از حرف تا عمل

0
138

اخطارهای مصنوعی سازمانهای حقوق بشری به جمهوری جنایتکار اسلامی، نه خاصیتی دارند و نه تا به حال نتایج مطلوبی را به بار آورده اند. بیش از سه دهه متوالی پیر و جوان و مرد و زن و کودک ایرانی در گروههای سنی مختلف در اثر شکنجه و اعدام و ترور و …. جان شیرین خودشان را از دست داده اند. هر بار که چنین اتفاقات ناگواری در ایران زیر سلطه آخوندهای جنایتکار رخ داده است؛ از سازمان ملل متحد گرفته، تا مؤسسات خیریه و مجموعه های دفاع از حقوق بشر و انجمن های حمایت از زنان و کودکان، بلافاصله نسبت به کنشهای وحشیانه رژیم آخوندی در ایران، به سران حکومت اسلامی هشدار داده اند. اما چنین عملیات ددصفتانه ای که منجر به نابودی همطنان عزیز ما در ایران می شوند؛ هنوز همچنان انجام می شوند؛ روزی نیست که در سراسر سرزمین باستانی ما، انواع چنین عملیات ضد بشری رخ ندهند؛ و عده ای بی گناه از هم میهنان ما به جوخه های اعدام تحویل داده نشوند!

آیا وظیفه های سازمان های مورد نظر، تا همینجا خواهد بود؛ که هرگاه یکی از این اتفاقات شوم جامه عمل به خود بپوشاند و چند تن ایرانی بی گناه مورد چنین تصمیمات شومی قرار گرفته و اعدام بشوند؛ مسؤلان مؤسسات یاد شده، بیانیه هائی در این رابطه صادر کنند، و نسبت به عاملان قتل وکشتار فله ای ملت ایران در زندانهای رژیم آخوندی، به حکومت ضد بشری جمهوری جنایتکار اسلامی معترض گشته، و به آنها برای کارهای خطا و غیر انسانی شان معترض بشوند!

سی و پنج سال است که در این ارتباط، از سوی انجمنهای حقوق بشری، در مورد جنایات آخوندها در ایران و به ویژه درون شکنجه گاههای رژیم، بیانیه های فراوانی صادر می شود؛ و به اندازه همین مدت طولانی هم، هنوز کوچکترین تغییری در این مورد از سوی سران حکومت اسلامی به وجود نیامده است! کی ، کجا و چگونه باید صادر کنندگان بیانیه های اخطار دهنده به عاملان این قتلها، به طور کاملا جدی واکنش نشان بدهند و به بازخواست بین المللی از ایشان برخیزند؟!

وقتی تا کنون چنین نکرده اند، بسان آن خواهد بود که این بیانیه ها و هشدارها به جمهوری آدمکش اسلامی، فقط جنبه فرمالیته داشته و آنها فقط خواسته اند کاری کرده باشند. کاری کرده باشند تا سهمیه مالی سالیانه خودشان را به راحتی از سازمان ملل متحد بگیرند و امورات شان را بگذرانند!

اگر چنین نبوده؟ چگونه تا به حال یک اکیپ رسمی از سوی یکی از این مؤسسات، یا خود سازمان ملل متحد، به سوی ایران رهسپار نشده اند؛ تا از زندانهای مخوف رژیم بازدید بکنند، و به داد بی گناهان زندانی در ایران، که حکم اعدام آنها به ایشان ابلاغ شده برسند؟

نام بردن از یکایک کشته شدگان درون زندانهای حکومت اسلامی میسر نیست؛ اما هنوز آب غسل میت بدن ستار بهشتی ناکام درون مزار وی خشک نشده، شاهد عذاب کشیدن یک جوان نابغه دیگر در زندان جانیان هستیم. امید کوکبی چه کرده که دستگیرش نموده اند و او را به زندان انداخته اند؛ و قصد دارند که این جوان نازنین را هم به قتل برسانند؟!

هر کاری که کرده، حتی اگر مرتکب قتل نیز شده باشد نباید مشمول مجازات حکم اعدام قرار بگیرد. این دانشمند جوان ایرانی، که ساکن آمریکا و مشغول گذراندن دوره تحصیلی فوق دکترا در رشته فیزیک می باشد؛ به چشم سران حکومت اسلامی، قبل از آنکه دانشمندی چنین برجسته به نظر بیاید؛ منبعی سرشار از اطلاعات علم فیزیک است؛ که برای این جنایت پیشگان خودکامه، کیمیا و چشمه آب حیات است. چون به راحتی می توانند از معلومات بسیار گسترده وی سوء استفاده نمایند؛ و در رابطه با فعالیات های اتمی خودشان، از آگاهی ها و دانش او در این زمینه سود ببرند!

ظاهرا این جوان میهن پرست، که برای دیدار یکی از فامیلش به ایران سفر نموده، به دام گرگان وحشی رژیم اسیر گشته و به زندان افتاده است. احتمالا زندانی شدن وی به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد سران اسلامی، جهت همکاری امید کوکبی با آنها بوده است. به هر دلیلی که اکنون این جوان شایسته، که موجب افتخار هم میهنان خودش می باشد درون شکنجه گاه آخوندها اسیر می باشد؛ جان بسیار ارزشمندش در خطر مرگ قرار گرفته است. از جانب سازمانهای بین المللی حقوق بشری هم که کاری بر نمی آید؛ پس تکلیف چیست؟ آیا همچنان اجازه بدهیم که خدای ناکرده او نیز به سرنوشتی مانند دیگر جوانان برومند زندانی، که در شکنجه گاههای مخوف رژیم اعدام شدند و جان گرانبهای شان را از دست دادند مبتلا بشود!

متأسفانه آن اصل کاری را نداریم! می بینیم که مادران و پدران داغدیده اعدام شدگان، در قبرستانهای کشور و بر سر مزار فرزندان عزیز خویش ضجه می زنند و زاری می کنند؛ آنچنان که خاک مرده بر روی ما پاشیده باشند؛ تنها کاری که می کنیم ریختن چند قطره اشک می باشد و سکوت سنگین بعدی…..!

در حقیقت با وجود این جانیان در میهن مان، کار زیادی از دست کسی بر نمی آید. اما دست کم می توانیم کار کم و کوچکی را در این باره انجام بدهیم. با نوشتن نامه های اعتراض آمیز به سازمان ملل متحد، از اعضای آن بخواهیم که در مورد این رویدادهای ناگوار در ایران، به اخطار و تذکر و هشدار کتبی به عاملان این جنایات در حکومت اسلامی دادن قناعت نکنند. بلکه در زمینه هائی که خودشان خیلی بهتر از ما می دانند؛ محدودیت هائی برای این رژم قدرت پرست ایجاد بکنند؛ تا شاید از این مسیر بتوانند جلوی کشته شدن جوانهای ایرانی را بگیرند. فاصله میان از حرف تا عمل، برای تحقق بخشیدن به یک هدف، آنهم هدفی تا به این اندازه مهم، فقط در حد برداشتن یک گام آرزومندانه، برای نجات دادن ایران و ایرانی، از چنگال حیوانات وحشی رژیم خون آشام اسلامی است. نه کمی بیشتر از یک گام، و نه اندکی کمتر از آن است!

خزان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیاجاره رحم برای زوج های نابارور: 9 ماه 35 میلیون تومان
مقاله بعدییکی از نهادهای مالی بسیار ثروتمند تحت کنترل خامنه ای مدیر کل خود را تعویض کرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.