آنچه که باید به زودی، حکومت پلید آخوندی را سرنگون نماید! محترم مومنی روحی

0
411

یکی از عوامل گردش و ادامه حیات در چرخه هستی این جهان، وجود رابطه های « علت و معلولی » ، میان همه موجودات زنده، اعم از انسان و حیوان و گیاهان، حتی میان جمادات و غیر جانداران نیز هست. به هر معلولی که بر می خوریم؛ چنانچه نظری کارشناسانه به آن بیندازیم. به آشکارا یا با کمی پژوهش در باره آن، به علت به وجود آمدن معلول مشاهده شده پی می بریم. چنانکه از عهده این مهم بر نیائیم؛ با مطرح کردن این امر نزد کسانی، که میزان آگاهی شان بیش از ما است؛ می توانیم به اصل ماجرا دست بیابیم؛ و اجازه ندهیم که هیچ مورد مبهمی در این رابطه، در ذهن ما باقی بماند. چون بدون دستیابی به علل موجود گشتن آن مسئله، به سختی می توان به آن پرداخت!
از قابل دسترس ترین نمونه های این امر، همین شرایط ناهمواری است؛ که نزدیک به سی و نه سال، سرنوشت ما و میهن مان را، از روشنائی همیشه تابناک آن، به تاریکی و ظلمات آزار دهنده اینهمه مدت طولانی تبدیل نموده، و آنچه که از ناملایمات در دنیا هست؛ را یکباره در سرزمین آبرومند ما مستولی کرده را تشخیص بدهیم!
این تغییر خواری آور، معلول یک علت عمده و بسیار مهم است. که بیشتر ما از آن آگاهی داریم؛ اما در بیان حقیقت، از مطرح نمودن آن طفره می رویم. و هیچ به روی خودمان نمی آوریم؛ وقتی که بی خردی گریبان یک ملت ساده انگار را بگیرد. زمانی که دشمنان داخلی، همه راه ها را، جهت ورود دشمنان خارجی به درون مملکت هموار می نمایند؛ هنگامی که ملت زود باور یک سرزمین، فضیلت آگاهی را از بخش تعقل خویش پاک ساخته و دور می گردانند؛ و به جای آن، بی ارزشی های خرافه پرستی و بلاهت پیشگی را جایگزین آن می نمایند. اینگونه می شود، که دشمنان قسم خورده ایرانزمین، مشتی آخوند خرافه پرست و خرفت، و ملای کودن را، در سرزمین کوروش، داریوش، نوشیروان، اردشیر بابکان، یعقوب لیث صفاری، نادر شاه افشار، رضا شاه پهلوی و شاهنشاه آریامهر، جانشین این نام آورترین پادشاهان خطه زرخیز ایران می نمایند. تا که یک ملت نجیب و میهن پرست را، با آغشتن به ویروس فریبخوردگی، از اوج شوکتی که داشتند؛ به پائین ترین مرحله ذلت و بدنامی تنزل بدهند. چنین تغییرات مهمی در میهن شان پدید می آیند!
غیر از مراتب بالا، یکی از مهم ترین علت های نشستن مردم بر روی چنین خاک سیاهی، که هم اکنون بدان دچار می باشند. اجرای بی ملاحظه ترین روش ممکن، در برابر یکی از میهن پرست ترین ایرانی های مملکت شان بود. ناسپاسی و قدرناشناسی مردم فریبخورده در چهار دهه گذشته، نسبت به یگانه ترین پادشاه سرفراز کشورشان نیز، دلیل آشکاری از این تغییر غیر ضروری بود. که حتی چشمان نمناک او را، هنگام ترک نمودن خانه پدری اش دیدند؛ اما به پایش نیفتادند، تا که از وی طلب ماندن و تنها نگذاشتن ملت را بنمایند!
تا زمانی که همه ایرانیان میهن پرست، این خاطره تلخ را در ضمیر خود دارند. چنانچه جهت خطاهای بزرگ و فراموش نشدنی شان، به خود نهیب نزنند و از روح ارجمند آن بزرگمرد تاریخ ایرانزمین، تقاضای بخشش و گذشت نکنند. چنین مذلت های آزار دهنده ای، از چهره زندگی شان زدوده نمی گردد؛ و در جهنمی که به اراده دشمنان داخلی و خارجی کشورشان، و نادانی خودشان در آن گرفتار گشته اند؛ درون شعله های نابسامانی های فردی و اجتماعی خویش خواهند سوخت!
آدم های هوشمند هرگز در چاله یک مشکل، راکد و منفعل، و بدون اندیشیدن به دلائل معضلی که در آن گرفتار گشته اند نمی مانند. تا پیوسته درون آن دست و پا بزنند؛ و به مرگ تدریجی خود قانع باشند. اکنون که یک دنیا مشکلات فردی و جمعی، به اضافه فقر و دست تنگی مالی، و ندانم کاری های حکومتی و نادانی های دولتی، همچنین سوء استفاده های خودکامانه آقازاده ها از مؤسسات مالی و سرمایه گذاری، گریبان بیشتر مردم میهن اشغال شده مان را می فشارد. در چنین شرایطی که آمار داخلی خود مسؤلان بی آبروی رژیم اسلامی انتشار می دهند. حکایت از آن دارد؛ که سایه توانفرسای اینهمه اشتباهات مدیریتی، هم توان مادی ایرانیان را به درجه زیر صفر تنزل داده، و هم از قدرت اقتصادی کشور، را به اندازه ای کاسته، که با یک تندباد داخلی یا خارجی، شالوده منحوس حکومت منفورشان درهم خواهد پیچید؛ از دانائی و حکمت به دور است؛ که ملت ایران با در دست داشتن اینهمه علل و عوامل براندازی جمهوری ننگین اسلامی، همچنان خاموش بنشینند؛ و نظاره گر بدبختی های غیر قابل تحمل خود و عزیزان شان باشند!
