آن که ورود و حضور و زوال اش خون به پا کرد!!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
331

در طول عمر بسیار دراز این دنیای بزرگ، به ندرت بوده و هستند کسانی، که ورودشان به جهان و خروج شان از آن، با شادی همراه بوده باشد. یا برعکس، مصیبت آفرین بوده و ناخرسندی را به وجود بی آورند. اما در چنین روزی(چهاردهم خرداد) فردی به این دنیا آمد؛ که حضور وی در کهندیار ما خشونت آور گشت؛ و پس از نزدیک به سی و یک سال که از زوال و نابودی اش می گذرد. هنوز ایران ما به شرایط پیش از به قدرت رسیدن وی در عرصه سیاست کشورمان باز نگشته است!

روح الله الموسوی الخمینی، همان کسی است که بعد از اعلام لوایح شش گانه انقلاب سپید شاه و مردم به مجلس شورای ملی در میهن مان، و مطرح شدن لوایح ششگانه آن توسط شاهنشاه آریامهر در ششم فروردین سال ۱۳۴۱ خورشیدی به مردم ایران، علیه دو لایحه آن در برابر پادشاه ایرانزمین ایستاد؛ و از این که به زنان ایرانی آزادی و حق رای داده شده بود؛ و نیز لایحه اصلاحات ارضی برای کشاورزان کشورمان هم در آن گنجانیده شده بود. در شهر قم قشرق به پا کرد. تا جائی که همدستان و مقلدین وی، از قم به ورامین در ضلع جنوب شرقی تهران آمدند؛ و از آنجا به اتفاق گروه دیگری، که یک کاسب میدان تره بار تهران، به نام « طیب » ( پدر محسن رضائی ) آن را هدایت می کرد. تا نزدیکی های تهران آمدند و ضد لایحه آزادی زنان ایرانی و دادن حق رای به ایشان، و نیز علیه لایحه « اصلاحات ارضی و برچیده شدن بساط < ارباب و رعیتی > در کشور، و تقسیم شدن زمین های متعلق به دربار شاهنشاهی به وسیله پادشاه روانشاد محمدرضا شاه پهلوی به زارعان ایرانی در سراسر کشور، و کوتاه کردن دست اربابان ستمگر از کشاورزان ایرانزمین، اعتراض نمودند!

هنگامی که پادشاه قصد دستگیری و محاکمه وی را داشت. آیت الله محمد حسن شریعتمداری در شهر قم، بدون پوشیدن « نعلین آخوندی » خود، در اطراف حرم معصومه به راهپیمائی پرداخت؛ و از شاهنشاه آریامهر خواهش نمود؛ که از گناه خمینی در گذرد. اعلاحضرت نیز درخواست وی را پذیرفت؛ و خمینی را ابتدا به ترکیه و سپس به عراق تبعید نمود( ای کاش این کار را نمیکرد و او را دچار آن عقده بزرگ و انتقامجویانه نمی نمود.)!

مدت پانزده سال از تبعید آن آخوند خرفت و ضد ایرانی و زن ستیز گذشته بود؛ که « آیت الله جیمی کارتر ملعون » رئیس جمهور دموکرات آن موقع در ایالات متحده، خمینی را از درون « آب نمک » سیاست خودشان بیرون آورد؛ و با وزارت امور خارجه آمریکا، طبق گفته خودشان در وب سایت ایشان در چندین سال پیش، مبلغ یکصد و پنجاه میلیارد دلار به خمینی دادند؛ و او را جهت راه اندازی « انقلاب سیاه و شوم آخوندی » در ایران راهی فرانسه نمودند!

نوکران شان محمد یزدی ، مهدی بازرگان ، ابوالحسن بنی صدر ، صادق قطب زاده و چند تن دیگر را نیز، به « نوفل لوشاتو » محل استقرار خمینی در فرانسه اعزام کردند. تا که خدمات مورد نیاز آن آخوند زن ستیز را، که قصد انتقامجوئی از حکومت پهلوی را داشت به او ارائه نمایند!

