اشک ها و لبخندها! محترم مومنی روحی

0
211

بین اتفاقاتی که در ارتباط با زندگی جوامع کوچک و بزرگ اجتماعات بشری روی می دهند. دست کم دو نوع واکنش متضاد نسبت به آنها وجود دارند. زیرا هر واقعه ای که در جهان رخ می دهد؛ نه صد در صد ناشاد و غمگنانه، و نه صد در صد شادی آور و مثبت است. به همین لحاظ، نوع واکنش های مطرح شده از سوی مردم نسبت به روی دادن هر امری در زندگی آنها، بر اساس چگونگی برداشت ایشان از رویداد مورد نظر، و سود و زیانی که برای آنها خواهد داشت بستگی دارد. بر مبنای این اصل که می گوید: « هر کسی از ظن خود شد یار من *** وز درون من نجست اسرار من » ؛ تقریبا می توان یقین داشت، که بعضی از رویدادهای اجتماعی، در حالی که برای عده ای منفعت بار می باشند؛ برای برخی دیگر از مردم همان جامعه زیان آور به نظر برسند!

حکایت برخاسته از خرافات اما آموزنده مربوط به خوب یا بد بودن روز « چهار شنبه » ، یکی از نادر دلایلی است؛ که یاری مان می کند. تا درک ما را از مطرح نمودن این مقدمه به وسیله نگارنده روشن نماید. در گذشته های دور، شاید هنوز نیز، بعضی از مردم ما، چهارشنبه ها را باشگون و مبارک بر می شمردند؛ اما تعدادی دیگر از همین مردم، نسبت به آن دیدگاهی منفی داشته، و آن را نحس و نامیمون و زیانبار می دانستند. برداشت های متناقض مردم از خوب یا بد بودن « چهارشنبه » ، ریشه در نوع نگرش غیر منطقی، و برداشت ناصحیح خود آنها، از اتفاقی که در چنین روزی برای شان می افتاده داشته است. به طور مثال، آن کسی که در یک چهارشنبه ای، چیز ارزشمندی مانند پول و طلا و ….. را گم نموده، یا در آن روز اتفاق ناگوار دیگری برایش پیش آمده است. بدون توجه به درست عمل نکردن خودش برای حفظ نمودن اشیای گرانبهای خویش، و یا باور داشتن به این امر، که امکان بروز اتفاقات ناگوار در زندگی آدمها همیشه وجود دارند. به اشاعه این خرافه در میان مردم دیگر پرداخته، و در این رهگذر، به « چهارشنبه » انگ بد و شوم و بدشگون بودن را زده است. عکس آن نیز صادق است؛ چنانچه افراد دیگری در اجتماع، در یکی از همین « چهارشنبه » ها، چیز گرانبهائی را پیدا کرده بوده اند؛ یا ماجرای مفید و مثبتی برای شان اتفاق افتاده بوده است. در خوب و خوش یمن بودن چهارشنبه، کم ترین شکی ننموده، و آن را به دیگران نیز چنین توصیه می کرده اند: « هر کار مهمی که دارید؛ روزهای چهارشنبه انجام بدهید. زیرا که در مفید و خوب و خوش یمن بودن این روز، جهت گرفتن تصمیمات مهم برای زندگی شما، هیچ تردیدی وجود ندارد. بلکه صد در صد قابل قبول نیز هست » ؛ آنگاه به خاطر آن که دیدگاه خرافی خودشان را محکم تر هم بکنند. با دروغ بستن به مندرجات منابع دینی ، مانند استناد به گفته یکی از بزرگان دین اسلام از جمله پیامبر و امامان و …. ، در تاکید داشتن به آن یاوه ای که مطرح کرده اند؛ در توصیه شان به همنوعان خویش، به دروغ افزوده که : « امام ….. سفارش کرده، که اگر می خواهیم در امور زندگی مان به نتایج خوبی برسیم؛ باید که کارهای مهم خودمان را، در روزهای چهارشنبه انجام بدهیم. تا بهترین نتیجه را از آن بگیریم !

شاید که چنین روش هائی( خرافه پروری و تعمیم دادن آن در کل اجتماع ) ، در قرن های پیش یا در دهه های گذشته می توانسته اند؛ در نوع نگرش مردم جهان به فلسفه اصلی زندگی ایشان، دارای تاثیرات قانع کننده ای بوده باشند. اما اکنون، آنچه که در پیرامون بشر امروزی می گذرد؛ بر پایه دیدگاه های منطقی مردم دنیا، نسبت به همه اموری است که آگاهانه درون اجتماع انجام می دهند؛ توجه اساسی به دلائل محکم علمی پدید آورنده همه چیز، و نیز استدلال های برخاسته از میزان درک و فهم ایشان، از مفاهیم رویدادهای موجود در کلیت زندگی آنها، بر پایه امکانات علمی و کاملا منطقی شکل گرفته اند. با پول پیدا کردن فردی در روز چهارشنبه، و یا پول گم کردن شخصی دیگر در این روز، نمی توان مارک خوب یا بد بودن را، بر روی « چهارشنبه » زد. به همین خاطر است؛ که در رخ دادن یک رویداد در میان افراد مختلف، عده ای شاد می شوند و لبخند می زنند؛ اما افراد دیگری نیز هستند؛ که از اتفاق افتادن همان رویداد، چنان غمگین گشته و اشک می ریزند. که گوئی بدترین واقعه حزن انگیزی را در زندگی خویش تجربه می کنند!

