امام رضا چگونه اجازه می دهد که …؟!

0
240

درون سرزمینی به وسعت میهن بزرگ، زیبا، ثروتمند، سرسبز و بسیار بسیار باستانی ما، با تقسیم بندی هائی که در سال های اخیر به انجام رسیده، طبق آخرین اطلاعات نگارنده این نوشتار، که مربوط می شود به دو سه سال پیش، سی و هشت استان بزرگ و کوچک، که هرکدام از آنها نیز دارای چندین شهرستان، و دهها روستای مختلف می باشند است. یعنی به طور متوسط کشور اهورائی ما، چندین برابر هر یک از بعضی کشورهای اروپائی است. همین مملکت پادشاهی پارلمانی هلند که بیش از بیست و دو سال از اقامت ما در آن می گذرد؛ از نظر بزرگی فقط به اندازه استان مازندران در سرزمین کهنسال ما می باشد. بدیهی است که به همین نسبت سی و هشت بر یک، صدها بار از سرزمین های دیگر قاره ها بخصوص در قاره اروپا، بیشتر از آنها امکانات طبیعی و معادن زیرزمینی و ثروت های اندوخته شده طبیعی در آن باشد که هست!

اما در نهایت افسوس، مردم سیه روزگار این کهندیار، صدها بار بدتر از شهروندان این کشورهای کوچک زندگی می کنند. و به مراتب امکانات محدودتری نسبت به آنها دارند. چرا که آنچه شهروندان این ممالک دارا هستند؛ مانند دموکراسی و آزادی های همه جانبه که بر اساس قوانین حقوق بشری تنظیم گشته اند؛ و نیز حکومت های سکولار و برخاسته از روش جدائی دین از سیاست که ایشان دارند؛ در ایران ما با تمامی محسناتی که در بالا آمد؛ هیچ معنائی از اعراب(به کسر الف و سکون ع) ندارد. و کوچک ترین شائبه های حقوق بشری و قانونمندی هم، در هیچ زمینه ای از سیستم مدیریت حکومت اشغالگر آخوندی در میان سرکردگان جمهوری ننگین اسلامی در آن موجود نیست!

آنچه را که در بالا آورده شده است؛ کم و بیش همگی تان نسبت به آن آگاهی های نسبی و ضروری را دارید. ولی آیا می دانید در همین کشور وسیع، بزرگ، سرسبز، کهنسال، زیبا و ثروتمند ایران کنونی همگی ما، چه تعدادی از شهروندان آن حاشیه نشین می باشند؟ طبق گزارش برخی از خبرگزاری های رسمی داخلی و خارجی، به نقل از وزیر کشور دولت یازدهم، بیش از یازده میلیون از جمعیت ایران، در حاشیه شهرها و روستاهای شان در بیابان زندگی می کنند. چنانچه تعداد حاشیه نشینان استان های محروم زیاد باشند؛ هیچ تعجبی ندارد. زیرا آنچه که از امکانات محدود در آن استان ها وجود دارند؛ توسط مسؤلان و مدیران اداره امور استان و شهرها و روستاهای زیرمجموعه آن، به تاراج می روند و به دست صاحبان اصلی آنجا نمی رسند!

اما غیر از استان های محروم داخل ایران، استان های بسیار ثروتمندی نیز داریم؛ که در میان شهروندان شان، دهها هزار حاشیه نشین می باشند؛ که در بدترین شرایط ممکن به زندگی فقیرانه خویش مشغول هستند. به بقیه استان هائی که در آنها حاشیه نشین زیاد هستند کاری نداشته باشید؛ چون جهت بیشتر درک نمودن این مورد، ناگزیریم که تمثیل واضح تر و ملموس تر و مشهورتری را ارائه بدهیم. در شمال شرقی کشورمان، یکی از بزرگ ترین استان های ایران قرار دارد. در گذشته همه اراضی پهناور این استان به نام خراسان نامیده می شد؛ اما اکنون، به سه استان مستقل تقسیم بندی شده است(به دلیل آنکه سه تن از بستگان یا دوستان یک یا چند نفر از مسؤلان دزد جمهوری وقیح اسلامی را، در این سه استان خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی، به عنوان استاندار در آنجا متمرکز کنند. تا او هم با دزدی و انواع دیگری از شیادی و شارلاتانی ذاتی خودشان، دارائی های شما را بدزدند و از دست تان در بیاورند.)؛ به گفته وزیر کشور دولت یازدهم، فقط در استان خراسان رضوی، همان جائی که قبر امام هشتم شان قرار دارد؛ تعداد شانزده هزار شهروندان حاشیه نشین زندگی می کنند!