آخوند خمینی هنگامی که در فرودگاه « مهرآباد » تهران، در حالی که خلبان ارفرانس به وی کمک می کرد. از پلکان هواپیما پائین آمد؛ و بر اساس قرار قبلی و همآهنگی های از پیش به عمل آمده توسط گروهک های کمونیتسی و مجاهدین ضد خلق، به درون گورستان بهشت زهرا رفت؛ و از همانجا سخنان بی ربط خودش را برای مردم نادان ایران ، که بعضی شان حتی با پای برهنه خمینی را تا از فرودگاه تا بهشت زهرا همراهی می کردند سر بدهد!

آن آخوند کودن و بی سواد و انتقامجو هم، چقدر خوب و منطقی!!! پاسخ ایرانیان استقبال کننده از خودش را داد؟ و سرزمین اهورائی و باستانی آنان را، چگونه از مدرنیته خارج نمود و به قرون وسطا و عصر حجر تنزل داد؟ که هنوز بعد از چهل و یک سال که از آن واقعه اهریمنی می گذرد. حاکمیت منفور و دولتمردان بی کفایت رژیم ننگین و واپسگرای اسلامی را، بر همان ملت ساده انگار مسلط ساخت؛ و کار را به اینجا کشاند؛ که روز به روز این سرزمین اهورائی و ملت آریائی آن را، دچار حسرت دیروزشان می کنند!

در شامگاه روز سیزدهم خرداد امسال، از سوی سازمان میراث فرهنگی جمهوری قدرت پرست آخوندی، چراغ های دو برج چند صد ساله ایران، برج های « طغرل » و « شبلی » را، به مناسبت چهاردهم خرداد، جهت گرامیداشت سالگرد به درک واصل شدن آن آخوند خرفت خاموش نمودند!

اولا جنازه خمینی جانی را، که بین دهم و چهاردهم خرداد مرده بود. را بدون سر و صدا و اطلاعرسانی نگاه داشتند. تا روز مرگ او را چهاردهم خرداد مطرح کنند. زیرا پانزدهم خرداد سالروز قیام طلبه های فیضیه به هواداری از خمینی ، و نیز سالروز حرکت گروه طیب با نوکران اش از ورامین به تهران و قطع نمودن آب شهر تهران به روی مردم پایتخت بود. را، در کنار یکدیگر قرار بدهند. تا به مردم دینزده و بلاهت پیشه ایران اینگونه تفهیم نمایند؛ که خمینی چنان عظمتی داشته، که روز گور به گور شدن اش، در مقابل روز قیام اش علیه پادشاه دلسوز و میهن پرست ایران قرار گرفته و اینگونه قصد داشتند؛ که هم دو روز تعطیلی پشت سر هم برای خودشان تدارک ببینند؛ و هم در این رابطه، قداست بیشتری به او و رژیم منحط و اهریمنی اش بدهند!

مخلوق عجیبی هستند این آخوندهای مکار و رند و ریاکار، اکنون پس از گذشتن سی و یک سال از زمان گور به گور شدن او، به یاد وی چراغ های برج های تاریخی ایران را، که در زمان حکومت سلسله سلجوقیان بنا شده اند. را به بهانه سالمرگ آن آخوند ضد ایرانی خاموش می کنند. تا در این رهگذر، به چند ایده اهریمنی خود شان رخت تحقق یافتن بپوشانند!

آنچه که طی هزار و چهارصد سال گذشته(طول عمر ظهور اسلام به وسیله تبانی های محمد و سلمان پارسی) در ایران رخ داده اند. اعم از اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را، به اسلام شیعی خودشان بچسبانند؛ و تمام آثار تاریخی و شخصیت های ادبی و فرهنگی این مملکت بزرگ و دارای تاریخ کهن و باستانی را، به اسلام مخصوصا به شیعیان نسبت بدهند!

کرداری موذیانه و غیر حقیقی و بری از صداقت انسانی را پیشه خود نموده اند. تا از افتخارات ایرانزمین به سود خود و دین و مذهب بی محتوا و ضد ایرانی و مخالف با شؤنات انسانی خویش، به بهره برداری های همه جانبه بپردازند!

« یا رب روا مدار گدا معتبر شود
گر معتبر شود، ز خدا بی خبر شود » !

محترم مومنی

مقاله قبلیخط فقر در حال رساندن مردم ایران به خط مرگ است! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیگشایش تدریجی مرزهای هوایی اتحادیه اروپا به روی مسافران اروپایی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.