دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
نگاه امنیتی و به خصوص نگاه امنیتی دیروز به مشکلات امروز به یکی از اصلی ترین مشکلات کشورهای خاورمیانه بدل شده است. این نگاه که در دوران جنگ سرد تشدید شد، به انسان به مثابه ابزار می نگرد و مردم را به عنوان صاحبان واقعی کشور نمی بیند، بلکه به گونه ای رفتار می کند که انگار خودش صاحب اختیار همه چیز است و مردم نیز تا زمانی که مطیع او باشند، مردم اند و گرنه مشتی مزدور و خائن و فتنه گر و اغتشاشگر و تجزیه طلب و غیره هستند (بماند که در ایران بعد از انقلاب، یهودی و بهایی بودن نیز خود فی نفسه جرم شده است!)
در همین راستا است که تصمیماتی که نهادهای امنیتی می گیرند و حرف شنوی چشم و گوش بسته ای که مقامات سیاسی کشورهای منطقه از آنان دارند، چنان کهنه و عمدتاً به دور از واقعیت امروز است که مضحک می نماید. تصورش را بکنید، در زمانی که شهروندان کشورهای اروپایی غربی و آمریکای شمالی می توانند هر زمان خواستند تنها بر اساس یک همه پرسی تصمیم بگیرند که از این پس جزو یک سرزمین و کشور باشند، یا مستقل شوند، در خاورمیانه بر سر هویت افراد و نام اماکن ملاحظاتی قیّم مآبانه صورت می گیرد. قومی با تاریخی دیرینه، که هم اینک نیز بخشی از نام یک استان را بر خود دارد (بلوچستان)، با حذف نام اش و نامگذاری هایی (ولایت و…) که خود معرف شخصیت مسئولان مربوطه است، می خواهند به خیال خام خود از خواسته های تجزیه طلبانه منصرف اش سازند!؟ یا بسیاری از اقوام ایرانی را از نام گذاری مکان هایی که در آن زندگی محروم می سازند و در پاره ای موارد مضحک تر، مسئولان یک کشور تصور می کنند که آنان که باید تعیین کنند مثلاً قومی ترک وجود دارد یا آذری است یا ترک زبان است و غیره!؟ اگر حل مسائلی چنان انسانی و هویتی تا بدین حد راحت بود که با تغییر نامگذاری قضیه حل می شد و اگر با تغییر نام یک مکان هویت و قومیت یک ملت تغییر می کرد که این همه تاریخ تحولات گونه گون ملل مختلف در جهان نداشتیم و از شما خیلی زرنگ ترها بودند که با این روش ها راهی به جایی نبردند.
این مقامات امنیتی و مسئولان حکومتی معمولاً چون سواد درست و حسابی ندارند، از ابتدایی ترین دانش تاریخی، اجتماعی و فرهنگی لازم برای تصمیم گیری در زمینه هایی که مدام تصمیم گیری می کنند، بی بهره اند. لااقل همین خوزستانی که در مناطق عرب نشین اجازه نام گذاری برگزیده عرب های ایرانی را به ایشان نمی دهذد، بروند بخوانند که چند بار در تاریخ مورد تاخت و تاز قرار گرفت و باز با هویت خود سر بر آورد و فرمانروایان کشورهای متخاصم که پس از تصرف خوزستان و ویرانی آن از بن، چنان که با افتخار در سنگ نبشته هایشان می نگاشتند که آنجا را چنان نابود کردند که مکان چرای حیوانات شد، به جایی نرسیدند و همانجا باز آباد شد و پس از هزاران سال از همان اقوام کهن هنوز آنجا زندگی می کنند؛ البته در جوار سایر اقوام و مهاجران که اینک با وجود قدمت های متفاوت سکونت شان هیچ یک میهمان نبوده، بلکه جملگی صاحب خانه به شمار می روند. بفرمایید سخنان آشور بنی پال[۱] که در کتیبه اش چنین با افتخار توصیف می کند: «در مدت یک ماه سراسر عیلام را با خاک یکسان کردم، صدای مردم و صدای پای چهارپایان کوچک و بزرگ و هر نوع زمزمه شادی و سرور را در مزارع و دشت های آن خاموش کردم و آن را به صورتی در آوردم که گورخران و آهوان و سایر جانوران وحشی با آرامش خاطر در آن چرا کنند».
