« اندازه نگهدار که اندازه نکوست*** هم لایق دشمن است و هم لایق دوست!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
628

در این جهانی که آفریدگار آن، همه آفرینش های خود را، بر اساس روابط فیزیکی و محاسبات ریاضی میان همه پدیده ها، چنین منظم و حساب شده آفریده است. هر چیزی اندازه و حجم و مقیاس خودش را دارد. کم تر یا زیادتر آن موجب می شود؛ که نظم به وجود آمده در روابط موجودات زنده دنیا، به ویژه بین آدم ها، بدون کم ترین ضرورتی متغیر گردد؛ و سود و زیان های ناشی از آن را، تحت الشعاع عدم تناسب صحیح میان رابطه های فردی و اجتماعی ساکنان این کره خاکی نماید!

خانواده های مختلف در سراسر گیتی، فرهنگ و آداب خاص خودشان را دارند. اگر دقت نموده باشید؛ حتی تفاوت میان خانواده هائی از یک فامیل، مانند پدر و مادری که فرزندان شان مستقل شده و با اعضای جدید خانواده خودشان(همسران و فرزندان) زندگی می کنند. به لحاظ فرهنگ نوینی که میان آن زوج های جوان متولد شده اند؛ چارچوب و اسکلت خانواده تشکیل شده از دو فرهنگ متفاوت زن و شوهر جدید، که شاید یکی دوتا فرزند هم داشته باشند. با آداب و سنت های فرهنگی و خانوادگی پدر و مادر شان که در پیش از ازدواج داشته اند. دارای اختلافات قابل ملاحظه ای هستند. زیرا زوج جوان، که هر کدام از یک خانواده با آداب و رسوم دیگری به سوی همدیگر آمده، و بنای یک خانواده نوین را گذاشته اند. جهت ایجاد تداوم کاشانه کنونی خود، ناگزیر به ادغام شدن آن دو فرهنگ مختلف در یکدیگر می شوند. بر این منوال، روش ها و آداب متفاوتی را در کاشانه نوین خویش ایجاد می کنند؛ و فرزندان شان را نیز، با همین روش جدید به عرصه می رسانند!

آنچه که در دنیای کنونی، نسبت به گذشته های دور و نزدیک، میان مردم گیتی تغییر چشمگیری نموده است؛ نوع نگرش اعضای اصلی هر خانواده(پدر و مادر)، در بسیاری از کنش های فردی و اجتماعی آنان است. با توجه به این حقیقت که در این برهه زمانی، تعداد تحصیل کردگان اعضای اصلی هر خانواده ای، بسیار بیشتر از گذشته، حتی نیم قرن اخیر شده است. این افراد به دلیل تحصیلات عالیه ای که نموده اند؛ بخش هائی از آموخته های علمی و اجتماعی و فرهنگی خودشان را، در زمینه آموزش و پرورش کودکان خویش اعمال نموده و جاری می نمایند. تا فرزندان خودشان را، بر منوال پیشرفت های همه جانبه مردمان این دوره و زمانه تربیت کنند و آموزش بدهند. اما متاسفانه، از آنجائی که طبیعت بشر چنین است؛ که همواره به خود و کارهای خویش بیش از بقیه مردم اهمیت می دهد؛ و پیوسته با همین شیوه نیز به ادامه آن می پردازد. همه تلاش خود را هم، در جهت دانسته های خویش از این جهان بسیار متنوع به کار می گیرند؛ و فرزندان به وجود آمده در این خانواده نوین را نیز، با روش های منطبق با فرهنگی که خودشان دارند؛ تربیت نموده و به جامعه محل زندگی شان تحویل می دهند. به پندار زوج های جوان در دنیای کنونی، آنانی که نحوه زندگی ایشان، فقط و فقط با نوع مصلحت اندیشی های خود و همسر خویش مطابقت داده بشود؛ و آن را در باره فرزندان شان هم به کار بگیرند. اهداف جاری درون آن خانواده، بدون کاستی و نقصان به ثمر می رسند!

از نیمه های قرن نوزدهم میلادی در دنیا، یکی از بدترین شیوه های تربیتی در میان مردم آن روزگار، با خواست و مصلحت اندیشی کارشناسان مسایل تعلیم و تربیت در برخی از نقاط جهان، از ساحت مقدس خانواده ها برچیده شد و حذف گردید؛ و جای خود را به روش دیگری داد؛ که فقط در میان خانواده های به اصطلاح سطح بالا و تحصیل کرده اجتماع رایج بود. آنچه که می بایست تغییر صد در صدی می کرد و از بین می رفت؛ به کار بردن تنبیهات بدنی در مورد کودکان و نوجوانان جامعه، به ویژه در متن خانوادها بود؛ که با درست اندیشی های متخصصان تعلیم و تربیت در اروپا، دست کم در ظاهر امر منسوخ شد؛ و نوع دیگری از نحوه رسیدگی به آموزش و پرورش فرزندان مردم در میان جوامع بشری به وجود آمد!

