«آسمانا دلم از اختر و ماه تو گرفت»!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
219

دیگر چه کسی برای مان « مرغ سحر ناله سر کن » را خواهد خواند؟ همه می خوانند، اما شادروان محمدرضا شجریان، به گونه ای این اشعار زیبا را خواند و اجرا نمود؛ که گوئی می دانست، یا به او آگاه شده بود؛ که هم میهنان اش در این برهه تاریخی سراسر ادبار و تاریکی، نیازمندند. تا کسی به گونه ای، ترمز جلوی حرکت به سوی پیروزی را، به طریقی از جلوی پای شان بردارد. از اینرو، قهرمانانه در هنگامه انتخابات نامیمون ۱۳۸۸ خورشیدی، بی محابا « مرغ سحر » را وا داشت؛ که ناله اش را سر بدهد؛ و داغ در اسارت بودن عزیزان هم میهن را تازه گرداند. تا با نیروئی محکم تر از همیشه، برای خیزش جهت ستاندن حق شان از اشغالگران میهن شان، متحول تر گردند. هرچند که در این رهگذر، عزیزانی را هم از دست بدهند!

اینگونه گشت، که استاد شجریان کاملا دلاورانه، موقعی که مزدور رژیم اشغالگر(محمود احمدی نژاد) مردم ایران را « خس و خاشاک » خواند؛ و اعتراض های کتبی آنان در همه جا را « کاغذ پاره ها » نامید. استاد روانشاد محمدرضا شجریان، با آوائی رساتر از همیشه، در هر مصاحبه ای در همه جا گفت: « من، صدای این خس و خاشاک » هستم!

اکنون صدای رسای آن بزرگمرد تاریخ هنر موسیقی در ایران مان خاموش گشته است. اما یادمان باشد، آنچه که هیچگاه میرا نیست و پیوسته جاودانه می ماند. صدای آدم هائی است؛ که کاملا آزادیخواهانه و انسان مآبانه زیست می کنند؛ و هیچگاه با ستمگران(هر که باشند) سر سازش ندارند. ولی با دشمنان حق طلبان و آزادیخواهان و استثمار شدگان، بی محابا و بدون سودجوئی های شخصی، بنای مخالف خوانی را نیز می گذارند!

او نیز چنین نمود. اما دشمن زبون ایران و ایرانی، در نهایت پستی و ناآگاهی « دق دلش » علیه شادروان شجریان میهن پرست را، با ایجاد محدودیت در پخش شدن صدای رسای او در مناجات نامه « ربنا » از صدا و سیمای مزدور خویش خالی نمود!

اما استاد روانشاد محمدرضا شجریان، با هواداری از طرفداران خویش، به زندگی شرافتمندانه خود ادامه داد؛ و در کمال بزرگواری، بدون تظاهر و تفاخر و جلوه فروشی های امروزی هنرمندان تازه به دوران رسیده، جهت تهییج احساسات آزادیخواهانه مردم سرزمین بزرگ و باستانی اش، نمود آنچه را « هنر انسان با کمال زیستن » به وی آموخته بود!

در بحبوحه ی میان تظاهرات ملی – میهنی مردم ایران، بدون کوچک ترین نمایش تبلیغلاتی، اما کاملا « هوشمندانه » ، در نهایت کنایه آمیز بودن سرود میهن پرستانه اش، در قالب یک ترانه ملی – میهنی پر جاذبه، به نوکران سلاح در دست رژیم تبهکار و منفور و پلید و اشغالگر آخوندی ندا داد و در کمال استحکام خواند: « تفنگ ات را زمین بگذار » ؛ ….. که می بایست چنین بکنی. زیرا اگر تفنگ ات را زمین نگذاری؟ این مردم دل شکسته و اسیر و دربند، از برای باز ستاندن میهن اهورائی خویش از سلطه شما بی خردان، دیگر هرگز نه سکوت خواهند نمود؛ و نه هیچگاه دست از مبارزه علیه دیو و دد بر خواهند داشت!

او بزرگوارانه زیست و میهن پرستانه به عالم دیگر شتافت. فقدان این هنرمند بی بدیل دنیای آواز ایرانزمین را، با دلی شکسته و محزون، به تمامی دوستداران ایشان، و به ویژه به بستگان و بازماندگان استاد محمدرضا شجریان تسلیت می گوئیم.

غم از دست دادن این هنرمند نامدار میهن مان، اندوه جانکاهی است؛ که روزهای مان را نیز به شب تیره بدل کرده است. تا به ابد روان پاک اش شاد، و نام پر آوازه و خاطرات فراموش نشدنی اش پیوسته ماندگار!

« آسمانا، دلم از اختر و ماه تو گرفت

آسمان دگری خواهم و ماه دگری » !

محترم مومنی

مقاله قبلیتد کروز: اوباما ملایان را به سیستم مالی جهان وصل و ترامپ آن را قطع کرد
مقاله بعدیابراز تاسف مورگان اورتگاس از حمله اوباش رژیم جمهوری اسلامی به تجمع برای ادای احترام به استاد شجریان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.