کودتای نظامی افتخار برانگیز سوم اسفند 1299 خورشیدی!

0
318

در روز تاریخی سوم اسفند سال هزار و دویست و نود و نه خورشیدی، در میان ملت به تنگ آمده از ستم های پادشاهان مستبد و دین محور سلسله قاجار، انسانی شریف و میهن پرست، که در حکومت قاجار، مقامات مهمی از جمله رئیس الوزراء = نخست وزیری، و بزرگ ترین فرمانده نظامی آرتش کشور را نیز بر عهده خویش داشت. با درک دقیق شرایط بسیار سخت زندگی مردم کشورش، و رنجی که از عقب ماندگی های سرزمین باستانی و هم میهنان آریائی خویش، نسبت به سایر ممالک جهان می نمود؛ با اتکا به کمک های آفریدگار یکتا، برای یاری رساندن به مردم ایران، و با استفاده از قدرتی که داشت؛ صرفا به خاطر نجات دادن هم میهنان خودش، از ورطه هولناک اقتدار دیکتاتوری یکی از نادان ترین حکومت های تاریخ در ایران، دلاورانه به پا خاست؛ و تا به دست آوردن نتیجه مثبت اقدام بزرگی که انجام داده بود از پای ننشست!

در آن روز بسیار مهم در تاریخ میهن ما، رضا خان میرپنج، جهت خدمت به مملکت خویش و مردم آن، با همکاری سید ضیاء الدین طباطبائی، یکی از صاحب منصبان آن موقع، به اجرای کودتای نظامی افتخارآمیز سوم اسفند دست زدند. در آن زمان آخرین پادشاه سلسله قاجار احمد شاه، که بسیار جوان بود و تا مدتها مادرش نایب السلطنه حکومت وی بود؛ هنگام رخ دادن کودتا، به اتفاق محمد حسن میرزا ولیعهد وی، از ترس کودتاگران به کاخ فرح آباد گریختند؛ نیروهای قزاق وارد تهران شدند و تمامی ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال نمودند. چندین تن از فعالان سیاسی هم دستگیر و زندانی شدند. و سپهدار رشتی نخست وزیر وقت نیز به سفارت انگلیس پناهنده شد!

برخی از دشمنان حکومت سلسله ایرانساز پهلوی، بخصوص مخالفان رضا خان میرپنج، آنهائی که همواره در نوکری سفارتخانه های انگلستان و روسیه بردگی می کردند و برای آنها جاسوسی می نمودند. در راستای وابسته نشان دادن کودتای سوم اسفند رضا شاه بزرگ، این کار را با مصلحت اندیشی های بریتانیا برشمرده و گفته بودند؛ که این امر با مشاورت ” ادموند آیرونساید ” ، ژنرال انگلیسی که محافظ منافع بریتانیا در استان های جنوبی ایران بود به ثمر رسیده بوده است. که البته بعدها، این سخنان یاوه از ذهن و ضمیر مردم میهن پرست ایران پاک گردید. چرا که دانستند، یکی از هدف های بزرگ رضا شاه کبیر، جهت به دست گرفتن اختیارات مملکت ایشان، که شمال آن را روسها و جنوب اش را انگلیسی ها به تصرف خویش درآورده بودند؛ بیرون راندن آن اشغالگران سودجو از سرزمین آباء و اجدادی خودش و مردم ایران بوده است!

گفتنی است که در آن زمان، قصد آن مرد نمونه و بی همتا، به وجود آوردن حکومت جمهوری در کشور بوده است. اما ظاهرا سید ضیاء الدین طباطبائی همراه وی در ترکیب یافتن سرنگونی حاکمیت قجرها، جمهوری بودن کشور را به مصلحت مردم ندانسته، و به رضا شاه اطمینان خاطر داده بوده است؛ که وی برای برقراری یک سلسله جدید پادشاهی در ایران، برجسته ترین و واقع بین ترین پادشاه ایران خواهد بود!

