آخرین چرندیات بسیجی بی ترمز، در مراسم گودبای پارتی او در تلویزیون دولتی!

0
236

یکی از روش های همیشگی کارگزاران رژیم منفور آخوندی، این است که مانند فیلمهای هندی، موضوعی را با متنی تراژدی آغاز می کنند؛ سپس در انتها، آن را با پایانی خوش به آخر می رسانند. از جمله یکی از این به پایان رسیده ها، مراسم خداحافظی رئیس دولت دوره های نهم و دهم در این جمهوری است. احمدی نژاد با همه گند زدنهایش به برنامه های حکومت اسلامی، و با تمام کژ رفتاری هائی که با رهبر انقلاب و رؤسای دو قوه دیگر داشت؛ به خاطر انجام ندادن بلوفهای سیاسی که در روزهای اواخر ریاست جمهوری اش می زد؛ سرانجام مهر و عطوفت رهبری را جلب نمود. تا جائی که حاج محمد ضرغامی، رئیس سازمان صدا و سیمای حکومت، که بارها هدف تیر سخنان کنایه آمیز احمدی نژاد قرار گرفته بود؛ با دستوری که از بالا برایش صادر شده بود؛ ناگزیر گردید که به احمدی نژاد اجازه بدهد تا در آخرین لحظات عمر ریاست بی خاصیت اش، در تلویزیون دولتی رژیم حضور بیابد و هرچه دل تنگش می خواهد بگوید!

اگر بخواهیم که منصفانه قضاوت بکنیم، با توجه به همیشه ” بی گدار به آب زدن ” های احمدی نژاد، خامنه ای که می دانست احمدی نژاد گاهی اوقات اختیار زبان و دهانش را از دست می دهد و سخنانی را مطرح می کند که نباید بگوید؛ پس دل شیر داشته که دستور داده تا ضرغامی برای خداحافظی کردن احمدی نژاد با ملت به صورت ظاهر موضوع، و با( امت ) به گونه مخاطبان اصلی او، یک برنامه تلویزیونی ترتیب بدهد!

شاید هم ولی رند و مزور وقاحت در رژیم آخوندی، با علم به این که می دانست احمدی نژاد آنقدر شعور ندارد که حرفهایش را سیاستمدارانه به زبان بیاورد؛ ترجیح داد که به جای انتقادهای حکومت و دولت این رژیم از کارهای کرده و نکرده احمدی نژاد، با دادن این فرصت تلویزیونی به او، اجازه بدهند که وی خودش با توضیحاتی که از عملکردهای ننگین و نابخردانه هشت ساله اش به مردم خواهد داد؛ شخصا خویشتن را در مظان اتهام قرار بدهد، و با زبان یاوه گوی و سخنان ناپخته اش کارنامه اعمال سراسر اشتباه خویش را به همگان معرفی نماید!

احمدی نژاد اعلام کرد که تنها رئیس جمهوری در ایران بوده که صد سفر خارج از کشور داشته است. او با اشاره به این که باید برای رساندن پیامهای مهدویت که به قول خودش مرز نمی شناسد به سفر می رفته است. در این سخن ناپخته او نکته ای وجود دارد که تناقض مقصود از این سفرها را می رساند. در شکل ظاهری او باید به دلائل انجام شدن قسمتی از کارهای مربوط به نظام حکومتی خودشان به این سفرها می رفت؛ شرکت کردن در نشست های مجمع عمومی سازمان ملل متحد، چه ارتباطی با رساندن پیام مهدویت از طریق او را می تواند داشته باشد؟!

غیر از این که در اکثر سفرها، با همراه بردن حدود صد نفر از نزدیکان خود و اعضای کابینه اش به این کشورها، موجب هزینه شدن مبالغ هنگفتی از بودجه کشور گشته؛ چه گل دیگری را بر سر حکومت ننگین اسلامی و مردم ستمدیده ایران زده است؟ جز این که در میان اعضای شرکت کننده در مجمع عمومی، از یک مشت موضوعات نابجا، و لاطائلات و جفنگهای همیشگی اش گفت، چه تاجی بر سر جمهوری اسلامی گذاشت؟!

