از پیگرد کمونیست ها ، تا جستجوی تروریست ها و مبارزه با آنها!

0
123

 نزدیک به یک قرن پیش، پدیده ای که خیلی هم نوظهور نبود؛ در کشور روسیه تزاری شکل گرفت؛ و پس از رسوخ آن به چند کشور دیگر اروپای شرقی، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را به وجود آورد. این پدیده که ابتدا توسط چند فیلسوف روسی، و سپس آلمانی و چینی بسط و گسترش داده شد؛ ایدئولوژی بی خدائی و عدم اعتقاد به موجودیت آفریدگار هستی بود. فلاسفه مورد نظر معتقد بودند؛ که همه چیز در طبیعت از خود طبیعت و موادی که در آن موجود است هستی می یابند. اینگونه و با گرایش غیر قابل نفوذی که این افراد بدان داشتند؛ مرام کمونیستی و باورمند بودن به دگردیسی مواد در طبیعت (ماده های حیاتی طبیعت = ماتریالیسمی ) و ساخته شدن همه چیز از آن مواد، در میان توده نسبتا بزرگی از مردم، به ویژه در میان جوانان آن دوران هستی یافت. از بدو شکل گیری آن در کشور روسیه، صدورش هم توسط پیروان آن به سراسر کشورهای جهان شروع شد و ماجراهای گوناگونی را پدید آورد!

مهمترین جریانی که از همان آغاز مصمم به مبارزه با این مرام و مسلک گردیده بودند؛ اقشار مختلف مذهبی در ادیان گوناگون بودند؛ که به شدت با صدور این پدیده میان مردمان گیتی، بخصوص شهروندان و هم دینان خودشان هراسناک بوده و سرسختانه با آن مبارزه می کردند!

دولت ها و حکومت های متعددی هم بودند؛ که از رخنه این ایدئولوژِی میان مردم کشورشان، به صورت بسیار جدی پیشگیری می نمودند؛ و جلوی ورود آن به داخل میهن شان را می گرفتند. اما همانطوری که می دانیم، گروندگان به این مسلک نه چندان مذهبی، بلکه بیشتر سیاسی، با کوششی بی وقفه جهت جذب پیروان جدیدتری برای آئین و روش عقیدتی خودشان تلاش می نمودند!

مبارزه با پیشرفت کمونیسم، هم در میان کشورهای قدرتمند رایج بود؛ و هم در میان ممالک کم قدرت تر زیاد مورد توجه قرار داشت. تا جائی که در صورت لو رفتن یک پایگاه مخفی کمونیستی در یک سرزمین، و دستگیر شدن اعضای آن گروهها، کمترین محکومیت ایشان اسارت طولانی مدت در یک زندان بود. ولی از سوئی دیگر، آورندگان این طرز فکر نسبتا جدید( چون قبلا هم کسانی بوده اند که به موجودیت خدا ایمانی نداشتند؛ اما گرایش عقیدتی خودشان را مخفی می کردند و به اشاعه آن نمی پرداختند.)، همه تلاش خویش را برای بیشتر رواج دادن ایده شان در میان مردم دنیا به کار می گرفتند؛ و از پیآمدهای دردناک و عواقب ناخوشآیند آن هم باکی به خود راه نمی دادند!

تا جائی که مبارزه با کمونیسم و گروندگان کمونیست این مرام، سرلوحه برنامه های عملی بیشتر دولت ها قرار گرفت؛ و گروههای ضربتی ضد بی خدائی فراوانی، در بسیاری از ممالک جهان به وجود آمدند؛ تا برنامه های عملیاتی وسیعی را در این رابطه تدارک ببیند، و جستجو جهت یافتن و دستگیر و زندانی کردن آنها را آغاز نمایند!

از عجایب روزگار که هیچکس انتظار آن را نداشت؛ رویداد شوم انقلاب سیاه اسلامی در میهن اشغال شده ما بود؛ که توسط قشری ترین، فناتیک ترین، متحجرترین، شقی ترین، رذل ترین، و هرچه صفت بد و ضد بشری در جهان، که می تواند با قید ” ترین ” پیوند بخورد؛ حکومت پلید آخوندی را به وجود آوردند؛ سپس در این رهگذر، روزگار ملت شریف و سرزمین اهورائی ما را تیره و تار کردند. عجیب تر از شکل گیری جمهوری اسلامی در ایران، آن بود که در همان اوان رخداد این واقعه نامبارک در میهن ما، یک اکیپ متشکل از چند فرد حکومتی، به اتفاق یک آخوند( رفسنجانی)، و نیز یک زن که فکر می کنم معصومه ابتکار بود؛ با همراه داشتن حکم ابطال مرام بی خدائی در جهان، و در خواست سرنگونی و فروپاشی حزب کمونیست در دنیا، که از سوی روح الله خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی در ایران، و رهبر شیعیان و مستضعفین دنیا، به کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیایستی و کمونیستی سابق سفر نمودند. از سفر آن گروه به روسیه و ابلاغ فتوای خمینی به سران حزب کمونیست چندی نگذشته بود؛ که این حزب منهدم و متلاشی شد؛ و دبیرکل وقت آن، که رئیس جمهور آنجا نیز بود( گورباچف)؛ به صورتی غیرمنتظره ناپدید گردید. که هنوز بعد از حدود سه دهه، هیچ نام ونشانی از وی در در دست نیست!

