آفت زدگان؛ نوشتاری به قلم محمد نوری زاد

0
147

نوشتاری از منتقد برجسته زیر فشار درون کشورنوری زاد که در تازه ترین نوشتارش می نویسد: آفت زدگان که می گویم، شما تصورکنید مردمی را که: دارند، اما خنجری برپشت، و ندارند، اما چاره ای و پناهی. آفت زدگیِ مورد نظرمن، گرچه نسبت مستقیمی با غرب زدگی وشرق زدگی ندارد اما حتماً زیرمجموعه ای ازملازدگی است. درست مثل ملخ زدگی. که امروز دربساط شما چیزی هست وفردا نیست. ملازدگی نیزیعنی جامعه ای که بیش ازعقل به خرافه بند می بندد، وبیش ازفهم به جهل. ملازدگی یعنی جامعه ای که خطاکارانش پاسخگونیستند. وتجلی گریزازپاسخگویی اش ملایان اند. شما کجا ملایی را دیده اید که بخاطرخطاها وخساراتش به صلابه کشیده شده باشد؟ وازمردم پوزش خواسته باشد؟ بله، این است رازسرگشتگیِ این سالیان سرافکندگی.

متن نوشتار این دگراندیش در زیر می آید:

 یکی ازبی پناهان سرزمین ما، کشاورزان سنتی اند. با جمعیت فراوان وبی سرانجامشان. که یکسال به این سوی می دوند وسالی دیگربه دیگرسوی. امسال هندوانه می کارند، بخاطرگرانی سال گذشته اش. وهندوانه هایشان هکتاردرهکتارروی دستشان می ماند. بخاطرارزانی اش. وسالی دیگربه کشت پیازروی می برند. با این امید که دراین سرگشتگی چیزکی نصیبشان شود. اما می بینند سیب زمینی اگرمی کاشتند بساطشان رنگین تربود. خلاصه کشت وکارِاینجورکشاورزان به قمارمی ماند. علتش ازهمان ابتدا مشخص بود. نبودِ سیاستِ کشت. چه می گویم؟ درکجاها سیاستمان جوراست که دراین یکی جورباشد؟

یکی ازبلاهای دیگری که ناگهان برسرِکشاورزان سنتی می بارد، آفت است. ازهرجورش. چه ملخ باشد وچه قارچ وچه باد وچه گرمای طاقت فرسا وچه سرمای کشنده وچه کرم ساقه خواروچه بازاراشباع. پدرومادرمن یکی ازاین کشاورزان سنتی اند. ازدیرباز. کارشان پرستاری ازانگورستانی است که ازقدیم دارند. وجانانه به این انگورستان رسیدگی می کنند. خودشان که توانی ندارند، بل به کارگران افغانی مزد می دهند تا برایشان بیل بزنند وهرس بکنند وکود بدهند وآبیاری کنند و سمپاشی کنند ومحصول را جمع آوری کنند وهرکاری را که پیش آید انجام دهند.

جالب این که اغلب کشاورزان اطراف ما، عطای کشاورزی را به لقایش بخشیده اند و دارایی خود را خشکانده اند وبه مفت فروخته اند. پدرومادرمن اما با سماجت بنا برحفاظت ازخاطرات خود دارند. خاطراتی که دردرختها وکاجها وانگورها وجوی ها وعلف ها وصدای زنگ دارکلاغ زاغی وسگ سیاهشان: ببری، پنهان کرده اند. هیچ سودی نیزازاین همه مرارت نمی برند. می گویند: همین که دستمزد کارگران عایدمان شود شاکریم. سود اصلی شان تناولِ آرامشی است که ازخاک برمی جوشد، وازآسمان می بارد، وازدرختانی که خود برآورده اند.

من، سالی یک ماه، کارهایم را تعطیل می کنم ودرکنارشان هستم تا با آرامش به جمع آوری محصولشان بپردازند. وهرروز سواربروانت پیکان پدر، سبدهای انگوررا به میدان تره بارشهرستان می برم وتحویل بارفروش می دهم وبازمی گردم. اینکار، بیش ازهربرآیندی، برای من ارتزاق ازآسمان آبیِ عاطفه است وبرای آنان، آرامش درغوغای تنش های سالیانه. ومن، بیش ازآنان به این همجواری محتاجم. همین که می بینم حضورمن آنان را دلگرم می کند، مست می شوم. بی آنکه بدانند این خودمنم که به تنفس درکنار آنان وتماشای قدوبالای هماره شان نیازمندم.

امسال اما غباری ازاندوه، برچهره ی پدرومادرم نشسته است. نه به این دلیل که دوسوم ازانگورستانشان را آفت زده. وهیچ – آری هیچ – ازآن برداشت نکرده اند. بل بخاطراین که می بیند خودشان درپرستاری ازدرختان انگورکم نگذاشته اند، ودرختان انگورنیز زحمتشان را کشیده اند وبارآورده اند اما دراین میان یک عامل مزاحم به اسم آفت، همه ی رشته هایشان را پنبه کرده است. آفتی به اسم بادزدگی. که برسم سالیانه برای زدودن این آفت سمپاشی می کنند. امسال اما سم ها چینی بود. وسم چینی چه ها که نکرده با ما دراین سالیان بی کیاستی. وپدرومادرمن به همین راحتی به جمع آفت زدگان پیوستند. آری آفت زدگان. بی آنکه کسی صدایشان را بشنود. بویژه واردکنندگان سم چینی. وناظرانی که پول می گیرند تا: نبینند.

آفت زدگان که می گویم، شما تصورکنید مردمی را که: دارند، اما خنجری برپشت، و ندارند، اما چاره ای و پناهی. آفت زدگیِ مورد نظرمن، گرچه نسبت مستقیمی با غرب زدگی وشرق زدگی ندارد اما حتماً زیرمجموعه ای ازملازدگی است. درست مثل ملخ زدگی. که امروز دربساط شما چیزی هست وفردا نیست. ملازدگی نیزیعنی جامعه ای که بیش ازعقل به خرافه بند می بندد، وبیش ازفهم به جهل. ملازدگی یعنی جامعه ای که خطاکارانش پاسخگونیستند. وتجلی گریزازپاسخگویی اش ملایان اند. شما کجا ملایی را دیده اید که بخاطرخطاها وخساراتش به صلابه کشیده شده باشد؟ وازمردم پوزش خواسته باشد؟ بله، این است رازسرگشتگیِ این سالیان سرافکندگی.

محمد نوری زاد

شانزدهم شهریورسال نود ودو – تهران