آنهائی که چهل و یکسال است؛ نه دیده می شوند و نه به حساب می آیند! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
231

همه موجودات زنده که در این کره خاکی زندگی می کنند. به راه های گوناگون قابل دیده شدن می باشند؛ و چنانچه در بخش آدمیان و از نسل بشر هم باشند. می بایست که از طریق مسؤلان حکومتی، که در دیار ایشان در حال کشورداری و مدیریت سرزمین آنها است. به طور رسمی و به عنوان یک شهروند معمولی به حساب هم بی آیند!

در ارتباط با نام و عنوان این نوشتار، این امر آنقدر واضح و شفاف است؛ که بدون کم ترین توضیح یا اشاره ای، هر ذهن روشن اندیشی را، یکسره به سوی مردمان ستمدیده ایران کنونی، آن هم در شرایط بسیار سخت اکنون می کشاند؛ که ناگفته هویدا و آشکار است؛ که با روش های فریبکارانه حاکمیت نامطلوب مستولی بر آنان و میهن شان، آنچه که از بدی و مشکلات و ناگواری در چرخه هستی وجود دارد. را بر جسم و جان و روح و روان این بی نواترین ساکنان گیتی تلمبار می کند. تا به جز استیصال مادی، در چنان درماندگی فکری هم قرار بگیرند؛ که هر خبط و خطائی هم از حاکمیت جلاد و دولتمردان دروغپرداز آن نیز بینند. شهامت آن را نداشته باشند؛ که به این جنایتکاران چپاولگر در میهن شان معترض بشوند. تا به آنها بفهمانند، یک حکومت و تمامی ابزارهای کشوری و لشگری آن، چه بخواهند و بپذیرند و چه نه، همواره نوکران و مزدوران و فرمانبر ملتی هستند و می باشند؛ که ارباب و فرمانروای آنان در سرزمین اشغال شده ایشان محسوب می شوند!

در چنین شرایط اسفباری، که یک ملت هشتاد و چند میلیونی، از سوی نوکران و فرمانبران خودشان، کاملا نادیده گرفته می شوند و به هیچ حسابی هم نمی آیند. چنانچه سکوت پیشه کنند و لب از مطرح کردن اعتراضات شان بر چنین بی احترامی قابل مشاهده و درک شدنی یی بربندند. آن را ماند، که با چنین ندانم به کاری، بر آنچه که رژیم سفاک آخوندی بر ایشان روا می دارد و بر سرشان می آورد. مارک و مهر صحت و درستی بزنند؛ و کم ترین واکنش تند یا حتی ضعیفی هم، نسبت به کنش های ضد مردمی و ضد ایرانی و ددمنشانه آن جنایت پیشگان نشان ندهند!

صبح روز چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۹ خورشیدی، ماهواره ای به نام « نور» از طریق ماهواره بر دو مرحله ای « قاصد» از مکان کویر مرکزی ایران به فضا پرتاب شد؛ و در مدار ۴۲۵ کیلومتری زمین قرار گرفت. این جریان در موقعیتی به انجام رسیده، که در ظاهر امر اوضاع اقتصادی مملکت در ورشکستگی کامل قرار دارد. تا جائی که زمامداران جمهوری ننگین اسلامی، ظاهرا از پرداخت نمودن هزینه های بسیاری از نیازمندی های فردی و اجتماعی مردم کشور عاجز است؛ و توان آن را ندارد، که به مسائل مادی و معنوی شهروندان کشور رسیدگی های لازم را بنماید. با هیچ نگرش خوش بینانه ای نمی توان پذیرفت؛ که پرداخت شدن چنین هزینه های گزافی، جهت به نمایش گذاشتن قدرت نظامی یا به قول خودشان فضائي را دارند. اما در چنین شرایط بحرانی، بروز شدید حملات ویروس کرونا در کشور، برای یاری رساندن به مردمی که ناگزیر بودند دست از کسب و کار خود بردارند؛ و جهت حفاظت از جان خودشان خانه نشین بشوند. به جای پرداخت کردن کمک های مالی بلاعوض به مردم کشور، به آنان وعده های پرداخت نمودن وام های با بهره چهار درصدی را هم داده اند؟!

اکنون خوشبختانه در سراسر ایران، بسیاری از شهروندان کشورمان، حتی کم سوادها و عادی ترین مردم نیز، انواع تلفن های دارای امکانات گیرنده انواع رسانه های مجازی در سطح جهان را دارند. حتی اگر صدا و سیمای دولتی در کشورشان، همه خبرها را سانسور کند و به گوش ساکنان ایرانزمین نرساند. مردم خودشان می توانند. با امکانات تکنولوژی موبایل های همراه خویش، تقریبا از آنچه که درون حاکمیت اشغالگر میهن شان می گذرد با خبر بشوند؛ و به حقایقی که به آنان گفته نمی شود پی ببرند!