تعداد این حاشیه نشین ها با همه اهمیتی که دارد، حتی اگر یک تن یا یک خانواده هم باشد؛ برای جائی که همه روزها هزاران قطعه اسکناس درشت و تراول چک، و گاهی نیز در برخی مواقع، حتی تکه های کوچک و بزرگ طلا درون ضریح ” صندوق محل تدفین یک آخوند یا امام ” است ریخته می شوند خیلی زیاد است. چون که آقا امام هشتم شان، که اینقدر ثروتمند است و کل خراسان به ایشان تعلق دارد؛ چرا فقط دست گرفتن دارد؛ و هیچگاه دست دادن چیزی به مردم، به ویژه همشهری های خودش را نیز ندارد؟ چرا فقط بیماران ساختگی و نمایشی و سر تا پا دروغ و اغراق، که خودشان را به لمسی و کوری و … زده اند؛ تا زوار آقا را بفریبند شفا می دهد؟!

چرا این امام که معجزات(دروغ های ساخته شده از سوی پیروان ابله او) همه شب یا همه هفته اینهمه طلا و پول نقد را به جیب تولیت آستان قدس رضوی و نوکران جیره خوار وی و مقام عظمای رهبری، و صدالبته خود رهبر باج بگیر رژیم نامردمی و ضد بشری حکومت آخوندی سرازیر می کند. اما نمی تواند در مورد این شانزده هزار حاشیه نشین بدبخت استان خراسان رضوی، یک معجزه ساده از خودش نشان بدهد؛ و صدقه سر بلاهت پیشگان دین ساز و خرافه پرور، به این مردم فقیر هم سرپناهی کوچک را بدهد؛ که این تعداد از مردم فقیر میهن مان نیز، به برکت وجود جناب امام علی ابن موسی الرضا، دارای محل سکونت و یک چهاردیواری حقیرانه و فقیرانه بشوند؟!

پاسخ به این پرسش نه سخت است و نه دور از ذهن، چون اصلا چیزی به عنوان معجزه، نه در مذاهب دوگانه دین اسلام، و نه در فرقه های منشعب شده از همه شاخه های درخت فریبکاری ابلیس نزد تمامی دین زدگان کاتولیک تر از پاپ، و نه حتی در میان قدیسین سایر ادیان الهی و آسمانی و زمینی و زیرزمینی،  و هر ناکجادآباد دیگری وجود ندارد. همه اینها پدیده های من درآوردی و از خودساخته مأموران اهریمن در چرخه هستی است؛ که تا می توانند بر حجم نادانی ها و ساده انگاری های مردم مذهبی و خشکه مقدس های بی خرد اضافه گردد. نه کلمه ای بیشتر، و نه حرفی کمتر. زیرا اگر که امام هشتم شیعیان هنری می داشت؛ چرا نفهمید که آن خوشه انگوری که مأمون پسر هاروالرشید عباسی به وی تعارف کرده بود. آغشته به زهر شده و مسموم و کشنده است؟!

محترم  مومنی

 

مقاله قبلیشرکت حزب دمکرات کردستان ایران در مراسم روز استقلال عربستان سعودی؛ به همراه تصاویر
مقاله بعدیامیر سرخوش قهرمان رقابتهای ورزش های بیلیاردی قهرمانی آسیا شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.