از آن موقع تا کنون، اعضای اصلی خانواده ها، اجازه به کار بردن روش تنبیهات بدنی در مورد تعلیم دادن و تربیت کردن فرزندان خود را نداشته و ندارند. چنانچه این امر برای فرزندان خانواده های مربوطه پیش می آمد و بیاید. کودکان و نوجوانان آسیب دیده مجاز بوده و هستند؛ که مورد به کار گرفته شده توسط پدران و مادران خویش در باره خودشان را، به دست اندرکاران آموزش و پرورش در کشور خویش اطلاع بدهند. تا که دولت های آن سرزمین ها، جلوی بدرفتاری های اولیاء نسبت به فرزندان شان را بگیرند؛ و بعد از تذکرات اولیه به آنها(پدران و مادران تنبه کن)، چنانچه بدرفتاری ها ادامه می یافت و همچنان نیز بیابد. آنان را توبیخ و مجازات نمایند!!

اینگونه شد، که از اواسط قرن بیستم میلادی، برخی از خانواده های « کاتولیک تر از پاپ » در دنیا!!! به جای ادامه دادن به نوع روش های غیر متعارف و سختگیرانه پیشین نسبت به فرزندان خود، تنبیهات بدنی را در زوایای فرهنگی خانواده خویش منسوخ بسازند. ولی به جای آن، روش به ظاهر بسیار خوب و منطقی و درستی را، جایگزین آن تنبیهات بدنی نموده اند؛ که در صورت کم یا زیاد ارائه نمودن اش، زیان آن در زندگی فرزندان ایشان، به مراتب بیشتر از رفتار پیشین آنها با کودکان و نوجوانان شان خواهد بود و هست!

همانگونه که در مقدمه این نوشتار مطرح گردید. زیبائی های زندگی مردم این گیتی پهناور موقعی تحقق می یابد؛ که در هر زمانی از گذران عمر این کره خاکی، آنچه ک مردم گیتی انجام می دهند؛ می بایست منطبق با تمامی ضابطه های مربوط به نظم و ترتیب امور طبیعی در این جهان بزرگ باشند. زیرا در غیر این صورت، کنشگرانی که در این رابطه، ساز مخالف را کوک کرده و می کنند؛ و به نواختن ساز مخالف با مصالح اجتماعی جامعه شان می پردازند. نتایج زیانبار رفتار غیر اصولی خود با فرزندان شان را، که بسیار ناامید کننده نیز هست ملاحظه خواهند کرد!

اجرای روش های « محبت » آمیز و اعمال کردن آن نسبت به دیگران، مخصوصا در مورد کودکان و نوجوانان هر خانواده در هر جامعه ای، می بایست که مترادف با قوانین منظم در عالم طبیعت این دنیای شگفت انگیز باشد. اگر چنین نشود؟ همانطوری که ارائه کم محبتی به فرزندان جامعه، عواقب بسیار بد و زیانباری را به همراه دارد. عکس آن نیز صادق است. چنانچه پدران و مادران نسبت به فرزندان خودشان، به گونه غیر طبیعی زیاد، و به شکل غیر نورمال مدام به آنها محبت کنند؛ نتیجه ناامید کننده آن، اگر بدتر و بیشتر از نحوه ی ارائه کم محبتی به فرزندان شان نباشد. اندک تر و خوب تر هم نیست و نخواهد بود. زیرا، ظرفیت کودکانه نونهالان آنها در حدی نیست؛ که بتوانند دلائل به اصطلاح مهرورزانه آن را درک کنند. رفتارهای غیر عادی محبت آمیز و زیادتر از اندازه مهربانانه پدر و مادران کودکان و نوجوانان با آنها، دلیلی برای به انجام رسیدن کارهای اشتباه فرزندان شان، و کنش های منجر به نا به سامانی های اخلاقی و کرداری آنان خواهد بود. چون که آنها، این امر مهم را بدون در نظر گرفتن مقیاس واقعی آن، مورد استفاده قرار داده اند!

کم محبت کردن به خصوص به فرزندان نابالغ خانواده، به همان میزان مشکل آفرین است که زیاد محبت نمودن به ایشان. پاسخ به چرائی این رویکرد، خیلی هم پیچیده نیست. عقده های روانی به ویژه نزد افراد کم سن و سال تر در اجتماع، برای آنانی که کمبود محبت دارند؛ امکان بروز عقده « خود کم بینی » را فراهم می آورد. چنانکه این مورد( اعمال اندک محبت از سوی پدر و مادر) به آنها نزد دیگران هم رخ بدهد؛ این بیماری را در آنان افزایش می دهد. به همین نسبت نیز، چنانچه عاطفه ی محبت، بیش از حد لازم نسبت به آنها اعمال بشود؛ موجب پدید آمدن عقده « خود بزرگ بینی » های بیش از حد نزد آنان می گردد. از باب آن که انسان کم تر می تواند رفتارهای خود را، در هر شرایطی که هست کنترل نماید. بیم آن می رود؛ که محبت های بیش از اندازه اولیاء نسبت به فرزندان شان، به جای ایجاد بهبود در زندگی آنان، ایشان را به وادی بیماری های روانی مزمن سوق بدهد!