از آنچه که با همان دستگاه های گیرنده و فرستنده خویش، برای تعدادی از کانال های تلویزیونی پارسی زبان در خارج از مرزهای میهن شان ارسال می نمایند مشهود است؛ که با این روش از آنچه که رژیم منحط آخوندی به آنان نمی گویند واقف گردند؛ و دریابند که در سرزمین متعلق به ایشان، چه مخارج سنگینی برای کارهائی در کشور ایشان هزینه می شوند؛ که فقط بخش های کوچک و اندکی از آنها می توانند. برای چند میلیون کودک کار در میهن ایشان، یا چند میلیون خانوار بدون سرپرست امکانات بهره مندی از یک زندگی عادی، و داشتن ملزومات یک زندگانی معمولی را فراهم آورد. یا با این هزینه های غیر ضروری، می توان شرایطی را در کشور ایجاد نمود؛ که با پرداختن یک مبلغ مستمری ناچیز به درماندگان و سالمندان تنها و بدون یار و یاور، آنها را از تا به کمر خم شدن درون سطل های بزرگ زباله نجات داد؛ که همه روزه به دنبال یافتن ته مانده خوراک هائی که مردم داخل آن زباله ها می اندازند. خم می شوند و آنها را جهت خوردن به دهان گرسنه شان می گذارند!

تصورش هم دل آدمی را به هم می زند. چه رسد به این که از روی نیازمندی و ناگزیری، آن کثافات را بردارند و به دهان بگذارند و بخورند؟!

در مثل آمده است: « مرگ خوب است، اما برای همسایه » ؛ آیا مسؤلان همواره بدون مسؤلیت این رژیم جهنمی، هرگز می توانند فرزندان خودشان را، به جای « کودکان معصوم کار » در کشور زیر سلطه ی خودشان بگذارند؟ یا یک لحظه نزد خویش تصور نمایند؛ که به جای آن پیرمرد یا پیرزنی که خوراک روزانه اش را، از درون آن زباله های متعفن جستجو می کنند و می خورند باشند؟ تردید نداشته باشید، که این حضرات ناانسان، بیش از من و شما و دیگر هم میهنانی، که از طریق رسانه های مجازی فیلم های زجر آور هم میهنان ناتوان و ستمدیده مان را می بینیم؛ و در جریان مسائل و مشکلات ایشان قرار می گیریم. به این معضلات واقف می باشند و از همه امور باخبر هستند!

در حدود سی سال پیش، فردی با همسر و دو فرزندش، در طبقه دوم خانه یکی از همکاران اداری ما، به عنوان مستاجر زندگی می کرد. وی همیشه در خانه بود، یک بار از همکارم پرسیدم: ایشان سر کار نمی روند؟ گفت می رود، کارمند صدا و سیما است. تعجب کردم، چگونه کارمندی است که همیشه در خانه است؟ آن همکار پوزخندی زد و گفت: « مسؤلیت این مرد این است، که در طول ۲۴ ساعت شبانه روز، به کانال های رادیو و تلویزیونی پارسی زبان خارج از ایران توجه کند؛ و آنچه را که می شنود و می بیند، ضبط کند و به رئیس اش بدهد. » ؛ گفتم: این کار وی، هم نامردی کردن به مردم ایران است؛ و هم چون کار سبک و کم تحرکی است؛ نمی تواند با دستمزدی که می گیرد به اداره کردن زندگی اش بپردازد. اما همکارم گفت: « این فرد اوضاع مالی اش خوب است و مشکلی ندارد. » ، هنگامی که حالت متعجب مرا نسبت به سخن خودش مشاهده کرد گفت: « این آقا بیش از اینها زرنگ تشریف دارد. خانه نخریده و در شرایط مستاجری زندگی می کند. تا که رئیس اش به او « کمک هزینه » کرایه خانه هم بدهد. » !

و این ولخرجی ها در شرایطی است؛ که سردمداران سلطه جوی جمهوری ضد ایرانی اسلام آخوندی، فقط برای نوکران و جاسوسان و مزدوران خودشان انجام می دهند. بدیهی است که تعداد کل مزدوران رژیم، به اضافه این مفتخورهای جاسوس و نوکران اشغالگران تازی در کشورمان، حد اکثر به چهار پنج میلیون تن برسند. پس تکلیف هشتاد میلیون بقیه چیست؟ باید تا آخر زندگی خودشان، و یا انتهای عمر منفور این حاکمیت مستبد و جانی، بپذیرند که در لیست کسانی باشند؛ که هرگز نه دیده می شوند و نه به حساب می آند؟ و یا به پا خیزند و به همگان در ایران و در سایر نقاط جهان نشان بدهند؛ که بیش از این به این ستمگران اشغالگر اجازه نخواهند داد. تا ایشان را نادیده بگیرند و هیچگاه هم به حساب نیاورند!

« عزت » و « ذلت » دست خود آدم است. بیش از این اجازه ندهید که عزت ملت بودن تان را، به ذلت امت گشتن بدل کنند. اگر می خواهید یک ایرانی آزاده و میهن پرست باشید؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیادعای جنجالی پزشکان ایتالیایی درباره کرونا
مقاله بعدیهمه لباس سبزها که ماموران شهرداری نیستند!! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.