وقتی که عقل سلیم و شعور منطقی و بینش روشن آدم های این دنیا به مرخصی می روند؛ چه بخواهند و چه نخواهند؛ جای آنها را، بی خردی محض، ادراک ناصحیح از آنچه که به وقوع می پیوندد؛ و نیز کور بودن باطن شان می گیرند. که در چنین شرایطی هرگز نمی توانند سره از ناسره ، و راه از چاه را تشخیص بدهند. تا جائی که درک حقیقت از غیر حقیقی، راست از دروغ، و سایر تضادهای درون اجتماع را، برای آنان دشوار می گرداند !

در این مقطع زمانی در این دنیای بزرگ، آنچه که در جای جای جهان رخ می دهد؛ بیش از هر مورد دیگری، بستگی زیادی به مسایل بین المللی، و تاثیرات مثبت و منفی آن بر ماجراهائی دارد؛ که عاملان به آن، نه فقط به دنبال استفاده های مادی برای خودشان می باشند. بلکه با رساندن زیان های فراوان به مردم گیتی، همان مقدار اندک از سودی که طبیعت به مردمان عادی جهان می رساند را نیز، متعلق خویش می دانند. و در این رابطه تلاش زیادی می کنند؛ تا همان منفعت جزئی و ناچیز را هم از چنگ آنها در بیاورند. بارزترین چهره های چنین سودجوئی هائی در دنیای امروز، مسؤلان رژیم ظالم و خودکامه جمهوری بری از عدالت رژیم بی ارزش و جلاد آخوندی هستند. که کم ترین شائبه ای از صفات والای آدم های رسیده به درجه انسانیت در وجود منفورشان نیست!

آنچه که بیش از هر مورد دیگری، نهاد اهریمنی آنها را در خود گرفته است؛ تمام موارد منفی و تنفر برانگیزی هستند؛ که میزان نفرت مردم از خودشان را، در نهایت بی خردی و بی پروائی نادیده می گیرند؛ و از آن زمانی واهمه ندارند؛ که نه فقط غیر خودی ها و مردم عادی مملکت، بلکه تعدادی از خودی های شان نیز، در چنان انزجاری از کنش های سران ستمگر حکومت شان می باشند؛ که در انتظار هر چه زودتر سرنگون شدن این حاکمیت جهنمی هستند. دکتر مسعود گودرزی نماینده و وکیل مردم ممسنی در مجلس آخوندی، که بسیار بی پروا و در وضوح کامل، هم به رهبر قدرت پرست انقلاب، هم به رؤسای سه قوه رژیم، هم به بانک مرکزی، و هم به سایر دست اندرکاران این حاکمیت دزد و شرور و فاسد و بدنهاد، اولتیماتوم داده و با آنها اتمام حجت نموده است. که چیزی به پایان عمر دیکتاتوری اسلامی شان باقی نمانده است!

وی از این شخصیت ها می پرسد: آیا اینهمه فساد که بر بدنه کشور چسبیده را نمی بینند؟ آیا از رقم های نجومی فقر و اعتیاد و فحشا در مملکت اطلاع دارند؟ آیا از دزدی سه هزار میلیاردی، که به دستگاه حاکمه در کشور نسبت داده می شود چیزی به گوش آنها رسیده است؟!

وقتی به این مسایل می اندیشیم؛ و وقتی که خبرهای تکان دهنده ای در مورد تجاوزات گروهی به زنان و دختران ایران را می شنویم. به خودمان می گوئیم: « این که خودی های درون حاکمیت استبدادی جمهوری ننگین اسلامی، در ارتباط با رویداهائی که آبروی همگی شان را نشانه گرفته با هم در می افتند؛ لبخند رضایت را بر لب های مخالفان این حکومت دیکتاتوری می نشاند. موقعی که به موارد درگیری میان آنها می نگریم؛ و با تعقل به چنین کژی هائی در میهن مان آگاهی می یابیم. خواسته و ناخواسته اشک مان جاری می شود. و باز برای هزارمین بار، این حقیقت بسیار تلخ در منظرمان جان می گیرد؛ که کفه ترازوی لبخندهای مان سنگین تر است یا اشک های ما؟ اما حقیقت امر این است: چنانچه با بصیرت به عنوان های شادی آور، و یا موارد حزن انگیز بنگریم. هیچ تردیدی باقی نمی ماند؛ تا زمانی که این اشرار اشغالگر در ایران حضور دارند. « اشک ها و لبخندهای مان » ، بر پایه هیچ واقعیتی استوار نیستند. زیرا نزدیک به چهل سال از پایان یافتن موارد شادمانی آور در میان ما گذشته است. و به همین مدت طولانی نیز، هر کجا که لب هائی خندیدن را فراموش کرده اند. گلوهای ما به بغض کردن و چشمان مان به گریستن مشغول گشته اند. از اینرو، ناگزیریم که به خودمان بقبولانیم؛ که نه اشک های مان را باور داشته باشیم. و نه لبخندهای خویش را، زیرا تا وقتی که در کوره های هالوکاست اسلامی می سوزیم. چنان شرری بر جسم و جان و روح و روان مان می افتد؛ که پیش از اقدام به گریستن یا خندیدن، خاکستری بیش از وجودمان باقی نمی ماند!

محترم مومنی

مقاله قبلیمحمد ثلاث اعدام شد
مقاله بعدیبازتاب جهانی اعتراض به ممنوعیت ورود زنان ایرانی به ورزشگاه‌ها و مجوز فیفا برای اعتراض‌ها
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.