به طور مثال، پدر و مادری که فرزند بد تربیت شده ایشان، در بین افراد حاضر در یک میهمانی فامیلی یا دوستانه، مشعول انجام دادن کاری ناپسند می شود. با سابقه ذهنی که از کنش آنها دارد می داند؛ که مامان و بابای او، با بوسیدن گونه اش، دست او را می گیرند و به بیرون از سالن میهمانی می برند. تا در جائی دور از حضور دیگران، نحوه بد عملکرد او را به وی تذکر بدهند. تردید نکنید با نتیجه ای منفی که این کودک یا نوجوان از رفتارهای غیر متعارف اولیای خویش می گیرد. به وی فرصت می دهد؛ که بر اسب مراد سوار شود و تا بی نهایت شرارت بتازد. از جهت آن که فقط به مشکل اشاره نشده باشد. لازم می دانم، به چنین والدینی توصیه بشود؛ که همواره قبل از رفتن به جائی مانند یک میهمانی، به فرزند شرور خود تذکر بدهند: اگر در آنجا کار زشت و بدی را انجام بدهد. هنگام بازگشت به خانه جریمه خواهد شد. ( جریمه می تواند کارهای سرگرم کننده ای که فرزندشان به آنها علاقمند است باشد. یا یک روز به او اجازه تماشا کردن فیلم یا کارتون مورد نظرش را نداشته باشد. و امثال اینها!

دوست داشتن فرزندان نزد هر پدر و مادری، فقط به این امر خلاصه نمی شود؛ که خوراک و پوشاک و محل زندگی خوبی را برای او تامین کرده و در اختیارش قرار بدهند. بلکه، در کنار خوراندن مواد سالم برای سلامت جسمانی او، و آموختن کارهای درست به وی، جهت فرا گیری نیازهای محفظه مغزش، تا با آموخته های خویش بتواند؛ درون اجتماع آمیخته به انواع مضرات گوناگون به ویژه برای کودکان، بتواند یاد بگیرد و بفهمد؛ که در هر کجا چگونه خود را آسیب های اجتماعی مصون و محفوظ بدارد؟!

پر شدن اجتماعات بشری از خباثت های فکری و عملی بعضی از مردم آن، نتایج برآمده از روش اشتباه، کم یا زیاد ارائه شدن عامل « محبت » به خاطیان در جامعه است؛ که توسط والدین آنها در دوران کودکی شان نسبت به آنها اعمال شده است. آن کسی که به خاطر کمبود محبت دچار عقده خود کم بینی شده است؛ درون جامعه، الزاما به کارهائی دست می زند؛ که بر اساس نوع آن کاری که انجام می دهد؛ در میان مردم اجتماع قدرتمداری کند؛ و به هر طریق ممکن، برای بزرگ نشان دادن خویش، احترامات و دوستی و محبت دیگران را به سوی خودش جلب نماید!

آن فردی هم که در دوران کودکی اش، از سوی دیگران به ویژه از طرف پدر و مادر خویش، چنان در محبت های نا به جای همان افراد غرق بوده و انباشته گشته است. هنگام بزرگسالی در هر مکان و موقعیتی در بین افراد جامعه، مدام در حال سلطه گری نسبت به همه مخصوصا زیر دستان خودش می شود؛ تا که بزرگی و عظمت شخصیت نداشته خود را به رخ آنان بکشاند؛ و با روش های دیکتاتوری و مستبدانه، رس و رمق کسانی را که با او کار و زندگی می کنند بکشد و به صفر برساند. تا هیچگاه فراموش نکنند؛ که رئیس کیست؟ و رهبر عالیقدر و پیشوای بی نظیر در میان آن دسته و گروه و جامعه کیست؟!

تمامی کسانی که هم اکنون در چرخه مدیریت بر حاکمیت خودکامه رژیم جنایت پیشه اسلامی در ایران، دست اندر کار بخش های مهم آن می باشند؛ و دارنده مسؤلیت زیاد در پیکره ی منفور این نظام همواره بدون نظم را دارند؛ همان کسانی هستند، که در قاموس اجتماع نیم قرن گذشته، به خاطر عدم شناخت مردم از خباثت های روحی – روانی آنان، و اعمال شدن بیش از حد احترام و محبت نمودن غیر ضروری مردم به آنان، ایشان را چنان به ورطه خودمحوری و خود بزرگ بینی و سلطه طلبی رسانده بودند؛ که همان مردم دینزده و خرافه پرست، ندانسته و بی خبرانه، یک مشت بیمار روانی را، به چنان قدرتی رساندند؛ که بر همان مردم ساده انگار چیره شوند؛ و هست و نیست آنان و سرزمین بی همانندشان را، با روش های ابلهانه و بی خردانه، به این جائی برسانند؛ که در نهایت تاسف، اکنون در آن قرار داریم!

« یا رب روا مدار گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود» !!

محترم مومنی

مقاله قبلیبازتاب قهرمانی “پرسپولیس” در سایت AFC
مقاله بعدیخرابکاری در نفتکش های اماراتی و سعودی، درگیری اتفاقی، یا تنش های عمدی است؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.