آرتش ایران ” زیبای خفته ” نیست، مظلومی در اسارت مانده است!

0
131

مفسر نامدار و توانای ایرانزمین، آقای امیر طاهری که روزنامه نگاری توانا می باشند و کارشناس مسائل خاورمیانه هم هستند؛ در روزنامه نیویورک پست مقاله جالبی را منتشر نموده اند. ایشان در این نوشتار اشاره کرده اند؛ که آرتش مدرن ایران که از سال 1920 میلادی، و زمان شکل گیری آن تا کنون، به گونه ای عمل کرده که باید نام ” زیبای خفته ” را با خودش یدک بکشد؛ سیستمی منفعل و بدون توان بوده است. از دید ایشان، این به خاطر آن است که آرتش ایران از مداخله در سیاست، و مشارکت در امور دولتی منع شده است!

اما در این زمان، ملاحظه می کنیم که خلاف روشی که آقای امیر طاهری به آن اشاره فرموده اند، شبه نظامیانی که در زمان زنده بودن خمینی، با نام ” سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ” موجودیت یافت؛ تا در شرایط نابسامان آن موقع، مدافع اوضاع حکومت اسلامی باشد؛ اکنون نه آنکه در سیاست مداخله می کند؛ بلکه در امور دولتی نیز مشارکت آشکاری را دارد. ولی به این هم قناعت نمی کند، و در امور مربوط به واردات و صادرات انواع کالاها نیز، با راه اندازی مراکز اقتصادی گوناگون، که از زیرمجموعه های سپاه به حساب می آیند؛ امور بازرگانی کشور را هم در مشت خود دارد؛ و روز به روز باعث رشد بی رویه تورم اقتصادی در حکومت جمهوری اسلامی نیز شده است!

به مجلس شورای اسلامی که نگاهی اجمالی بیندازیم، متوجه می شویم که تعداد زیادی از نمایندگان مردم درون قوه قانونگزاری کشور، از فرماندهان یا اعضای عادی و سابق سپاه پاسداران می باشند. که با حضورشان در مجلس شورای اسلامی، همه حواس شان ششدانگ، به قوانینی معطوف هستند، که در رابطه با مسائل مادی کشور، و معاملات تجاری و اقتصادی آن می باشند!

حتی این هم برایشان کافی نیست، و به دنبال انواع تداخل نمودنها، در امور جاری کشوری و لشگری مملکت نیز هستند. به طوری که هر معامله ای در داخل و در خارج از مملکت صورت بپذیر؛ در صدی بالائی از آن نقدینگی مورد معامله، متعلق به این ارگان خواهد بود. که نامی جز باجگیری آشکار را نمی توانیم به آن اطلاق بکنیم !

اما از آن باب که مقاله مورد نظر(نوشته آقای امیر طاهری در نیویورک پست) به آرتش اشاره نموده؛ و نه به سپاه پاسداران، اما ما به خوبی می دانیم، که پس از پیروزی انقلاب ننگین اسلامی، و روی کار آمدن آخوندهای اشغالگر، خمینی و یارانش هنوز نسبت به فرماندهان آرتش شاهنشاهی ایران بدگمان بوده و از واکنش ضد حکومتی آنها در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی واهمه داشتند. از اینرو، با بیشتر بها دادن به شبه نظامیان سپاه پاسداران، که بدون دیدن دوره های خاص نظامی، و گذراندن دانشگاه نظام و دوره ستاد، به مقام فرماندهی در این مجموعه تروریستی دست یافته بودند. با این شرایط عملا آرتش ایران را ارگانی بی خاصیت و بدون هر گونه قدرتی کرده بودند؛ و به آنها اجازه هیچ کاری را نمی دادند. جز آنکه در دوران جنگ هشت ساله با صدام حسین، آرتشی ها را در نقاط نزدیک تر به خاکریزهای دشمن مستقر می کردند، ولی سپاهیان را در حاشیه نگاه می داشتند!

با چنین عواملی که به عمد با آرتش نیرومند ایران آن گونه عمل نموده بودند، با آرتشی که در زمان حکومت پادشاه نامدار ایرانزمین محمدرضا شاه فقید، هنگامی که ابتدا حسن البکر رئیس جمهور قبل از صدام در عراق، که شوهر خواهر صدام نیز بود؛ و بعد از کودتای صدام حسین علیه دامادشان، و برکناری البکر از حاکمیت کشور عراق، صدام برای تصاحب خوزستان خط و نشان می کشیدند؛ در آن هنگام فرماندهان دلاور آرتش شاهنشاهی خدمت پادشاه اعلام نمودند، که اگر اجازه بدهید در مدت دو روز خاک عراق را به توبره خواهیم کشید؛ آن موقع ما کجا بودیم؟ روزنامه نگار و کارشناس محترم مسائل خاورمیانه کجا تشریف داشتند؟ که اکنون آرتش دست و پا بسته ایران را ” زیبای خفته ” می نامند؟!

البته می دانیم، که در روز سوم استقرار خمینی جلاد در مدرسه رفاه، فرمانده آن موقع نیروی های مسلح شاهنشاهی، تیمسار قره باغی(باقی)، که داماد آیت الله شریعتمداری بود؛ آن خیانت عظیم را مرتکب شد، و آرتش شاهنشاهی ایران را به آن آخوند بی لیاقت نوکر آمریکا و انگلیس تحویل داد. فرمانده های سرسپرده هوابرد به حزب همیشه خیانتکار توده نیز، در همان زمان خود را به رهبر انقلاب شوم اسلامی تسلیم، و اعلام وابستگی به آنها را نموده و این بلای جبران ناپذیر را بر سر ملت ایران آوردند!

که البته اینها اجزاء کلیت بزرگ آرتش بودند؛ و با استدلال منطقی، ما نباید به خودمان اجازه بدهیم؛ که یک ” جزء ” از یک کلیت را، در ” کل ” آن موضوع تعمیم بدهیم. این حقیقت نیز نباید نادیده گرفته بشود، که متأسفانه برخی از روش های پادشاه فقید در آن روزگار، که بسیار مایل بودند تا همه موارد را زیر نظر خویش داشته باشند؛ برای بعضی از لشگری ها و کشوری ها، خصوصا برای توده ای های خائنی که در همه مؤسسات و ارگانهای دولتی نفوذ کرده بودند؛ این روش پادشاه ایران قابل تحمل نبود. و در آن شرایط بحرانی که میهن ما دست به گریبان مصیبت بزرگی به نام انقلاب اسلامی گردیده بود؛ تن دادن تعدادی از فرماندهان خائن آرتش به تسلیم شدن در برابر آخوندها، امری تعجب برانگیز نبود!

آنچه که مسلم است، خرده گیری از گذشته و نادیده گرفتن حقایقی که وجود داشت؛ کار آسانی است، اما تهمت زدن به کسانی که در سرما و گرمای هوای همیشه چهار فصل میهن پهناور باستانی ما، که به خاطر وسعت زیادش همه روزه در نقاط شمالی و جنوبی و شرقی و غربی کشورمان، هر چهار فصل را داشتیم؛ جهت دفاع از مرزهای کشور سر از پا نمی شناختند؛ و همواره گوش به فرمان پادشاه بودند؛ حتی در بدترین شرایط آب و هوائی کشور، در مأموریت های طولانی، دور از خانواده خویش به سر می بردند.

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

مقاله قبلیمهرجویی و فرهادی میلیاردی شدند..
مقاله بعدیجیک جیلنهال و جاش برولین راهی اورست می‌شوند..
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.