ارتش در خدمت انتخاب ملت، نه کم و نه زیاد؛ بقلم مهرداد حیدرپور

0
147

این روزها و با شروع انقلاب ملی ایرانیان ، نام ارتش ایران بیشتر هر زمان دیگر شنیده می‌شود چرا که، عده‌ای خواهان مداخله‌ی ارتش به نفع ملت و ایستادنش مقابل حاکمیت ملایان در جهت غالب شدن مردم بر سرکوب‌گران حکومتی در خیابان‌ها هستند. درست از همان روزهای نخستین انقلاب ملی و قیام ملت ایران علیه نظام منحوس جمهوری اسلامی در اواخر شهریور و روزهای آغازین مهر ماه ۱۴۰۱، کم نبودند کسانی که نام ارتش ایران را صدا می‌زدند و به کمک می‌طلبیدند . حتی آنهایی که اعتقاد به ارتش ایران نداشته و آن را ارتش ولایی و متعلق به جمهوری اسلامی می‌دانستند و هر از چند گاهی این ارتش را بی‌عرضه، بی‌لیاقت یا به اصطلاح بی‌بخار بی‌غیرت و خائن می‌نامیدند.

حال برخی از همان اهانت‌کنندگان دیروز، اکنون از ارتش طلب کمک و یاری داشته و توقع دارند ارتش رسما به میدان آمده و به یاری ملت بشتابد تا از کشتارمردم از سوی نیروهای سرکوب جلوگیری نماید؛ این در حالی‌ست که در میان اپوزیسیون عده‌ای خود را مدعی رهبری نشان می‌دهند ! و هنوز تکلیف رهبری سیاسی این انقلاب مشخص نیست . و نه تنها داستان رهبری این جنبش و انقلاب هنوز به انتها نرسیده و رهبری ان مشخص نشده یلکه هنوز دعواست بر سر رهبری جنبش، هنوز دعواست بر سر نوع شعارها، هنوز دعواست بر سر اینکه اصلا این جنبش اعتراضی است یا انقلابی و یا زنانه یا مردانه است و هنوز دعواست بر سر پرچم با اقتدار شیرو خورشید و موارد دیگر، پس چه توقعی است که در میان جنگ کلاشان و کلاهبرداران و کاسبان سیاسی و آنهایی که تشنه‌ی دیده شدن و کسب نام و نان دست و پا می‌زنند ارتش وارد میدان شود؟

اینکه مردم و وجوانان غیور وطن خودشان رهبری و ابتکار عمل را در میدان به دست ، نمی‌تواند در حال حاضر دلیلی محکم برای وارد شدن ارتش به کارزار مبارزه با جمهوری اسلامی دراین شرایط بشود. طبعا؛ بدنه‌ی ارتش وفرماندهان رده‌ی میانی ارتش باید باهوش باشند که بی‌گمان هستند؛ مگر میشود با چند درخواست در فضای مجازی آن هم از روی احساسات، ارتش قیام کرده ، و یا مثلا کودتا کند که اصلا شدنی نیست و ارتش ایران نه توان و نه آمادگی و نه پتانسیل آن را دارد . اینکه ارتش چه زمانی باید وارد عمل شود و رودرروی جمهوری اسلامی قراربگیرد؛ دقیقا نقطه‌ای‌ست که پروسه‌ی براندازی محرز شده باشد و رهبری جنبش در قالب پاسخ‌گویی و شفافیت تعریف شده باشد. دلیل این مهم اینجاست؛ ارتش برای وارد شدن به میدان باید بداند از چه کسی دستور می‌گیرد یا از کدام اپوزیسیون یا از کدام رهبری و کدام برنامه و هدف ملی باید پیروی نماید تا اعلام وفاداری کند .

