« پارسی » را پاس بداریم! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
239

پارسی، نام زیبای زبان شیوای ما ایرانیان از هزاران سال پیش تا کنون است. گذشتگان ما چنان غیرتمندانه به زبان مادری شان عشق می ورزیدند و آن را به درستی به کار می گرفتند؛ که در مقام مقایسه با امروز، تفاوت های بسیاری با گویش و استفاده کنونی ما از آن وجود دارد. البته منظور من از اشاره به این موضوع، به کارگیری برخی از هم میهنان از واژه های بیگانه در گفتارشان نیست. چرا که در طول تاریخ و حمله های بیگانگان به کهندیار ما، مخصوصا در هنگام یورش وحشیانه اعراب بیابانگرد به ایران، و اشغال شدن چندصد ساله کشورمان توسط آنان، بسیاری از کلمات عربی، که به وسیله اشغالگران سکونت یافته در کاخ های بی نظیر و مجلل ایرانی می زیستند؛ و هنگام گویش های خود با وزرای ایرانی شان، و نیز با خدمه قصرهای محل حکومت اشغالگرانه شان استفاده می کردند. موجب می گشت، که زبان شان در میان کارکنان کاخ های مربوطه رواج یابد و تاثیر گذاری داشته باشد؛ و به مرور زمان آن واژه های بیگانه، در متن گفتار کارکنان کاخ اشغالگران، عادی و متداول گردد؛ و همان کارکنان درون کاخ ها نیز، واژه های نفوذ یافته در زبان مادری شان را، به درون اجتماعات آن دوره گسترش بدهند!

به تدریج و به مرور زمان نیز، کاربرد بسیاری از آن کلمات در ایران رایج گردید؛ و در میان گذشتگان همگی ما امری عادی شد. اکنون اما از آن دوران بسیار دور ، صدها سال می گذرد. ولی متاسفانه همچنان بسیاری از کلمات عربی در زبان ما کاربرد روزانه و مستمر دارند. و چرائی اش هم از باب چند مورد است. از زمان حکومت شاهان اسلامزده سلسله صفویه در کشورمان، و حساسیت بدون منطق آن بی خردان به کتاب به اصطلاح آسمانی شان( قرآن )، کار ویرانی زبان پارسی به جائی رسیده بود؛ که حتی بعضی از دانشمندان کشورمان هم، کتاب های علمی و فلسفی و تاریخی خویش را به زبان عربی می نوشتند و منتشر می کردند. چند دوره پس از صفویان، « دگماتیسم » مذهب شیعه در میان قجرهای حاکم بر ایران نیز، موجبات گسترش یافتن این نقیصه ادبی در دیار ما را افزایش داد؛ و….. اکنون در همین برهه زمانی آکنده از استیلای حکومت نابخردانه قوم آخوندها بر ایران، شاهد گویش های غیر پارسی بعضی از هم میهنان بی توجه به آداب و ادب و رسم های اختصاصی در سرزمینی هستیم؛ که قدمت کشور باستانی شان در دنیا، اگر هزاران سال پیش تر از به وجود آمدن قوم های دیگر نباشد؟ که هست. صدها سال بیشتر از آنان دارای پیشینه تاریخی و ادبی و علمی می باشد!

اما گذشته از کلمات تازیان در گفتار و نگارش پارسی زبانان، بیان واژه های زبان های بیگانه دیگری، از جمله انگلیسی و فرانسه و گاهی روسی و ارمنی نیز، در گفتار و نوشتار بسیاری از ما رایج گشته اند و کاربرد مستمر دارند!

ولی حالا که برخی از زبان های مربوطه، جزئی از گویش رسمی ما گشته اند؛ و چه بخواهیم و چه نه؟ ناگزیر به استعمال آنها در گویش های خویش می باشیم. ضرورت نگارش صحیح و بدون اشتباه و غلط همین زبان جاری هم، مشکلی اساسی در میان صاحبنظران و کارشناسان زبان و ادبیات پارسی می باشد؛ که با مشاهده اینهمه غلط های نگارشی از طریق عده زیادی از هم میهنان شان، دچار افسوس و نگرانی می شوند؛ که چگونه و با کدام روشی، به اصلاح اشتباهات نگارشی هم میهنان خویش بپردازند؛ و آنها را تصحیح نمایند؟ تا این مهم را به آنها متذکر بشوند؟!

