لحظه ای تاریخی برای ملت کرد و سایر مردم سوریه؛ طی گفتگو و مصالحه و با همکاری و مشارکت، به جای جنگ

حقیقتاً هیچ لحظه ای در تاریخ از زمانی که ملتی پس از سال ها مبارزه و مجادله و مقابله به حقوق اساسی خود، به خصوص “حق” برخورداری از “کیان و حاکمیتی از آن خود” باشد، ماندگار و شگفت انگیز نیست؛ گویی تاریخ، اساساً برای چنین نقاط عطفی است که توسط “انسان خلق و نگاشته” می شود.

دومین پیروزی بزرگ تاریخی کردها -و اینبار کردهای سوریه به همراه ایزدی ها و اقلیت های قومی و دینی همراه شان- رقم زده شد (بر اساس بندهای بیست گانه رسانه ای نشده توافق نامه دو طرف. به همین سبب فرمانده ارتش ترکیه و وزیر امور خارجه و ریاست میت سراسیمه به سوریه پر کشیدند تا بفهمند این بندهای توافق شده که رسانه ای نشده چیستند) و کردها توانستند پس از سال ها محرومیت و قربانی شدن زیر چکمه های ارتشیان و نیروهای امنیتی کشورهای همجوار، در نهایت طی یک مذاکره و توافق، به خواست تاریخی شان برای برخورداری از کیان و نیروهای امنیتی و نظامی از خود، “طی یک خودگردانی دست یابند”. بدون این که سوریه تجزیه شود، آنان بخشی از سوریه ماندند و در حاکمیت بر سرنوشت شان نیز سهیم شدند. این یک موفقیت تاریخی در ادغام مطالبات ملی و محلی با یکدیگر بدون تجزیه کشور هست که “فداکارانه و با انعطاف و گذشت های متقابل” رقم زده شد. به عبارتی، نه بخش کردها و اقلیت ها کشوری مستقل شد و نه حتی خودمختاری (من خودمختاری را برایشان مدنظر داشتم، اما آنان خودگردانی خواستند و من به خواست شان احترام گذاشتم) گشت، بلکه تنها به “خودگردانی رسید در دل سرزمین منسجم سوریه”.

با این وجود، یک پیروزی تاریخی دیگر هم رقم زده شد که معمولاً در این هنگامه ها نادیده گرفته می شود: “ملت سوریه به چنان پختگی دست یافتند که توانستند، حقوق اقوام و اقلیت های زیرمجموعه کشورشان را محترم شمرند و لحاظ کنند. یک ملت و حاکمان شان “تا بدین میزان از بلوغ و پختگی” دست نیابند (کشورهای عربی توجه کنند که تا قانون اساسی سوریه زیر نظر تیمی از سازمان ملل نگاشته نشود، به هیچ وجه هیچ سرمایه گذاری در سوریه نکنند و با قانون اساسی موقتی که حاکمیت سوریه تنظیم کرده، با یک رژیم فرقه گرای مذهبی طرف هستیم، هر نوع سرمایه گذاری تنها در مناطق شمال شرقی سوریه که تحت حاکمیت کردهاست انجام گیرد و بس) نخواهند توانست از گرداب بی پایان مبارزه و درگیری نجات یابند و به خودرزنی مداوم گرفتار خواهد ماند.

