اشاعه ویروس « اچ آی وی » در روستای چنار محمودی شهرستان لردگان محرمانه بود!!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
128

روزگار عجیبی است. در سراسر جهان متمدن امروزی، کشورهای مترقی و پیشرفته آن، وزارت خانه های بهداری یا بهداشت و یا بهزیستی خویش را موظف می کنند؛ که به واکسیناسیون منظم شهروندان مملکت خودشان، علیه بیماری های واگیر دار گوناگون، با احساس مسؤلیت هر چه تمام تر توجه کامل را داشته باشند. تا هم ساکنان آنجا را از ابتلای به بیماری های برخاسته از شیوع باکتری ها و انواع ویروس محافظت نمایند؛ و هم در باره هزینه نمودن جهت مداوای چنین آسیب دیدگان از اینگونه بیماری های خطرناک، ناگزیر به پرداخت کردن مبالغ گزافی از بودجه های بهداشتی کشورشان نباشند!

اما شوربختانه در این دنیای بزرگ، سرزمین هائی هم وجود دارند؛ که مدیران شان به این مساله توجه چندانی نمی کنند؛ و در موقع بروز اپیدمی از شیوع یک یا چند بیماری واگیردار، هم دست و پای خودشان را گم می کنند؛ و هم موجب سرایت زیادتر آن در میان بیشتر مردم دیار خویش می گردند! پس از اعتراض ساکنان روستای چنار محمودی در شهرستان لردگان در استان چهارمحال و بختیاری، نسبت به شیوع بیماری « ایدز » در میان تعداد زیادی از روستا نشینان این دهکده، وزیر بی خرد بهداشت رژیم منفور و ناکار آمد جمهوری خونخوار آخوندی در کشورمان، این مورد را، مساله ای کاملا « محرمانه » عنوان کرده است!

سعید نمکی وزیر کنونی وزارت بهداشت حاکمیت مستبد و جنایتکار ملاها در ایران، بعد از مطرح شدن اعتراضات مردم روستای چنار محمودی، در باره ابتلای تعداد زیادی از روستائیان آنجا به ویروس « اچ آی وی » ، در این رابطه بدون بیان کردن جزئیات مربوط به این موضوع، در تاریخ روز شنبه دهم مهرماه سال جاری، برای وزیر دادگستری رژیم ننگین شان نامه ای ارسال نموده، و بدون بیان جزئیات در باره شیوع ویروس « اچ آی وی » در میان مردم روستای مورد نظر، برای جناب وزیر دادگستری حکومت ملاها نوشته است: « برای حفظ شئونات مردم منطقه، به نحو کاملا محرمانه موضوع پیگیری، و با آزمایشات گسترده، موارد جدید ردیابی گشته است.» !

در حالی که در ویدئوهای منتشر شده در شبکه های مجازی، مردم معترض این روستا در مقابل فرمانداری شهرستان لردگان ابراز داشته اند؛ که علت شیوع این بیماری در روستای ایشان، استفاده از سرنگ آلوده به ویروس این بیماری خطرناک، جهت آزمایش قند خون اهالی بوده است؛ که حتی به آلوده شدن برخی از کودکان نیز به این ویروس منجر گشته است. اما وزیر بهداشت نالایق و صد در صد نادان رژیم جنایتکار ملاها در ایران، علت و کانون شیوع بیماری « ایدز » در میان ساکنان چنار محمودی را، « معتادان » و افرادی با روابط « نامطوب »(رابطه های جنسی غیر متعارف) دانسته است!

از سوئی دیگر پیشتر، رئیس دادگستری استان چهار و محال و بختیاری، از بازداشت یک « به ورز » در رابطه با این موضوع خبر داده بود. وزیر بهداشت هم در نامه اخیر خود به وزیر دادگستری، مقصر را « مقامات قضائی » استان چهارمحال و بختیاری، در بروز اعتراضات مردم لردگان دانسته، و خواستار اعاده حیثیت از « به ورز » بازداشتی گشته است!

بر اساس آمار، تعداد یک هزار و چهارصد و نود و هشت تن در روستای چنار محمودی ساکن می باشند. طبق آمار غیر رسمی، امکان مبتلا بودن حدود بیست و شش تن از اهالی روستا محرز گشته است. اما به پندار نگارنده، این رویداد عمدی، که موجب مرگ زودرس بسیاری از هم میهنان ما در چهار دهه اخیر گشته است. موردی نیست که به سادگی از کنار آن عبور کنیم؛ و از مسؤلان جانی و ضد ایرانی رژیم ویرانگر آخوندی شکایت نکنیم؛ که چرا و به چه دلیلی چنین رخدادهای حزن آوری در ایران امروزی شکل می گیرند؟!

