از میان سیل ها و طوفانها!

0
187

وقوع پدیده هائی طبیعی، مانند زلزله، سیل، طوفان و….. اموری هستند که در اثر تغییرات جوّی و زیرزمینی پدیدار می گردند. این رویدادها تنها اتفاقاتی هستند، که بشر در مقابل آنها ضعیف مانده، و هیچ کاری نمی تواند انجام بدهد. آنچه که انسان در این زمینه قادر به انجام دادن آن است؛ پیش بینی های لازم جهت پیشگیری نمودن از وارد شدن آسیب های کمتری به جان، و نیز خسارتهای اندک به اموال مردم است.

چنانچه این پیش بینی ها، از سوی مسؤلان یک کشور( اگر احساس مسؤلیت داشته باشند)، به ویژه در مناطق زلزله خیز و سیلابی به عمل آید؛ از میزان تلفات آدمها و حیوانات، و خرابی های وارد آمده بر امکانات مادی ایشان کاسته می شود؛ و خطر از دست رفتن جان و مال مردم، به مراتب بسیار کمتر از زمانی خواهد بود؛ که در این رابطه هیچ پیش بینی یی به عمل نیامده باشد.

در رابطه با طوفان اخیر تهران، که تعداد پنج تن از هم میهنان عزیز ما جان شان را از دست دادند. و حدود بیش از سی تن نیز به شدت مصدوم گردیده اند؛ آخوندهای بری از عقل و راستگوئی، مانند مصباح یزدی و امام جمعه موقت تهران شیخ احمد خاتمی، علت وقوع این طوفان سهمگین را، به بدحجابی زنان ایرانی و عدم رعایت این موضوع به وسیله ایشان اعلام نموده اند. واقعا یک آدم تا چه اندازه باید تهی مغز باشد؛ که چنین قضاوتی در این رابطه ارائه بدهد؟!

مدت زمانی نگذشت، که بعد از وقوع حادثه طوفان در تهران و برخی از مناطق حومه پایتخت، در استان های مازندران، گلستان، سمنان و آذربایجان شرقی، سیل ویرانگری نیز جاری گشت؛ که در این رابطه خسارات فراوانی به ساکنان و ساختمانهای استانهای نامبرده وارد آمده است. براساس برآورد صاحبنظران، خسارت مادی ناشی از طوفان چند روز پیش در تهران، بالغ بر پنج میلیارد تومان تخمین زده شده است. هنوز در مورد میزان و مبلغ خرابی های ناشی از سیل چهار استان نامبرده، گزارش موثقی به خبرگزاری ها ارسال نگشته است. از آنجائی که ” فرض محال، محال نیست” ، فرض می کنیم زیان مادی این سیل خانمانسوز هم، حدود همان مبلغی باشد که طوفان اخیر بر جای گذاشته است. بنابراین، ملت رنجدیده ایران، دست کم و جدای از آسیب های جانی که بر ایشان وارد آمده است؛ باید ده میلیارد تومان خسارت مادی را نیز متحمل بشوند!

در شرایطی که دشواری های اقتصادی، تمام منافذ تنفسی امکانات مادی مردم را مسدود نموده است؛ فشاری که از این پس در اثر چنین خسارت هنگفتی، وضعیت مادی و معنوی زندگی مردم، تا ورطه نابودی و نابسامانی های جبران ناپذیر سوق داده خواهند شد. قدیمی های میهن مان، همواره هنگام وقوع یک سانحه زیانبار، به آسیب دیدگان آن رویداد می گفتند: ” خدا کند که همه ضررها به مال آدم وارد بشود و جانش در امان بماند. ” !

این نکته مهمی است، چون زیان مالی جبران پذیر است؛ اما لطمات ناشی از خسارت جانی و تلفات انسانی، مورد بسیار ناخوشآیندی است؛ که به هیچ طریق و با هیچ روش و امکاناتی نمی توان جبران نمود. در این رابطه نمونه بسیار گویائی داریم، که به راحتی برای همگی ما مفهوم و قابل درک است.

در سال 1979 میلادی، برابر با 1357 خورشیدی، سهمگین ترین، بزرگترین، خطرناک ترین پدیده غیرطبیعی، در سراسر میهن بزرگ و باستانی و همیشه سرفراز ما حادث گشت. بلائی زمینی، که به تنهائی شامل خسارتها و آسیبهای جانی و مالی ناشی از دهها زلزله و سیل و طوفان و ……بود؛ و در مملکت ما بدترین نوع حکومت و مدیریت کشورمان شکل گرفت. و در کمال تأسف زیانبارترین حادثه تاریخی میهن مان را موجب گشت!

اکنون جایز می دانم، که از این دو آخوند متحجر و ریزه خوار حکومت جانی پرور جمهوری بی اصالت اسلامی بپرسم؛ آن زمانی که دشمنان ایران و ایرانی، شما مهجوران گدا صفت بی هویت، که از بازماندگان طایفه های وحشی و بیابانگرد تازی بودید و هستید؛ را بر ما و مملکت مان تحمیل نمودند؛ آیا در آن موقع هم، مصیبت وقوع مجموعه رویدادهای مخرب طبیعی است؛ در اثر بدحجابی زنان ایرانی به وجود آمده بود؟!

به احتمال نود درصد، پاسخ این اهریمنان مثبت است و خواهند گفت: ” آری ، آری ما آمدیم تا سایه گناهانی که در آن موقع در ایران به وقوع می پیوستند را، از سر مردم ایران و زندگی ایشان برداریم. “! پس از تحویل دادن یک پوزخند تحقیرکننده به چنین جواب غیرمنطقی، ضروری است که به ارائه دهنده ی چنین جواب یاوه ای، الزاما به ایشان بگوئیم و از آنها بپرسیم؛ تخلفات نوح پیامبر و خاندان وی چه بود که آن طوفان ویرانگر زمین و کائنات را در هم کوبید؟ مشکلاتی که ابراهیم و عاد و ثمود و الیاس و یونس و ….. داشتند؛ در اثر کدام بدحجابی به وقوع می پیوستند؟!

تنها کوتاهی و یگانه بی توجهی و بدترین امری، که آوار زمینی و بلای آسمانی حکومت پلید اسلامی را، بر سر ما و هم میهنان مان فرود آورد؛ فریبکاری های مشتی چپگرای یاوه سرا، و گزافه گوئی های عده ای مسلمان متحجر و بی منطق بود؛ که متأسفانه از راه گوشهای مردمی ساده انگار و سطحی و عاری از بینش های سیاسی و تاریخی، وارد مغزهای بکر و دست نخورده ایشان گردیدند؛ و بیماری مهلک مسخ روحی روانی را، بر وجود آنان چیره نمود. تا جائی که شما نابکاران فرصت یافتید؛ که فتنه شوم و سیاه انقلاب ننگین اسلامی خودتان را، در سرزمین آریائیان پاک نهاد به وجود بیاورید!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیگزارشگران بین المللی حقوق بشر از ایران می خواهند اعدام ها را متوقف نماید
مقاله بعدیپيام هايي كه انتخابات اخير مصر براي مقامات آن كشور داشت
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.