با توجه به اینکه در حال حاضر هنوز مسئله‌ی مهم رهبری سیاسی اپوزیسیون با چنین وضعیتی ‌آشفته و بی‌در و پیکر اپوزیسیون که هر کسی خود را در قالب رهبری می‌داند؛ مشخص نشده پس چگونه ارتش چشم بسته و کور وارد میدان شود؟ ارتش زمانی وارد می‌شود که تمرد و نافرمانی بخش‌های مهم دولتی و کشوری را در بر گرفته باشد پس در ابتدا، باید ادارات دولتی و دیوانی مختل و کارمندان به شکل سراسری از کار تمرد و سرپیچی کنند تا ارتش وارد شود . در این مدت ارتش باید حافظ تمامیت ارضی کشورهم باشد تا مرزهای ایران تهدید نشود. آن هم درست زمانی که مرزهای شمال غربی کشورمان ایران ناامن و توسط حکومت باکو به تحریک بعضی کشورها مانند ترکیه، تهدید می‌شود و یا مرزهای شرق ایران که توسط طالبان بارها تهدید شده و این خطر و تهدید همچنان ادامه دارد. و حتی تهدید امنیتی در پهنه‌ی خلیج فارس همچنان وجود دارد و هنوز داستان کشمکش و زیادی خواهی برخی کشورک های بی هویت جنوب خلیج فارس در مورد جزایر چند گانه که همواره مورد ادعای کشورهای حاشیه‌نشین منطقه بوده خاتمه نیافته و در این میان ارتش باید کاملا مراقب جریانات ضد ایرانی و تجزیه‌طلب در آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان هم باشد تا مبادا در چنین روزهایی و یا زمانی که ارتش وارد کارزار با حاکمیت شد؛ این جریانات ضد ایرانی و تجزیه طلبانه در روند انقلاب ملت علیه جمهوری اسلامی مشکلی ایجاد نکرده و تمامیت ارضی ایران را تهدید نکنند ارتش ایران حتی هم اکنون در بهترین شرایط هم تقریبا شبحی از یک ارتش است و در حالتی کاملا خسته بی‌روحیه و فرسوده و کهنه به سر می‌برد. حال اگر درست در بحبوحه‌ی این انقلاب و قیام ملت و مداخله احتمالی ارتش به نفع ملت، مرزهای ایران در شرق دوباره توسط طالبان و یا شمال غرب توسط جمهوری جعلی آذربایجان مورد تهدید قرار بگیرد، آن وقت چه کسی پاسخگوست؟

اگر قرار باشد این ارتش خسته و فرسوده که حتی وضع معیشتی پرسنل و خانواده‌های آنها اسفناک هم گزارش شده پا به میدان گذاشته و رودرروی حاکمیت قرار بگیرد؛ آن وقت چه ارگانی قرارست حافظ مزرهای ایران باشد؟حال فرض کنیم مرزهای ایران را هیچ خطری تهدید نمی‌کند و ارتش به نفع ملت وارد میدان شده و رودرروی حاکمیت قرار می‌گیرد. اگر این قیام و انقلاب ملت که در حال حاضر فاقد رهبر و رهبری‌ و فاقد برنامه‌ی کوتاه و بلند مدت است و هیچ تاکتیک و استراتژی مبارزاتی در ان وجود ندارد؛ به عنوان مثال اگر مردم ، شهری را از لوث وجود عوامل جمهوری اسلامی پاک و آزاد کردند بعد چه باید بکنند ؟ یا اینکه اگر به سرانجام نرسید و پیروز نشد تکلیف آن دسته از پرسنل ارتش که به میدان آمده‌اند و رو در روی جمهوری اسلامی قرارگرفته‌اند چه خواهد شد ؟ با این وصف هرگز نباید برگ ارتش را سوزاند چرا که، برخی آگاهانه و یا ناآگاهانه در صدد سوزاندن کارت ارتش هستند. نباید ارتش را سوزاند؛ آن هم ارتشی که می‌تواند سر فرصت و وقت مناسب و در صورت آماده بودن شرایط منطقی و درست وارد عمل شود. هزینه ورود ارتش در شرایط کنونی، برابرست با جوخه‌ی اعدام! ارتش اگروارد میدان مقابله با حاکمیت شود قهرمان است و زنده می‌ماند ولی، اگر وارد شود و انقلاب به نتیجه نرسد؛ قطعا با تبعات ناگواری مواجه می‌گردد.

