی، عامل به وجود آمدن اینهمه فساد و ناملایمات در کشورمان می باشد. که جهت حذف نمودن آن و نجات دادن مردم از شر ایشان، خیزش میلیونی همه این ستمدیدگان کارساز خواهد بود و بس!

مقاله قبلیکشف عامل زلزله‌های مهیب ژاپن
مقاله بعدی« رطب خورده ، منع رطب کی کند » ؟!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.