ویژه آن که، چندین سال پیش تر از روی دادن کودتای میهن پرستانه سوم اسفند در ایران، انقلاب مشروطیت نیز در کشور رخ داده بود؛ نیاز ملت ایران به یک حاکمیت پادشاهی، خیلی بیشتر از یک رژیم جمهوری به نظر می رسید. مصداق روشن و تابناک این امر، همین حکومت نکبت اثر رژیم جنایتکار جمهوری آخوندی است؛ که همگی مان شاهد بدکرداری ها و ناهمواری های دست اندرکاران این جمهوری رو به فنا و نابودی آخوندها در ایران هستیم؛ که چگونه نابخردانه، همه بدی های موجود در سطح دنیا را، جایگزین آنچه که بهترین بود و در اثر تلاش های بی وقفه دو پادشاه میهن پرست پهلوی نصیب مردم کشور گشته بود نموده اند!

اکنون نیز بدون تردید، به ویژه در شرایط کنونی و آمیخته به انواع پلیدی ها در سرزمین اهورائی مان، نیاز مبرم برای به وجود آورده شدن کودتائی دیگر مشابه سوم اسفند 1299 خورشیدی، از لازمه ها و ضرورت های تردید ناپذیر در تاریخ کشورمان است؛ که رضا شاهی دیگر هر چند نه با صلابت آن مرد بزرگ تاریخ ایران، بلکه در حد و میزان خودش، محکم و با اراده و میهن پرست، بایستی که هر چه زودتر، با حرکتی مشابه آن جوانمردترین رادمرد گیتی، دست حاکمیت اهریمنی سران رژیم منفور اسلامی را، از سر مردم ستمدیده کشور کوتاه نماید. و باری دیگر، آنچه را که دو پادشاه سرفراز و میهن پرست پهلوی برای ایران و ایرانی انجام داده بودند؛ را به ملت شریفی که همچنان در انتظار درخشیدن خورشید تابناک آزادی خود و کشورشان می باشند؛ برای ایشان تحقق ببخشد. تا باری دیگر، تابش دوباره آفتاب پیروزی در دیار شاهان را ببینند؛ و برای آنهمه نعمتی که دوباره پروردگارشان به آنان اهداء خواهد نمود؛ بر خویشتن خویش ببالند؛ و از آزادی دوباره ای که توسط رضا شاه دوم پهلوی سوم نصیب شان می شود. سپاسمند کسانی بشوند، که این موهبت عظیم را دوباره به سرزمین اهورائی و مردم آریائی تبار آن بر خواهند گرداند!

بدیهی است که این مهم، نباید و نمی تواند، که فقط به دست یک فرد و با همت میهن پرستانه او شکل بگیرد. بر این اساس، به جای آنکه در انتظار بهره برداری از تحقق یافته ها باشید. به عوض آنکه در رسانه های گروهی و در فضاهای مجازی، مترصد آن بنشینید؛ تا از افرادی میهن پرست مانند خودتان، جهت حرفی که بزند و کاری که بکند و شما را خوش نیاید؛ مطالب وی را با تفسیرهای نادرست محک بزنید؛ خودتان هم اموری را بیندیشید، که تا شاید راهی برای کمک شدن به این آرمان بزرگ ملی باشد. چه دیگران را خوش بیاید و چه نه؟!

 ” یک دست صدا ندارد ” ، این را همگی مان به خوبی می دانیم. پس دست های یاری رسان اسیر شده در جیب های تنگ نظرانه را، از آن محبس تاریک و بی تحرک نجات بدهید. تا به کمک همدیگر و با پرچمداری رضا شاهی دیگر، نام نیک گذشته را به سرزمین خویش باز گردانید. و مردم پر و بال سوخته ایرانی را، لباس عافیت و آرامش بپوشانید. هیچ مدرکی در دست نیست؛ که رویداد پیروزمندانه آن سوم اسفند تاریخی، فقط یک بار شکل بگیرد و نتیجه بخش باشد. از شما حرکت و از خدای تان برکت!

محترم مومنی

 

 

مقاله قبلیرای‌گیری نهایی اسکار به پایان رسید
مقاله بعدیکشف هفت سیاره جدید که شبیه زمین هستند و به دور خورشید شان می چرخند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.