افتضاحات برآمده از استیصال ملاهای حاکم در ایران! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
295

حاکمیت جنایتکار و رو به زوال جمهوری مخوف اسلامی، در چنان تنگنای دهشتناک سیاسی در جهان قرار گرفته، که خودش هم نفس های به شمارش افتاده خویش را می شمرد. پیچش های سرسام آور کنونی آخوندها در ورطه بین المللی، برای دست اندرکاران مستبد این حکومت جبار و چپاولگر، چنان دست و پای شان را بسته و آنان را به طرف « چاه ویل » و سقوط در آن سوق می دهند؛ که درماندگی شان در تمامی شرایط لحظه به لحظه حکومت ننگین شان، آنچنان بر گلوگاه سران بیدادگر رژیم افسار گسیخته اسلامی فشار آورده و می آورند؛ که راه تنفس همگی شان را مسدود نموده اند. تا جائی که به آشکارا، تصویر هولناک برچیده شدن بساط استبدادی و قدرت پرستی و جنایت پیشگی شان را ملاحظه می کنند؛ و دریافته اند، که رژیم منفورشان این روزها، با سرعت به طرف سراشیبی سقوط در حرکت است !

از آنجائی که با همه ژست های قدرت مآبانه سپاه پاسداران انقلاب منفور اسلامی، تردیدی در برچیده شدن سلطه ی این حاکمیت اهریمنی در ایران وجود ندارد. آخرین ته مانده های زورمداری و توحش ذاتی خودشان در داخل کشور و نسبت به ملت شریف و به جان آمده ایران به کار گرفته اند. تا با ایجاد وحشت بیشتر در میان مردم، چهره ی تکیده و زردگونه و بی رمق حکومت منحوس خویش را، از منظر دوست و دشمن بپوشانند. تا شاید در این رهگذر قادر شوند؛ که استیصال برآمده از ناتوانی های سیاسی در صحنه بین المللی را، از نظرگاه همگان مخفی نمایند!

در روزهای گرامیداشت کارگر و معلم در ماه جاری، عوض آن که از میان این دو قشر زحمتکش کشور بهترین ها را بر گزینند؛ و با اهدای تقدیرنامه و جوایز شایسته به آنان، مراتب سپاسگزاری خود و آحاد ملت را به آنها تقدیم نمایند. با توجه به آنچه که از اخبار بر می آید؛ از هر دوی این گروه ها، بیش از پنجاه تن از کارگران و فرهنگیان کشور را دستگیر کرده و روانه زندان نموده اند. تا بقیه آنها را بترسانند و سر جای شان بنشانند!

ستمگران حکومت بدنهاد اسلامی، به حدی از درماندگی خود رسیده اند؛ که رفتارهای ددمنشانه ماموران وحشی آنها نسبت به مردم ایران، مخصوصا در باره زنان جامعه توسط ماموران خشن نیروهای خودفروخته انتظامی در معابر عمومی در مملکت را کافی نیافته اند؛ و با شگرد تمسخر آمیزی، به تکمیل کردن روش های وحشت برانگیز خود در میان ایرانیان برخاسته اند!

ارسال شدن پیامک های پلیس درمانده رژیم با موضوع « کشف حجاب » در روزهای اخیر برای ساکنان پایتخت در تهران، پیش از آن که تسلط آنان بر تمامی مردم کشور را به نمایش بگذارد؛ حقارت و نهایت زبونی همراه با بی خردی آنها را آشکار می کند؛ که بیانگر بدترین نوع رفتار ددمنشانه و دشمنانه و هول برانگیز آنان در میان ایرانیان، و نشان دادن توحش علاج ناپذیر و بیش از حدشان نسبت به شهروندان ایرانی طی این چهل سال رنج و عذاب را مطرح می سازند. بدون آنکه به عواقب خطرناک این اعمال نادرست و بری از انسانیت شان بی اندیشند!

بدین منوال آنها عده ای از ماموران و همدستان ناانسان خودشان را، که از میان برخی از وطنفروشان ظاهرا ایرانی به خدمت گرفته و جهت رنجاندن مردم کشور به خدمت وا داشته اند؛ که با استفاده از تکنولوژی اینترنت ، به ایجاد کردن وحشت زیادتر در میان ایرانیان بشتابند؛ و با ارسال چنین پیام های غیر متعارف برای مردم، با مرعوب کردن ایشان، آنان را به ورطه ترس و ارعاب از خودشان بکشانند. ناامیدی و درماندگی سران این حاکمیت متجاوز و اشغالگر، از ادامه یافتن بقای حکومت پلید و ننگین شان در ایران را نزد ایشان، در حدی از انحطاط سوق داده است؛ که عده ای از ماموران ضد ایرانی و ناجوانمرد خودشان را، با پرداخت نمودن حقوق و مزایای بالا در سراسر کشور خانه نشین کرده اند. تا که آن بی خردان و بی وجدان های تاریخ کشورمان را، بر کارهائی سست و بی رمق و غیر واقعی و ستمگرانه در فضای مجازی بگمارند؛ و از نتایج چنین کارکردهای مذبوحانه و جاسوس پرورانه ای، بقای حاکمیت ضد بشری و ضد ایرانی خویش را تحقق ببخشند!

