آیا خون مهدی خزعلی از زندانیان سیاسی رجائی شهر و اوین رنگین تر است؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
441

علی مطهری نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، در صفحه اینستاگرام خود، از رئیس قوه قضائیه خواسته است؛ که مهدی خزعلی را از زندان آزاد کند. وی در این باره چنین گفته است: ” طبق اخبار واصله از زندان اوین، وضعیت جسمی دکتر مهدی خزعلی، در اثر اعتصاب غذای خشک بسیار نامساعد است. البته برخی از مطالب منتشره از سوی ایشان، مورد تأیید اینجانب نیست؛ ولی بازداشت دوباره وی به عنوان تحمل مجازات، در حالی که محکومیت شش ساله حبس خود را گذرانده، و پرونده جدیدی هم برای او به دادگاه ارسال نشده است؛ غیرقانونی به نظر می رسد. از رئیس محترم قوه قضائیه می خواهم، از توهین های وی به خودشان بگذرند؛ و قبل از آنکه فاجعه ای به بار آید؛ دستور آزادی ایشان را صادر کنند. در اینجا دادیار ناظر بر زندان، و قاضی اجرای حکم، با توجه به این که حکم مجازاتی وجود ندارد؛ مسؤلیت مستقیم دارند.” !

با توجه به جملات آخر افاضات علی مطهری، فرزند برومند و کپی برابر اصل فیلسوف انقلاب مرتضی مطهری!!! و با میزان درک کامل و تشخیص مناسب هم میهنان گرامی، لازم به بیان نیست تا که مطرح گردد؛ با توجه به شایعات آماده شدن وی(علی مطهری)، جهت دست یافتن به مسند ریاست جمهوری دوره سیزدهم، جناب شان اگر در باره یک زندانی، آن هم از دوستان قدیمی شان حرفی می زنند یا مطلبی می نویسند؛ با قصد نمایش دادن بشردوستی خودشان است. زیرا اگر مخاطب او رئیس قوه قضائیه بوده(که چنین نوشته است)؛ بنابراین چه لزومی داشته که وی وظیفه و نقش دادیار و قاضی دادگاه را، به صادق آملی لاریجانی یادآوری بکند؟!

پس اگر ایشان قصد خودنمائی های بشردوستانه را دارد؟ آیا بهتر نیست به جای دکتر مهدی خزعلی، که هم پول دارد و هم پارتی های فراوان مانند نایب رئیس مجلس شورای اسلامی، علی آقای مطهری یک نوک پا به زندان رجائی شهر کرج هم سری بزنند؛ تا از نزدیک وضعیت زندانیان در حالت اعتصاب غذا خبری به دست بیاورند. اگر قبول زحمت فرمودند و به آنجا رفتند؛ از اوضاع جسمی و روحی رضا شهابی، جعفر اقدامی، حسن صادقی، ابوالقاسم فولادوند، سعید ماسوری، محمد بنازاده امیرخیزی، سعید شیرزاد و بقیه این کسانی که نه پارتی و نه پول دارند بپرسند. تا در نهایت بشردوستی از این فرزندان ایرانزمین نیز، دلجوئی های پدارانه بفرمایند !

آری دکتر مهدی خزعلی، در چندین مصاحبه ای که با چند برنامه صدای آمریکا داشته است؛ افشاگری های مهمی در باره تخلفات سردمداران دزد و جنایتکار رژیم خودکامگان در جمهوری پلید اسلامی نموده است. اما در بار گذشته که ایشان زندانی گردیده بود؛ به شش سال زندان محکوم شده بوده است. ولی برخی از زندانیان نامبرده در بالا، که جرم شان هم سنگین تر از آقای خزعلی نبوده و نیست؛ محکوم به تحمل کردن زندان های طولانی تری گشته اند. حتی سعید ماسوری، به دلیل آن که هوادار گروه ضد ایرانی مجاهدین خلق بوده، محکوم به حبس ابد می باشد!

 اعتصاب غذای کنونی این هفده تن زندانی زجائی شهر نیز به آن خاطر است؛ که دژخیمان سفاک و جلاد زندان رجائی شهر، ایشان را از بند عادی به بند ده این محبس منتقل نموده اند. آنها(زندانیان نامبرده) نیز، چون آگاهی کامل از چگونگی بند 10 این زندان دارند؛ با اعتصاب خوراک نمودن تلاش می کنند؛ که زندانبانان شقاوت پیشه آنجا، از این کار صرف نظر کنند؛ و آنها را به جای قبلی شان باز گردانند!

در شرایط کنونی، بر همگی ما ایرانیان، چه در برون و چه درون مرزهای میهن اشغال شده مان است؛ که به هر طریقی که امکان پذیر باشد؛ با عاملان ظلم و بی عدالتی در کشورمان بجنگیم؛ و برای دفاع کردن از این اسیران بدون حامی و دست تنها، هر کاری که از ما بر می آید را به انجام برسانیم. ریشه کن نمودن درخت جور و ستم و بیداد این حاکمیت نالایق آخوندی، تنها و یگانه راه حلی است؛ که ما را به سر منزل مقصود و مرادمان می رساند. اما چنانچه هر کسی بخواهد به تنهائی، در این مورد اقدام به کاری بکند؛ نه آنکه راه به جائی نخواهد برد. بلکه مانند همین زندانیان دربند، اسیر ستمکاری های بیشتر این جنایت پیشگان تبهکار می شود. بنابراین ، فقط اتحاد و همبستگی است که ایران را، از اشغال این قوم فاسد و قدرت پرست نجات می دهد؛ و ایرانیان رنجدیده و اسیر ستمهای مکرر آخوندهای ظالم را، از اسارت این دیوصفتان ددمنش رهائی می بخشد!

باری دیگر لازم است، که به همگی متصدیان نابخردی و ستمکاری در کشورمان هشدار بدهیم؛ دیری نخواهد پائید، که شما و هم پالکی های اهریمن تبار بدتر از خودتان، نیز دچار سرانجامی خواهید شد؛ که گریبان همه مستبدان دیکتاتور تاریخ را گرفته است. بدون تردید، روزی که حتما خواهد رسید؛ تاوان خون هائی که از بی گناهان ایرانزمین ریخته اید را پس خواهید داد. شکی هم نداشته باشید؛ که یکی از مهم ترین آداب و سنت های همیشه شدنی این جهان آن است؛ که اگر کسی بر رخساره یک فرد بی گناه، یک سیلی بی جا بزند. یا به فرد بی گناهی بدون هر گونه دلیلی ظلم و ستم نماید؛ تا همان سیلی را در موقعیتی دیگر، از ظالمی مانند خودش پس نگیرد؛ و مورد ستم فرد سنگین دل و جباری مانند خودش واقع نشود. از این دنیا نخواهد رفت!

” مزن بر سر ناتوان دست زور

که روزی درافتی به پایش چو مور” !

محترم مومنی

مقاله قبلیاعتصاب غذای سهیل عربی در اعتراض به تهدید و پرونده‌سازی اطلاعات سپاه علیه اعضای خانواده‌اش
مقاله بعدیکلاه گشادی که طالقانی سر پاکروان گذاشت! بقلم دکتر اسکندر دلدم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.