خانم ها و آقایانی که در این دوره و زمانه، دسترسی نسبتا زیادی به رسانه های اینترنتی و عمومی دارند. برخی شان از دسته ایرانیانی هستند؛ که متاسفانه فراموش می کنند، تا قبل از نگارش مطلب خودشان در یک وب سایت اینترنتی، دست کم جهت رفع نمودن اشکالات نگارشی خودشان، با استفاد از کتاب های فرهنگ و لغت و واژه شناسی نگاشته شده به زبان پارسی، نوشتن متن های کوتاه و بلند خودشان را، صحیح تر و کم اشتباه تر نمایند؛ و خویشتن را در برابر انتقادهای ( منطقی ) هم میهنان خودشان قرار ندهند!

از اینرو و از باب آنکه اندرزی مادرانه به این عزیزان داده باشم؛ بر آن شدم، که این نکته مهم را به این دوستان و هم میهنان گرامی مان گوشزد بکنم. چرا که…..:

” دوست آن است که جمله عیب مرا، همچو آئینه پیش رو گوید،

نه که چون شانه عیب های مرا، پشت سر رفته مو به مو گوید” !

و بیان این نکته در شرایطی است؛ که دوستان ما چنانچه از زبان من و تو و ما و شما، بشنوند؛ که در چه مورد و نگارش کدام متن و پیامی که مطرح می کنند. مرتکب اشتباهی معمولی، و یا نگارش یک واژه غلط گشته اند؟ و حتی از گوینده و یادآورنده اشتباه نوشتاری خودشان، دارای رنجش از او و دادن پاسخی اهانت آمیز به وی نشوند؟ بلکه سپاسگزار خلوص نیت و خیرخواهی او نیز باشند؛ که با احساس مسؤلیت نسبت به زبان مادری، چه در خانه پدری و چه در غیر از آن، آنها نیز به دوستان و نزدیکان خودشان یادآوری کنند؛ که در هر شرایطی « پارسی را پاس » بدارند !

اما اگر دوستانی هستند، که هیچ انتقادی نسبت به خودشان را، در هیچ زمینه ای نپسندیده و نمی توانند آن را بپذیرند و درک نمایند؟ در این صورت می بایست، که بیت زیر را برای شان نوشت:

” آینه گر، عیب تو بنمود راست

خود شکن، آئینه شکستن خطاست”!

چندی پیش، شاید سال گذشته یا پیش از آن، هرگاه که غلط های نگارشی بعضی از دوستان را، در کامنت های فیسبوکی ایشان می خواندم؛ به خود می گفتم، شرط دوستی نیست که اشتباهات دیگران، به ویژه دوستان و هم میهنان مان را ببینیم؛ و بدون توجه از کنارشان بگذریم. از اینرو، در همان موقع، بدون نام بردن از کسی، اشاره ای اجمالی به اشتباهات نوشتاری آنها، بخصوص در بخش واژه ها و کاربرد شان می کردم؛ و واژه درست را، چنان در متن کامنت خویش برای شان می نوشتم؛ که فقط فرم صحیح نگارش آن را ملاحظه کنند. با این امید، که در نوشته های بعدی خودشان، هنگامی که در حال نگارش یک متن هر چند کوتاه می باشند؛ به نکات یادآوری شده غیر مستقیم توسط من توجه بفرمایند!

اما دیدگاهم در این باره اشتباه محض بود؛ و در نهایت تأسف، همان دوستان، در کمال بی توجهی، به تکرار نمودن غلط های نگارشی خویش ادامه می دادند. به همین دلیل از خودم می پرسیدم: کسانی که یک غلط نگارشی را نمی خواهند تصحیح کنند. چگونه می توانند، بزرگ ترین خطای تاریخی خود و پدران شان در دیار اهورائی خویش را، که منجر به حاکمیت آخوندهای بی خرد در میهن شان گشته را اصلاح نمایند؟!