مردان و زنان زیادی از ایرانیان را، که می توانند در چرخه هستی اجتماع در کشور خود، به انجام دادن کارهای مفید برای هم میهنان و مملکت شان بپردازند. را به کارهائی وا می دارند؛ که کم ترین نتایج زیان آور و غیر مفید و بلاهت محورشان از این کارها، خالی نمودن مراکز مهم آموزشی و فرهنگی و کارآفرینی در جای جای کشور است. اینها با گماردن افراد کارآمد و با استعداد در تمامی زمینه های اجتماعی در ایران، می توانند سطح آگاهی و کارآمدی کودک و پیر و جوان مملکت را افزایش بدهند و بالا ببرند. نه آن که مردم را، در وادی سرگردانی، به مرز بیهودگی و بی هدفی برسانند!

ارسال پیامک های متعدد پلیس اخلاقی(یکی از شاخه های نیروی انتظامی)، با موضوع « کشف حجاب » برای مردم تهران، با یادآوری این امر، که گیرنده پیامک های مربوطه، می بایست که به پلیس اخلاقی نیروی انتظامی در خیابان وزرای تهران مراجعه کنند. موجب ازدحام تعداد زیادی از مردم شهر مخصوصا زنان، در مقابل این مرکز وحشت آفرین ضد ایرانی گشت!

ناگفته آشکار است؛ که هدف اصلی سران رژیم به ویژه سرداران!!! سپاه پاسداران بدنام و جنایت آفرین انقلاب اسلامی، از ایجاد نمودن چنین بلوا و موقعیت های وحشت آفرین برای مردم کشور مشخص است. به وجود آوردن بیم و هراس در دل مردم ایران، و گرفتن جریمه های نقدی گزاف از ایشان، به دلیل عدم رعایت قوانین اجتماعی در حکومت جانی پرور آخوندی در ایران کنونی بوده و هست!

اما جلوه های آبرو بر باد ده بین المللی کارهای شان، درست در مقابل هر دو هدفی است؛ که این فرومایگان تدبیر کرده و به کار بسته اند. تا با این روش های ضدبشری، از ترساندن مردم و سرکیسه کردن ایشان، و انجام دادن هر عمل مغایر انسانیت در مورد ایرانیان، نه فقط جهانیان را به میزان توحش سردمداران رژیم نکبت اثر اسلامی خویش در ایران واقف می کنند. بلکه میزان درماندگی و استیصال خودشان، در حفظ نمودن جاه و جلال اسلامی شان را نیز، نزد همگان به نمایش می گذارند!

در روزهای اخیر آخوند رئیسی ریاست قوه قضائیه جمهوری ننگ آفرین اسلامی، یک داعشی روانی از زمره سعید مرتضوی جنایتکار را، برای پست دادستانی عمومی انقلاب در تهران در نظر گرفته و به کار گمارده است؛ تا با تز وحشیانه ای که او دارد؛ به احتمال قریب به یقین از این پس، تمامی حدود اسلامی(مجازات های فقهی منسوب به قوانین شرعی) در باره خطاکاران داخل اجتماع را، در ملاء عام و در منظر دید همگان انجام بدهد؛ و دستور قطع شدن دست و پای خطاکاران اجتماع، و در آوردن چشم های مجرمان را، در مقابل چشم عموم مردم به اجرا بگذارد. تا با این روش قرون وسطائی، وحشت های بیشتری را در بین مردم میهن مان تجدید نماید. و آنان را به هر بهانه و دلیلی، با چنین روش های بدوی مجازات نماید!

قاضی علی القاصی مهر، در مراسم معارفه خود نزد همکاران جدید خویش در دادستانی کل کشور در تهران گفته است: « حساسیت های مسؤلین به پرونده هائی است؛ که دارای بعد امنیتی هستند. وقتی در یک محله ای آمار سرقت های آن روزانه تکرار می شوند. ما چه پاسخی می توانیم داشته باشیم؟ » !