او با اشاره به روش های ظاهری زیبا و منطقی کشورهای عربی، در مطرح نمودن مفاهیم دموکراسی و حقوق بشر و آزادی های فردی، گفت که آنها در زیر چهره چنین شعارها و ژست های دموکراتیک، جز به کارهای استعماری و غارت و برده داری و برده پروری نمی پردازند. می بینیم که وی مانند همیشه در کمال بلاهت و نادانی ( اگر بخواهید این دو خاصیت اخلاقی او را به ساده بودنش تعبیر بکنید؟ باید بدانید که در مبانی برخی تعریف های جامعه شناسی و روانشناسی، سادگی و ساده بودن، خودش نوعی از هوشیاری رندانه است)؛ پس نمی توان گفت که او این موارد را با سادگی بیان نموده است؛ بلکه با عنوان نمودن چنین ضعف هائی برای دولت های کشورهای عربی، می خواهد مواضع جمهوری خودشان را انسانی تر و اخلاقی تر جلوه بدهد. حال آنکه همه به خوبی می دانیم، چهره ای که او از شعارهای دموکراتیک کشورهای عربی، در این برنامه تلویزیونی خودش مطرح ساخت؛ در حقیقت نمائی از صورت کریه جمهوری جاهلان و دیوانه تباران اسلامی است؛ که جز به غارت اموال ملت ایران، و نیز به خطر انداختن آزادی های فردی و اجتماعی ایشان، و مورد استثمار همه جانبه قرار دادن آنها در حکومت خودکامه خویش، به هیچ چیز دیگری نمی اندیشند!

” دن کیشوت ” حکومت اسلامی معتقد است که ایشان و بخصوص خودش با سخن گفتن از امام زمان، که بعضی ها در این رابطه وصله هائی به او چسبانده اند؛ خودشان را در رابطه با اندیشه های جهانی، در مرحله و مکانی( به قول خودش یک پله بالاتر از دیگر مردمان و حکومت های جهان ایستاده اند. )؛ مردک می پندارد هر خزئبلاتی که استاد ابله تر از خودش اسفندیار رحیم مشائی به او القاء نموده، مو لای درزش نمی رود و در رؤیای ظهور حضرت( چه بسا یکی از خودشان به عنوان مهدی موعود اعلام موجودیت بکند. ( همانطوری که بارها دیوانگانی در کشورمان بوده اند که ادعای امام زمان بودن را کرده اند) مهدی ایشان نیز به زودی حضور خودش را علنی نماید. و…. بعد از دستگیر و زندانی شدن، به خاطر نابجا گوئی و حرف اضافه زدن زبان سرخش سر سبز خویش را به باد بدهد!

احمدی نژاد باز هم دست از سر موضوع ” هولوکاست ” برنداشت و گفت که با وارد شدن به این مورد، ستون فقرات کمر سرمایه داری را متلاشی کرده است؛ به نظر او چون صهیونیست ها بر اینکه کسی به این قضیه نباید ورود داشته باشد؛ معتقد است که مانند بسیجی های بی ترمز! او هم به این مبحث ورود یافته و کمر اجماع عقیده صهیونیست های سرمایه دار بر سر این موضوع را شکسته است!

با یک جمع بندی ساده به نکاتی که او به آنها اشاره داشته، و انجام یافتن این موارد در دولت های نهم و دهم، به ریاست خودش را، از درخشان ترین قسمت های کارنامه هشت ساله اش بر می شمرد؛ با توجه به اشتباه بودن کل عملکردهای ابلهانه او در این دو دوره، می توانیم به رندی خامنه ای جهت ترتیب دادن این برنامه تلویزیونی، که احمدی نژاد با زبان خودش خویشتن را در جایگاه متهمان قرار بدهد؛ و زبان و دهانش برای یاوه های احتمالی، که در آینده امکان دارد مطرح بسازد بسته بماند و بیش از این خودش را رسوا نکند!

احمدی نژاد، فقط در یک مورد دارای کارنامه ای نسبتا مثبت است؛ که هشت سال پیاپی، نام منحوسش در بیشتر رسانه های عمومی، اعم از نوشتاری و دیداری و شنیداری، با مقایسه میان دیگر دولتمردان حکومت اسلامی و سایر ممالک گیتی، همه روزه با درج خبری از ندانم کاری های او، مطرح بوده؛ رکورد بدنامی و شهرت کاذب را شکسته است!

جایزه اش هم همین برنامه تلویزیونی ( گودبای پارتی او) بوده؛ که از سوی مقام معظم رهبری انقلاب به وی اهداء گردیده است. این کار یکی از آرمان های طلائی وی بود، که بتواند در یک برنامه تلویزیونی، ” شومن ” یگانه آن باشد و هر چه که دل تنگش می خواهد بگوید. گفت و بیش از پیش خودش را رسوای خاص و عام نمود. و نفهمید که در ازای ” بگم ، بگم های بسیار خویش، چه تودهنی کشنده ای از سوی خامنه ای بر دهان یاوه گوی او خورد!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلییورش وحشیانه مأمورین وزارت اطلاعات و دستگیری یکی از مهندسین پالایشگاه اصفهان..!
مقاله بعدیآن كسي كه بايد ثابت كند، اسلام و دموكراسي تضادي ندارند، اسلام گرايان اند؛ از نظر اسلام گرايان، حق يعني تنها “حق من”!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.