در تقسیمات کشوری، زمانی که برنامه های توسعه عمدتاً “بخشی” و مبتنی بر مرکز-پیرامونی بوده و برنامه ریزی های منطقه ای و آمایش یا وجود نداشته یا جدی گرفته نمی شود، یکی از آن راه ها این است که استان ها و مناطق بزرگ به استان ها و مناطق کوچکتری تقسیم شوند تا توزیع سرمایه گذاری ها و امکانات متعادل تر صورت گیرد. در ایران نیز مدتی است که این راهکار به کار گرفته شده، اما پاره ای از ملاحظات هویتی و قومی و زبانی و دینی و تاریخی در جهت خوانش دین و مذهب و ملی گرایی حکومتی قربانی شده است که باید بازنگری شود. در تقسیمات کشوری تعدادی از اقوام را تعمداً در یک استان گنجانده اند؛ سیستانی ها با بلوچ ها و کردها و ترک ها در آذرباییجان غربی و عرب ها و لرها و فارس ها در خوزستان. تا به خیال خود، از اقوام سیستانی شیعی بر سر بلوچ های سنی مسئول بگذارند و از لرها و فارس ها بر سر عرب ها و از شیعیان کرد بر سر سنی های کرد و از ترک های شیعی بر سر تالش های سنی. این سیاست نه تنها مسائل را حل نکرده و موجب شده بخش بزرگی از این اقوام، احساس تعلق به ایران زمین نکنند که بعضاً خواسته های تجزیه طلبانه را نه تنها تقویت بخشیده، بلکه مشروعیت داده، علاوه بر آن موجب شده که بین همین اقوام نیز ضدیت و دشمنی و حتی درگیری پیش بیاید و حکومت نیز نه تنها مانع آن نشده، بلکه آن را در راه تبعیض نانوشته خود مدیریت می کند؛ یعنی دقیقاً سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن مابین اقوام، مذاهب و ادیان و اقلیت های مختلف ایرانی. بعد استعمارگران کهن را متهم می کنند که با تفرقه بیانداز و حکومت کن، سیاست می ورزیدند؛ شما که بدتر کردید و اگر آنان با اقوام بیگانه چنین کردند، شما با وجود ایرانی بودن، با اقوام و اقلیت های مختلف ایرانی چنین کرده و می کنید، و اگر آنان را باید تقبیح کرد، نباید سر شما یک کلاه کاغذی گذاشت و دور شهر چرخاند و رسوایتان ساخت؟! آنقدر بی سوادند که نمی فهمند انسان بلوچ و عرب و لر و تالش و سنی و آسوری و غیره که اجازه نداشته باشند، یک مسئول بلندپایه از خود در ادارات و مسئولیت های یک کشور داشته باشند، احساس بیگانگی می کنند و به فکر تجزیه می افتند، نه کسی که نام مکانی را که در آن زندگی می کند، با اسامی موردپسند خودش برگزیده باشد. مناطق مرزی ای که بیش از نیم قرن حقوق اش به شکلی هدفمند و مستمر نادیده گرفته شده به فکر تجزیه می افتد تا از آن طریق حقوق سلب شده اش را کسب کند، نه مرزنشینی که از زندگی برخوردار و مشابه شهروندان پایتخت نشین و مرکز نشین بهره برد. ضروری است که در هر منطقه مردم و مسئولان از همان سرزمین باشند که مشکلات مردم را با تمام گوشت و پوست شان لمس کنند و انان را از خود ببینند و به همان میزان برایشان کوشا باشند و چون از طرف شما به عنوان نماینده و مسئول شناخته شده اند، برای رفع تنش ها و حفظ موقعیت خودشان هم که شده بسیاری از کدورت ها و سوءتفاهم ها را برطرف می کنند و همزمان می دانند با چه زبانی با مردم سخن بگویند که آنان انتظارات مقامات را بفهمند. اما وقتی یک غیرمحلی را بر سر مردمی دیگر گذاشتید، نه مردم آنان را نمایندگان و مسئولان خود می شمرند، نه آنان اساساً با مشکلات آن سرزمین آشنا هستند و وای اگر از اصطکاک قومی و مذهبی برخوردار باشند که می شود همین واویلایی که اینک بر سر مناطق مرزی ایران آوردید: بزن و بگیر و ببند و بکش که می خواهم خیر سرم حکومت کنم!
پاره ای از این ملاحظات نیز آنقدر سلیقه ای است که مشخص است، تصمیم گیران تا چه حد از مرحله پرت بوده اند؛ مثلاً استانی به نام کردستان یا آذرباییجان، سیستان در کشور می تواند باشد، اما استانی با نام عربستان یا تالشان یا ترکستان یا ترکمنستان نمی تواند و موجب تجزیه پنداشته می شود!؟
برخی از نام ها نیز کاملاً بی ریشه اند؛ مثل استان گلستان یا استان مرکزی و امثالهم، در حالی که استانی مثل مرکزی خاستگاه مادها بوده و نامگذاری یک استان با نام “ماد” بر هویت تاریخی آن تأکید می ورزد و احساس تعلق ملی را قوت می بخشد؛ همین گونه است نام استان گلستان، در حالی که به سبب قومیت ترکمان آن منطقه چه اشکالی دارد که ترکمنستان خوانده شود تا این قوم کهن نیز خود را بخشی از هویت تاریخ ایران زمین احساس کند یا مثلاً نام طبرستان سال ها بر این منطقه حکمفرما بوده که اینک هیچ نشانی از آن نیست و اگر مازندران نامی کهن تر و مناسب تر است، می شد استان گلستان کنونی را با نام طبرستان برگزید. از نامگذاری ها پیداست که مسئولان حتی حداقل مطالعات لازم برای آن را نیز صورت ندادند، اما در بگیر و ببند اقوام و اقلیت ها چیزی کم نگذاشته اند. مثلاً استانی را که به تازگی با نام خراسان جنوبی نامیده اند، از زمان طاهریان به این سوی این منطقه در نقشه ها قهستان خوانده می شده و هرگز جزو خراسان تاریخی نبوده و خراسان به منطقه بالای آن که تا فراسوی مرزهای افغانستان کنونی نیز کشیده می شده، اطلاق می گشته است. منطقه ای که امروز آذرباییجان غربی شناخته می شود و از ترکیبی از اقوام ترک و کرد تشکیل شده، جزو آذرباییجان نبوده و مناطق آن سوی دریاچه ارومیه که اینک آذرباییجان شرقی نامیده می شود، عمدتاً در زمره آذرباییجان تاریخی بوده است. سرزمینی که مکان اقوهم کهن ایرانی مانّایی و لولوبی و غیرایرانی گوتی (که واژه “کوردی” را مبدل آن می دانند) بوده و هر دو از اسلاف بسیاری از کردهای امروز شمرده می شوند. همچنین است منطقه ای که امروزه با عنوان استان سمنان شناخته می شده و از زمان طاهریان قومس خوانده می شده و سمنان تنها یکی از شهرهای آن بوده است.