پیش تر اما، قبل از انتصاب این دادستان داعشی برای پست جدید او در قوه قضائیه حکومت واپسگرای اسلامی، توسط برخی از فعالان مدنی اعلام شده بود؛ که او از مدافعان تز مجازات مجرمان در ملاء عام است. موقعی که وی دادستان عمومی در شهر شیراز بوده، هنگام به اجرا گذاشتن مجازات های وحشیانه رژیم، علیه محکومان به یک یا چند حد شرعی اسلامی مانند قطع کردن دست و پای دو سارق نزد تماشاچیان این صحنه های عذاب دهنده، این فرد اعلام کرده بود: « دستگاه قضائی در اجرای حدود الهی مصمم است. » ؛ در همان زمان نیز، بارها مجازات اسلامی مانند قطع دست و پا، شلاق زدن و اعدام محکومان را، در خیابان های شهر شیراز و در حضور مردم و در ملاء عام انجام می داده است؛ اعمال ضدبشری و وحشیانه وی، بارها مورد واکنش تند فعالان حقوق بشری واقع گردیده بود!

انتقادهای شدید مراکز حقوق بشری از عملکرد مدیران جمهوری جانی پرور اسلامی در ایران، مخصوصا در دستگاه قضائی کشور، همیشه وجود داشته است. اما سران و مسؤلان حکومت اسلامی تا کنون، هیچ واکنش مثبتی نسبت به این امر نشان نداده اند. بلکه به جای آن، بد را کنار می گذارند و بدتر را جانشین او می گردانند. خیال شان هم از این بابت کاملا راحت است. زیرا اگر مردم کشور و یا مسؤلان سازمان های حقوق بشری بین المللی، بیشترین اعتراضات را هم به آنان بنمایند؟ دست اندرکاران این حاکمیت جهنمی، طرف خطاکار را فقط به پرداخت کردن ۲۰۰ هزار تومان جریمه نقدی می کنند؛ و با دادن یک پست مدیریتی تازه و پر درآمدتر به وی، او را در مقام مدیریت یک سازمان مهم کشوری، به درجات بالاتری هم ارتقاء می دهند!

قاضی علی القاصی مهر نیز، خیال اش از بابت عملکردهای جنایتکارانه خودش راحت است؛ که هر کاری بکند؛ یا به هر گونه تبهکاری و مردم آزاری در کشور دست بزند. نتیجه اش همانند سلف او قاضی سعید مرتضوی خواهد بود؛ که بعد از کشتن چند تن از جوانان مبارز کشور درون « سوله کهریزک » ، و پس از به قتل رساندن خبرنگار ایرانی – کانادائی بانو زهرا(زیبا)کاظمی، که بر روی پلکان منتهی به درب ورودی دادستانی کل انقلاب پلید اسلامی، که با ضربات پوتین های همین مرد خبیث به قتل رسانده شد. سپس جهت دریافت نمودن مزد عمل سبوعانه و جنایتکارانه خویش، با دستور مقام عظمای ولایت، و مجری فرمان های رهبری، محمود احمدی نژاد، که مرتضوی جلاد را به جای توبیخ نمودن، به ریاست سازمان امور اجتماعی کشور منصوب کردند. علی القاصی مهر داعشی هم، با تمام کارهای اهریمنانه اش، و وحشت آفرینی های مغرضانه اش در دل مردم ایران، و انجام دادن آنهمه جنایت آشکار که در ملاء عام و نزد همگان به انجام رسانده و می رساند. اطمینان دارد، که با پشتیبانی های رئیس جنایتکار قوه قضائیه جمهوری ننگین اسلامی، محکوم که نخواهد شد بماند؛ بلکه مانند هم پالکی جانی اش سعید مرتضوی، به پایگاه بالاتر و مهم تری درون جامعه نیز ارتقاء مقام خواهد یافت!

افتضاحات کردارهای سراسر غلط حاکمان بی کفایت رژیم پلید آخوندی در ایران، فقط از ضعف و ناتوانی های مدیریتی ایشان بر نمی خیزد. بلکه نهایت استیصال و درماندگی شان را صحه می گذارد. که در طراحی و برنامه ریزی های مربوط به اداره کشور، که اکنون اختیار آن را از دست داده اند را مطرح می سازد؛ که با همه رندی و نیرنگ هائی که همواره به کار گرفته و می گیرند؛ به پایان رسیدن قدرت پوشالی حکومت اشغالگرشان، بر تک تک این حرامیان ثابت گشته است. از هرم رهبری تا دامنه های رذیلانه آن نیز، به تمام شدن تاریخ مصرف حاکمیت ننگین شان پی برده اند. آگاهی کامل هم دارند و می دانند؛ که به پایان خط رسیده و به زودی فاتحه حکومت سراسر ننگین و ضد بشری و ایران برباد دهنده شان خوانده شده است!

محترم مومنی

مقاله قبلیتیم ملی فوتسال ایران در رده سوم جهان
مقاله بعدیگرد و غبار مریخی، سطح “اینسایت” را پوشاند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.