برای نگارنده این مطلب تفاوتی نمی کند؛ که کدامیک از هم میهنان، زبان و ادبیات پارسی شان را درست یا نادرست به کار ببرند؟ اما برایم بسیار حائز اهمیت است؛ تا که بگویم چنین افرادی، که حال تصحیح کردن اشتباهات کوچک خودشان را ندارند. چگونه خواهند توانست، بزرگ ترین اشتباه تاریخی خودشان را، که در سال منحوس 57 مرتکب گشته اند اصلاح کنند؛ و آن را از دفتر اعمال ملی – میهنی خویش پاک نمایند؟!

شاید دوستان بگویند، اشتباه نوشتن واژه ها در متن های دوستان دیگر، چه ارتباطی به مبارزات سیاسی ایشان، برای براندازی رژیم اشغالگر آخوندها در کشورشان دارد؟ خدمت این معترضان عرض می کنم: کسانی که نتوانند یک یا چند غلط املائی در نگارش کوتاه و چند سطری خویش را اصلاح نمایند. چگونه خواهند توانست، در مقابل اهریمنان صدها مار خورده و افعی شده، که دشمنان خود و مملکت شان هستند به پا خیزند؟ و جهت بازپس گیری میهن شان از اهریمنان اسلامی، پوزه های ددمنشانه و آلوده به عفونت ضد ایرانی ایشان را، یعنی پوزه های دشمنان اصلی این ملک و ملت را، آنانی را که با ضدیت علیه بشریت، به ویژه در مورد ملت شریف ایران در این کهندیار باستانی قدرت نمائی می کنند. را به خاک مذلت و حضیض حقارت ایشان بمالند و بسایند؟!

جالب این است، که این گرامیان همدیگر را هم، با لقظ ” فرهیخته ” و امثال آن نیز می نامند. ولی برای شان کم ترین اهمیتی ندارد؛ اگر دوست فرهیخته این دسته از هم میهنان، اشتباهات زیر را در نوشته های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود به کار ببرند؟!

به طور مثال: آن که واژه « استیضاح » را (استیزا ) و « بضاعتی » را (وضاعتی) و « برای » را ( بهر) و « به هر حال » را ( بهرحال ) و « سیه روی » را ( سیع رو ) و « رئیس » را ( ریس ) و « دنبال » را ( دمبال ) و « مسلم » را (مثلم) و « سطح » را ( صتح ) و « یک کم = مقداری » را ( یکم ) و « تعصب » را (تاصب ) و « معطل » را (معتل) و « تسویه حساب » را (تصفیه حساب) و « از این جور » را (ازینجور) و « قلاده » را (غلاده ) و « بوق » را (بوغ) و « مظلوم » را (مضلوم) و « حاضر» را (حاظر) و « بالاخره » را (بلاخره) و « تغییر» را (تعقیر) و « مهاجرت » را (محاجرت) و « مواظب» را (مواضب ) و « تهدید» را (تحدید) و « عیاش» را (ایاش) و « تهمت » را (تحمت) و «اظهار» را (احضار) و «امثال» را (امسال) و «مؤثر» را (مآثر) و «واضح» را (واضه) و…….ده ها نمونه دیگر از این دست اشتباهات را در نوشته های کوتاه و بلند خود تکرار می کند. را چه بنامیم؟ یک ایرانی کم سواد یا یک ایرانی بی توجه و بی تفاوت به فرهنگ و هنر اصیل ایرانی شان؟ اگر چنین نباشد؟ ایشان همان هائی هستند؛ که هیچگاه « پارسی را پاس » نخواهند داشت!

مقاله قبلیدروغ بزرگی که در هفتاد و ششمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد مطرح شد! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیکهکشان راه شیری و حفره‌ای عظیم در نتیجه‌ی یک انفجار ابرنواختری
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.