حال فرض مثال اگر این قیام و یا انقلاب مردم علیه جمهوری اسلامی با کمک ارتش به سرانجام رسید آن وقت ارتش باید با چه کسی بیعت کند از چه کسی یا از کدام جریان وگروه باید تبعیت کند؟ باید این مهم را هم در نظر گرفت؛ با پیوستن ارتش به مردم و عدم پیروزی ملت، درست آن زمان است که جمهوری اسلامی به خواسته‌ی 43 ساله‌ی خود جامه‌ی عمل پوشانده و بار دیگر ارتش رو قلع و قمع می‌کند. فراموش نکنید که بعد از فتنه‌ی 1357 بود که با کودتای ساختگی، ارتش را نابود و بسیاری از پرسنل زبده‌ی آنرا در ان زمان اعدام نمودند . قرار نیست و نباید اجازه داد که شیرازه‌ی ارتش از هم بپاشد و منحل شود. نباید ساختار ارتش را نابود کرد بلکه باید ان را حفظ کرد . حال سوال اینجاست؛ آیا این جنبش، انقلابی است یا اعتراضی و رفورمیستی ؟ اگر اعتراضی‌ست و صرفا یک اعتراض چند روزه پس مداخله ارتش به چه معناست ؟ و اصولا این مداخله معنا و مفهوم ندارد. ولی اگر این جنبش انقلابی است پس باید یک نهاد جایگزین وجود داشته باشد تا ارتش با آن بیعت و خود را تسلیم آن کند. در شرایط کنونی ارتش نمی‌داند جایگزین چیست، کیست و به چه کسی تسلیم و با چه کسانی باید صحبت و هماهنگی نموده و اعلام وفاداری کند . فرض کنیم یکی ازعوامل سرکوب یکی از فرماندهان ارتش و سپاه، بسیج، یا نیروی انتظامی بخواهد تسلیم شود و خواهان امان‌نامه برای حفظ امنیت خود و خانواده اش و حتی نیروهای تحت امرش باشد.

اکنون این فرد باید به کجا تسلیم شود؟ با چه کسی یا کدام نهاد و تشکیلات رهبری باید مذاکره کند تا امان نامه گرفته و امنیتش حفظ شود؟ او باید به چه کسی یا کدام تشکیلات و آلترناتیو علام وفاداری کند ؟ آیا باید به شاهزاده رضا پهلوی خود را تسلیم و اعلام وفاداری کند یا با عوامل شورای گذار و یا با شورای تصمیم و یا با جریانات چپ و یا مریم رجوی و سازمان مجاهدین تسلیم و اعلام وفاداری کند یا به رهبران 3 گانه حزب کومله و یا حزب دمکرات؟ وقتی که یک ارتشی که در تضاد کامل با دیدگاه و عملکرد سیاسی سازمان مجاهدین خلق و یا حزب 3 گانه کومله و حزب دمکرات است چگونه می‌تواند وارد میدانی شود که به طور مثال با نمایندگان این فرقه‌ها و گروه‌ها باید صحبت نماید؟ مگر ارتش جنایت‌ها و خیانت‌های این فرقه و گروه‌ها را فراموش می‌کند؟ ارتش ملی با چه کسی باید وارد گفتگو شود؟ ارتش باید بداند که این جنبش انقلابی را چه کسی رهبری سیاسی و میدانی می‌کند. ارتش باید بداند این جنبش انقلابی ، مردانه یا زنانه و یا فمینیستی است یا اتقلابی ملی؟ آیا ارتش می‌تواند با فمینیست‌ها وارد گفتگو شود و اعلام وفاداری کند ؟ ارتش باید بداند نماینده و یا نمایندگان این جنبش چه خواسته هایی دارند و آیا خواسته‌ی آنها ملی، صنفی یا قومی است و اساسا خواست آنان چیست ؟

در آخر اینکه باور این موضع سخت است که پس از 43 سال که از عمر حکومت منحوس جمهورس اسلامی می‌گذرد؛ برخی به اصطلاح مبارزین ضد جمهوری اسلامی که عمدتا از گرایشات سیاسی چپ مفلوک و ورشکسته ومجاهدین همیشه مزاحم خلق، هنوز دنبال انحلال ارتش بوده و این ارتش را ارتش امپریالیستی نامیده و به آن توهین و حمله می‌کنند. فراموش نکنید که ارتش با انتخاب ملت است نه با ملت، پس ملت و مردم هر چه را انتخاب کنند ارتش باید از آن حمایت کند. در این برهه‌ی حساس نباید کار و وظیفه‌ی خود را گردن ارتش انداخت وقتی هنوز آحاد ملت ناراضی ، تمرد نکرده و در انقلاب شرکت نمی‌کند چرا باید ارتش را قربانی کرد. مهرداد حیدرپو