میان فرستادگان جمهوری اسلامی، و سران حکومت کمونیستی در کشور روسیه، و نیز مسؤلان بزرگترین حزب سیاسی – عقیدتی در گیتی چه گذشت؟ یا آنها با یکدیگر بر سر چه موضوعات مهمی کنار آمده بودند؛ که یکی از پرنفوذترین احزاب جهان را به منهدم نمودن خودشان وادار کردند؟ سران حکومت ننگین اسلامی، جهت به دست آوردن کدام امتیاز، و چنین افتخار بزرگی برای صدور دستور انهدام حزب کمونیست در روسیه، چه هزینه هنگفتی از سرمایه ملی ایرانیان را بدان اختصاص داده و به روسها پرداختند؟ اینها همه ابهاماتی هستند که به این زودی ها از پیله ظلمت خویش خارج نخواهند شد!

آنها به دستور چه حکومت و دولت و کشوری اقدام به این کار نموده اند؟ از این عمل چه سودی را نصیب مملکت کرده اند؟ منفعت خودشان در این رابطه چه بوده است؟ کشور روسیه و دولتمردان آن، برای پرداختن این هزینه بسیار سنگین و گران، چه غرامتی از دولتمردان حکومت آخوندی گرفته یا خواهند گرفت؟ چه کشورهای دیگری در این باره به ایفای نقش پرداخته اند؟ منافع شان چه بوده و هستند؛ که انجام شدن چنین کاری را به نوکرشان در حکومت منحوس اسلامی دیکته نموده اند؟ بدیهی است که برای پاسخ دادن به این پرسشها، به معلومات سیاسی گسترده، و نیز درایت وسیع اجتماعی و تاریخی نیازمندیم. اما با همه توان اجتماعی و تاریخی و سیاسی و علمی هم، تحقق یافتن این مهم جهت رفع هرگونه ابهامی در این زمینه، باید امکان آن در گذر زمان به وجود بیاید، تا دست کم بتوانیم به بخشی از کل ماجرا دست بیابیم!

آنچه که اکنون می دانیم، این است که حزب کمونیست به صورت ظاهر متلاشی شده؛ تردیدی هم وجود ندارد که هنوز گروندگان زیادی به این مرام در سراسر گیتی وجود دارند. چه بسا همانند گذشته اما محدودتر و در خفا، هنوز هم مشغول گسترش و صدور عقیده شان هم باشند. اما آنچه را که مدام و در آشکارا می بینیم و توجه چندانی به آن نداریم؛ فروپاشی ظاهری حزب کمونیست، و شکل گیری خطرناک ترین گروه های تروریست پروری در جهان است؛ که با کمال تأسف، لانه یکی از خطرناک ترین آنها ( جمهوری منفور و مسموم و مرگ آفرین اسلامی ) هم، در یکی از پاک ترین سرزمین های جهان هستی، در مملکت پیروان زرتشت پاک سرشت و یکتاپرست قرار دارد!

حزب کمونیسم و گروندگان کمونیست آن ظاهرا از حیطه اعتبار ساقط شده؛ اما شوربختانه حزب بزرگتری شکل گرفته و به وجود آمده، که مرامنامه و اساسنامه اش را، فرامین مربوط به کشتار انسانهای بی گناه تشکیل می دهند. در صورت آشکار کمونیست ها به شکلی مرموز مورد یک پیگرد موذیانه قرار گرفتند و اقتدار پیشین را از دست دادند. اما بازرگانان بازار سیاست جهانی، که جز به منافع خودشان به چیز دیگری نمی اندیشند؛ بر سر سفره خود و دیگر مردمان دنیا، نان زهرآگین تروریسم و تروریست پروری این جانیان اسلامی را، که گماشته های خودشان هستند را گذاشته اند؛ که باید وقت و مبالغ زیادی را برای سرنگون کردن اینها هم هزینه بکنند!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلی«رواني آمريكايي» رقيب «دكستر» در تلويزيون مي شود
مقاله بعدیحركات صلح آميز در صفحه شطرنج خاورميانه
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.