احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران : ” جنس انقلاب اسلامی حمایت از مظلومان عالم است “!

0
149

ماهیت هر امری هنگام ابراز هویت عملی آن، توسط کسانی که با اصرار در عمل نمودن به تمامی هدف هائی که آن امر یا عاملان اش به آن جامه عمل می پوشانند آشکار می گردد. سران بی خرد حکومت اسلامی هم، با کارهائی که به طور آشکارا و یا به گونه پنهانی به انجام می رسانند؛ جنس پست و پلید انقلاب اسلامی خودشان را، بارها و بارها و در نهایت عریانی آن به جهانیان نمودار ساخته اند. بالاخره پس از سه دهه و اندی که از شکل گرفتن این ماجرای شوم در ایران می گذرد؛ اکنون دیگر نه فقط مردم انقلاب زده میهن ما، بلکه بسیاری دیگر از ساکنان این کره خاکی نیز، بدون نیاز به توضیحات امام جمعه تهی مغز موقت تهران، به ماهیت این نظام فتنه گر و جانی پی برده اند؛ و هویت ننگین آن را تا حدود زیادی شناخته و درک می کنند!

با اینکه احمد خاتمی توضیح خاصی در این باره نداده است؛ اما از برآیند آنچه که تا به حال، به ویژه در سالهای اخیر انجام داده اند؛ می توان به آسانی درک نمود، که منظور این شیخک در مورد جنس انقلاب شان، که می گوید حمایت کردن از مظلومان عالم است چیست؟ چون مردمان مظلوم ایران تا کنون، مشمول هیچ نوع حمایتی از جانب دست اندر کاران این انقلاب نامیمون، و بارزترین جلوه آشکار آن(جمهوری ننگین اسلامی) نگشته اند؛ باید از وی پرسید: ” مردک، آیا دو نوجوان ایرانی، که در فرودگاه جده در عربستان سعودی، مورد تعرض جنسی دو پلیس سعودی قرار گرفته اند؛ از مظلومان عالم نیستند؟!

یا آنکه شما و اربابان ایران ستیزتان، کم بر سر این مردم بی دفاع بلا می آورید؛ که اجازه می دهید عرب های سوسمار خوار بیابانگرد، با این نوجوانان ایرانی چنین کنند و شما همگی تان خفقان گرفته اید. چه بسا که پیشتر هم چنین اعمالی از سوی سعودی ها انجام گرفته باشند. چرا باید بیگانگان نیز به خودشان اجازه بدهند؛ که با مردم ایران چنین بکنند. اگر شما مسؤل و دلسوز ملت بی پناه ایران هستید؟!

آیا زنان ایرانی، که در نظام حکومتی شما، از تمامی حقوق انسانی خودشان بی بهره اند. از نظر شما ظالمان باالفطره، مظلومان عالم نمی باشند؟ آیا اینهمه ایرانیانی که در شکنجه گاه های مخوف شما اسیر و زندانی اند؛ از دیدگاه مقامات ارشد و غیر ارشد جمهوری رو به فنای اسلامی، نام شان در لیست آمار ساکنان این عالم ثبت نگشته و به حساب نمی آیند؟ آیا دخترانی را که در زندان های خویش، که به اعدام محکوم شان می کنید؛ و قبل از اجرای برنامه این قتل عمد فجیع، ایشان را به زندانبانان ناانسان و وحشی خودتان می سپارید؛ که این دختران را مورد تجاوز جنسی قرار بدهند؟ زیرا که به قول خودتان(باکره مردن دختر مسلمان حرام و ناپسند است)؛ از جمله مظلومان این عالم نبوده و نیستند؟!

چگونه است که ” حوثی های یمنی” از نظر شما مظلوم به شمار می آیند؛ ولی آنهائی که به زور تحمیق نمودن ایشان، مملکت شان را اشغال کرده اید؛ و از تمامی مواهب بی شمار آن بهره می برید؛ و با ساده انگاری های همین مردم، توانسته اید که با پرش از موقعیت گدائی و روضه خوانی، خودتان را به رهبری و امامت و ریاست در ایران برسانید. حق شان کمتر از حوثی های یمنی است؟ حق شان کمتر از موافقان بشار اسد جنایتکار است. حق شان کمتر از مردم لبنان و فلسطین است؟!

یا آنکه کودکان بی نوای ایرانی، درون روستاهای بدون مدرسه، ناچارند که در طویله های دهات خویش بنشینند و از معلم شان خواندن و نوشتن بیآموزند؛ حق شان کمتر از کودکان عراقی است؛ که با هزینه نمودن چندین میلیارد تومان، از دارائی های همین بچه های محروم ایرانی، جهت ساختن مدرسه برای کودکان عراقی سوء استفاده کرده اید؟!

آیا باید به جای آنکه برای ساختن پالایشگاهی مدرن در ایران همت کنید؛ که بتواند بنزین سالم تولید کند؛ و شما بنزین های ناسالم را از کشورهای سودجوی دیگر، وارد مملکت نکنید؛ یا خودتان با مواد شیمیائی بنزین های نامرغوب و بیماری آور نسازید و به مردم ایران نفروشید. که اینهمه بیماران ریوی و سرطانی و عصبی در کشور پدید آورده اید. رفته اید با پول همین مردم، در ونزوئلا که خودش بر روی اقیانوسی از نفت خام است پالایشگاه ساخته اید؟!

این مصائب و مشکلات را فقط ما نمی دانیم و نمی گوئیم؛ بیشتر مردمان همین عالم، که شما برای مظلومان آن(به قول خودتان)، سینه می درّانید و با قدرت های کوچک و بزرگ منطقه درگیر می شوید؛ می دانند که ماهیت جمهوری پلید اسلامی چیست؟ می دانند که هویت ناپاک و اهریمنی مسؤلان ناانسان این رژیم جنایتکار، چگونه و چیست؟ شما چه بگوئید و چه نگوئید؛ اکنون دیگر نزد همگان در این عالم، رسوا و خفیف گشته اید. هر چند که با ظاهرفریبی های دولت بی کفایت تان، تلاش بکنید که مردم ایران را بفریبید؛ و آنها را با بیان اراجیف غیر حقیقی رسولان بازگشته تان از سوئیس، به رقص و پایکوبی وادارید. با دلواپسان خودی چه خواهید کرد؟ که هیچیک از سخنان وزیر امور خارجه تان، در باب تفاهم به دست آمده در مذاکرات هسته ای در لوزان را، باور نکرده اند و به دنبال حقیرتر نمودن شما هستند چه خواهید کرد؟!

همه اینها ماهیت پلید انقلاب اسلامی شما، و هویت ضدبشری کنش های اسلامی تان را، در معرض نمایش و قضاوت همگان قرار می دهند. چه امام جمعه موقت تهران، دست به چنین سیاه بازی هائی بزند و چه خفقان بگیرد و لال بماند؛ این دلائل آشکار از درخشش خورشید تابناک ترند؛ که روسیاهی این انقلاب شیطانی، و شما عمال دروغگو و جانی آن را به اثبات برسانند!

محترم مومنی

مقاله قبلیپرواز با آل پاچینو به قیمت ۴۱ هزار و ۵۰۰ دلار
مقاله بعدیسایت همسرگزینی راه اندازی می شود
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.