آنچه که مسلم است، در این دوران پر آشوب، و در شرایط استیلای رژیم اشغالگر آخوندی در کشورمان، ریشه های اصلی بیماری مهلک اعتیاد در ایران، و پدید آمدن افزایش تعداد معتادان در سراسر کشورمان ، برادران قاچاقچی و سودجوی سپاه ننگ آفرین پاسداران انقلاب سیاه اسلامی می باشند؛ که جهت دست یابی زیادتر به ثروت های بادآورده، از انجام دادن هیچ عمل ضد بشری در ایران کنونی شرم ندارند!

هرچند که مقامات رسمی حاکمیت ضد بشری جمهوری بدنام آخوندی، تا کنون هیچگاه به انتشار آمار صحیح از مبتلایان به بیماری « ایدز » در مملکت نپرداخته اند. اما خبرهای کم و بیش آشکاری در اختیار است؛ که از شیوع فراوان ویروس خطرناک « اچ آی وی » در ایران به گوش می رسند. که حکایت از آن دارند؛ که سهل انگاری های مسؤلان بی کفایت و مدیران نالایق و بدون مسؤلیت رژیم پلید اسلامی، هرگز با جدیت لازم و با احساس مسؤلیت کامل به این مهم توجه نداشته و به آن نپرداخته اند؛ که مردم را نسبت به این امر آگاه سازند؛ و هشدارهای لازم را به آنان بدهند!

بدیهی است که هیچگاه هم چنین نکنند. این کجا که برای تست قند خون یک گروه یک هزار و چهارصد و نود و هشت تن ساکنان روستای چنار محمودی در شهرستان لردگان در استان چهار محال و بختیاری، فقط از یک سرنگ برای این کار استفاده بکنند؛ و این نیز کجا، که برای هر یک تن از تست شوندگان، یک سرنگ اختصاصی را به کار بگیرند؟ و یا صدها تن را با یک سرنگ آلوده به یکی از خطرناک ترین بیماری های علاج ناپذیر مورد آزمایش قرار بدهند؟ اگر چنین می کردند؛ هزینه ساختن یا وارد کردن تعداد مورد لزوم از سرنگ های مربوطه بالا می رفت؛ و برادران قاچاقچی سپاهی، با هزینه شدن چنین مبلغ بالائی جهت رسیدن به چنین امر مهمی، چگونه می توانستند اینهمه مواد مخدر را به داخل کشور وارد کنند؟ تا که با پخش کردن آن در میان جوانان و کودکان و زنان مملکت، ایشان را تا به حدی از بی خیالی یا بهتر است که بگویم بی غیرتی عجین سازند؛ که حتی اگر عزیز ترین کسان شان هم، در بدترین شرایط ممکن از ابتلای به « ایدز » یا « اعتیاد » در پیرامون شان به سر ببرند. چنانچه همه دنیا را آب ببرد؛ ایشان را خواب به دنیای بی غیرتی برده و خواهد برد!

چرا که بیداری و هوشیاری مردم ایران، به ویژه جوانان دلاور و زنان شایسته کشورمان، اگر در هوشیاری کافی به سر ببرند؛ و در تندرستی کامل باشند؟ هرگز به خود اجازه نخواهند داد؛ که ایادی ستمگر و خودکامه این رژیم جهنمی، در هر لباس و پست و مقامی هم که باشند. بیش از این بر جان و مال و هستی هم میهنان رنجدیده آنان مسلط باشند. تا جائی که از کشاندن کودکان و زنان و نوجوانان کشور به منجلاب هر کار زشت و کثیف و غیرانسانی کوتاهی نکنند؟!

سرانجام یک روز همگی مان از خواب خرگوشی و غافل کننده خود بر خواهیم خاست؛ و مشاهده خواهیم نمود، که چگونه چهل سال و هفت ماه کامل، از نشستن مان به این روزهای سیاه و آکنده از بدبختی و سیه روزی مان می گذرد؟ اما ما همچنان در جهل مرکب خویش دست و پا می زنیم؟!

« دوشینه به کوی می فروشان ،،،،، پیمانه ی می به زر خریدم ***** اکنون ز خمار سرگرانم ،،،،، زر دادم و دردسر خریدیم»!

محترم مومنی

مقاله قبلیچرا ماه آبان را گرامی می داریم؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیکودتای خاموش اما پر سر و صدا، با پروژه مخالف سازی ! محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.