اساساً چه دلیلی وجود دارد، وقتی مرکز یک استان با یک نام هست، نام استان نیز همنام با آن برگزیده شود (مثل استان های سمنان، همدان، اصفهان، یزد و غیره) و اتفاقاً هم تفکیک این دو نام کمتر باعث اشتباه می شود و هم بر تنوع قومی و تاریخی و جغرافیایی آن تأکید می ورزد. اگر نام قومس فارسی به نظر نمی رسد و نام فارسی مدنظر است، می شد با رجوع به تاریخ سمنان دید که آنجا خاستگاه یکی از کهن ترین اقوام ایرانی که در اساطیر آمده، بوده است و مولود “کیانیان” شمرده می شده و گزینش نام این استان از آن، هم بسیار درخور و هم مانع از اشتباه می شده است. یا وقتی نام همدان را برای استان داریم، نام هگمتانه برای مرکز همدان که قدمتی تاریخی دارد و به همراه شوش از قدیمی ترین پایتخت های ایران زمین حتی پیش از آریایی ها بوده است. همچنان است نام یزد که خاستگاه زرتشتیان ایران است و بهتر بود تا نام استان از زرتشت یا یکی از اسامی موردپسند زرتشتیان گرفته می شد؛ همچنین است، نام های تاریخی انشان (یا انزان)، کاسی، شوشان، اسپهان، مکران و غیره که امروزه هیچ نشانی از آن ها باقی نمانده است. بماند که شهر اسپهان را که بعدها به اصفهان تغییر کرده برخی از یهودیانی که کورش با خود از بابل به ایران آورد، بنا کردند و آن هرگز ده نبوده، بلکه از ابتدا بر اساس قوانین شهرسازی آنزمان بسان یک شهر ساخته شده است و از این سبب در گذشته یهودیه خوانده می شده و گرچه دیگر امروز ساکنان متفاوت از گذشته اصفهان نمی توانند بپذیرند که آن با نام یهودیه خوانده شود، اما به خاطر قدردانی از یهودیان ایران زمین که اثری از سازندگی در کشورمان بر پا کردند که تاکنون برقرار است، می شد با نامگذاری بخش های عمدتاً یهودی نشین از اصفهان با نام های یهودی، ادای دین کرد.
امروز که در تمامی کشورهای مجاور با پذیرش حقوق کردها در منطقه مواجه هستیم، و این برای مسئولان هر کشوری که درایت داشته باشند، بدین معناست که اگر منتظر بمانند و تغییری در وضعیت کردهای ایران صورت ندهند، ممکن است با یک انفجار ناگهانی و غیرقابل پیش بینی (همچو بهار عرب) روبرو شوند، مقامات ایرانی بگیر و ببندها علیه کردها را افزایش داده اند!؟ اینان متوجه نیستند که کردها اگر در هر سرزمین اقلیت شمرده می شوند، در ایران چون از اقوام بسیار کهن ایرانی هستند، صاحب خانه اند و نه فقط کردستان که تمام ایران همچون سایر اقوام ایرانی به آنان تعلق دارد و از این سبب خواهان تجزیه نیستند، مگر این که مثل این دهه های اخیر مدام حقوق شان به عنوان شهروندان ایران زمین پایمال شود که طبعاً مثل هر انسانی بدنبال تنها راه احقاق حق شان، یعنی تجزیه می روند تا از آن طریق کسب اش کنند.
مقامات و مسئولان امنیتی و سیاسی ایران، این یقه گیری ای که با نام مبارزه با تجزیه طلبی با تمامی اقوام و اقلیت های ایران زمین راه انداخته اند، باید رها کنند و این اول آنان اند که باید یقه را ول کنند.