احتمالا از طریق رسانه هاشنیده اید؛ که بر اساس گزارش یکی از وکلای مجلس آخوندی، یکی از مهم ترین دلایلی که موجب ورشکستگی مؤسسات اعتباری و سپرده گذاری در کشور شده است. گرفتن وام های کلان و تسهیلات مالی بسیار گزاف آقازاده ها از آنها، و عدم بازپرداخت این مبالغ هنگفت به وام دهنگان بوده است. که منجر به ناتوانی این مراکز، از پرداخت نمودن پول های سپرده گذاری شده مردم بی نوای ایران گردیده است!
سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس شورای اسلامی، با بیان این که آقازاده ها و مقامات باید تسهیلاتی را که از مؤسسات مالی – اعتباری گرفته اند را پس بدهند. او همچنین اشاره کرده است: « وام های کلانی که آقازاده ها و مقامات از مؤسسات مالی – اعتباری گرفته اند. باعث ورشکستگی آنها گشته، وام هائی که آقازاده ها و مقامات و مسؤلین، با سفارش از مؤسسه ثامن الحجج دریافت کرده اند؛ باعث ورشکستگی آنها گشته، و اکنون این موضوع یکی از مشکلات بزرگ در کشور گردیده است.» !
سخنگوی کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس همچنین افزوده است: « وقتی که یک آقازاده ۳۰ میلیارد تومان، بیشتر یا کم تر، از یک مؤسسه یا صندوق مالی وام می گیرد و آن را نمی پردازد؛ طبیعی است که آن مؤسسه، برای پرداخت کردن پول مردم به مشکل بر می خورد. » ؛ وی به مشکل اعتباری یکی از مؤسسات حوزه انتخابیه خود اشاره کرده و افزوده است: « تعاونی اعتباری ولیعصر بهارستان، ۲۰۰ میلیارد تومان سرمایه دارد. اما ۱۸۰ میلیارد تومان به مردم بدهکار است. وقتی که مشکلات این مؤسسات مالی – اعتباری رسانه ای شد؛ مردم برای گرفتن پول های خود از این مؤسسه هجوم آوردند. » !
یک آقازاده و مقام صاحب نام در این حکومت اشغالگر و دزد و بی اعتبار و جنایتکار، که گران ترین اتومبیل های وارداتی زیر پایش است؛ و از بهترین و مرفه ترین زندگی هم برخوردار می باشد. چه نیاز خیلی ضروری دارد، پول مردم را که به امید سپرده گذاشتن در یک مؤسسه مالی، و گرفتن کارکرد ماهیانه آن مبلغ، برای کمی راحت تر گذراندن زندگی شان چنین نموده اند؛ چه گناهی کرده اند، که باید به چنین مکافاتی گرفتار بشوند؟!
بعضی شان گرفتار مسایل چشم و همچشمی با دیگران هستند. همین که سکینه خانم و حسین آقا چنین نموده بوده اند؛ ایشان هم به طمع افتاده و هرچه که داشته اند؛ را فروخته اند تا بتوانند با سپرده گذاری و گرفتن کارکرد ماهیانه پول شان از آن مرکز، یا باز هم پس انداز کنند؛ و یا وسایلی را که یک عمر در حسرت داشتن آنها بوده اند؛ بخرند و به زندگانی خویش رونق بدهند!
اما عده ای دیگر، پول شان را به آن مرکز سپرده اند؛ تا بتوانند با دریافت نمودن ماهیانه آن، هزینه ازدواج کردن پسرشان، یا تهیه نمودن جهیزیه دختر دم بخت شان، یا تعمیر کردن خانه شان، و دهها دلیل کوچک و بزرگ دیگر، مال شان را به تاراج آقازاده هائی داده و باخته اند؛ که باباهای آقازاده پرورشان نیز، با همین نیت شوم که با چپاول دارائی های مردم ایران، بار خودشان را به سرعت ببندند. و درون ویلاهای پنج هزار متری خویش، از بهترین امکانات و نعمت های روزگار برخوردار بشوند. پیش از آقازاده های شان چنین نموده اند!
جهت همت کردن برای به پا ایستادن و سرنگون نمودن این رژیم اهریمنی، حتی اگر به هزاران معلولی که این شیادان عامل به وجود آمدن شان هستند؛ و اینهمه سختی را برای ملت ایران موجب گشته اند بها ندهیم؟ همین یک دلیل بالا( رندی آقازاده ها) کافی است؛ که مردم ایران بیش از این، به این بدترین های عالم وجود، فرصت ماندن در میهن شان را ندهند. و با صلابت هر چه تمام تر، برای سرنگون کردن بدنام ترین حاکمیت موجود در دنیا، یکباره این جرثومه های فساد و تباهی در کشورشان را، غافلگیر کنند؛ و از حیطه اعتبار ساقط نمایند!
محترم مومنی

مقاله قبلیوکیل دانش‌آموزان شین‌آبادی: تبعیض علیه زنان فاحش و ظالمانه است
مقاله بعدینگرانی ها از نقش شبه نظامیان مورد حمایت جمهوری اسلامی پس از شکست داعش
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.