گردابی که پس از عثمانی ها، حاکمیت ترکیه سال هاست که نتوانست از آن بیرون بیاید و مدام به خودزنی مشغول اند. تنها قوم ترک را مشروع شمرده و تمام اقوام و مذاهب بزرگ و کوچک را به اشکال مختلف می زد و قربانی می کند. درست مثل پدری که تصور می کند برای این که فرزندان شان دقیقاً خواسته های او را عملی سازند، باید آنقدر آنان را بزند تا غلام حلقه به گوش اش شوند و حالا که نگاه می کنی تعدادی فرزند زخمی، داغان، بیمار و حتی روانی باقی مانده که اساساً نمی توانند در هیچ عرصه ای موفق باشند، چه رسد که خود روزی پدری مسئول شوند که افتخارشان پرورش فرزندان سالم و موفق باشد. به این می گویند تجزیه واقعی یک کشور، بدون این که تقسیم شده باشد (عمدتاً تجزیه و تقسیم کشور را با هم عوضی می گیرند). اخیراً سودای نوعثمانی هم یافته اند، و نمی دانند یک کشور زمانی به یک امپراطوری و قدرت استعماری و قدرتی جهانی بدل می شود که نخست “نگرش و جهان بینی اش را بزرگ سازد” و بفهمند که با همه اقوام و ملل نمی توانند بجنگند و باقی هم بمانند و باید از مشارکت همه اقوام و ملل زیر سلطه در پهنه سرزمین شان بهره برند، وگرنه سقوط می کنند. هنوز نمی دانند عثمانی ها تمامی اقوامی را که بر آنان حکومت می کردند، مشروع می شمردند و کردها (به خصوص در جنگ ها) و ارمنی ها (به خصوص تجار و نوآوران ارمنی) بخشی از موفقیت و حاکمیت عثمانی ها بودند. اما اینک در قرن بیست و یکم گفتن کلمه کردستان برای بخش های کردنشین ترکیه جرم است و حتی نمایندگان کرد در مجلس حق به زبان آوردن آن را ندارند و گرنه دستگیر و محاکمه می شوند! با این وجود، نتایج آن چیزی نبوده که حاکمان متعصب ترک دنبال می کردند. آنان با همان جنگ ها و بگیر و ببندها و تبعیض ها تنها موجب گسترش قوم کرد در جغرافیای منطقه و جهان شدند. کردهای سوریه، ارمنستان و حتی آذرباییجان (و همین طور ایزدی ها و ارمنی ها و سایر مسیحیان)، نتیجه مهاجرت و فرار این اقوام از ترکیه و سکنا گزیدن در آن مناطق برای نجات خود و خانواده شان بوده و هستند. بخشی نیز به کشورهای اروپایی و غربی پناهنده شدند و با کسب موفقیت در جوامع مدنی و پارلمان ها و شهرداری های اروپایی و غربی، مدافعان واقعی حقوق کردها و اقلیت های ترکیه و منطقه شدند و صدای شان از اروپا بلند و موثر شد. هم اینک نیز ترکیه با حملات به کردها و اقلیت های قومی و دینی شمال سوریه، باز آنان را در مناطق جنوبی تر گسترش داده است. تاریخ سازی کار هر نورسیده متعصبی نیست و اقدامات ناشیانه شان غالباً منتهی به دستاوردهایی عکس انتظارات شان می شود. با این وجود، آن دسته از ترک هایی که پیروزی ملت کرد را بخشی از پیروزی خود می بینند، بی شک دیگر پیروزان انسانی این توافق تاریخی اند و همان ها که بابت هولوکاست ارامنه، به جای کتمان آن، “جنبش ما متاسفیم” را شکل دادند تا نشان دهند ما باید از نسل کشی ملت ارمنی در گذشته متأثر شده و عذرخواهی کنیم. اما قطعاً شکستی تاریخی برای حاکمانی است که می خواستند کیان اقلیم کردستان عراق را از بین ببرند و نتوانستند و جلوی تشکیل کیان مستقل کردها و اقلیت های سوریه را بگیرند (و حتی با اسد در این زمینه ساخت و پاخت کردند تا مشترکاً به حاکمیت مردمی شمال شرق سوریه حمله برند) و اینک شکست سختی خوردند (در کابوس های خود هم نمی دیدند که حاکمیت مستقل شمال شرقی سوریه نه توسط اسد و حزب بعث، بلکه توسط اسلامگرایان متحدشان به رسمیت شناخته شود). همان ها که از صلح حرف زدند، اما عملاً جنگ را در پیش گرفتند، از مشارکت با اپوزیسیون حرف زدند، اما برایشان پرونده سازی کردند و آنان را به زندان انداختند، از احترام به تمامیت ارضی سوریه حرف زدند، ولی عملاً آن را اشغال کردند (و هر زمان بهانه ای برای اشغال شان آوردند؛ یکبار اسد، یکبار حاکمیت کردها و حالا بهانه ای ندارند با چراغ خاموش در حال افزایش اشغالگیری شان هستند و برای رد گم کنی اسراییل را متهم به اشغالگری در سوریه می سازند؛ چون اسراییل تنها کشوری است که فهمیده با چه زبانی باید با حاکمان ترکیه صحبت کند و حمایت اش از دروزی ها نیز تا وقتی شبه نظامیان افراطی حکومت کنونی تهدیدی برای آنان و هر اقلیت دیگری است، ضروری است). حاکمان جدید سوریه ثابت کردند حداقل در این یک مورد از حاکمان ترکیه عاقل ترند و برای حفظ حاکمیت شان بر کل سوریه نیاز به نیروهای شمال شرقی سوریه دارند و اگر اسد قبلاً با آنان ائتلاف کرده بود، اینک هنوز در قدرت بود و سقوط نمی کرد.

باید به نقش پررنگ و پشت صحنه دولت کنونی آمریکا و فرانسه در این مصالحه اذعان کنم و آنچه از شما مثل هر سیاستمداری در تاریخ باقی می ماند، نقش تان در آزادی و دفاع از ملت هایی است که در خاورمیانه بر اساس “این اصل حیوانی که ضعیف باید لگدمال و له شود”، می خواهند پایمالشان کنند. این نشان می دهد که حق با پرزیدنت ترامپ بود که برای بعضی مصالحه ها اندکی فشار به دو طرف ضروری است و صرف گفتگو همواره نتیجه بخش نیست. امیدوارم تضمینی که مقامات آمریکا و فرانسه پیرامون این توافق داده اند، عملاً نیز بدهند و مانع از حملات ترکیه و شبه نظامیان وابسته شان به کردها و اقلیت های منطقه شوند و در حد کاغذ باقی نماند.

در این میان، بسیاری به مصالحه و توافق کردهای ترکیه با حاکمیت ترکیه امید بسته اند؛ به خصوص پس از پیام اوجالان به پ.ک.ک. برای مشارکت در حاکمیت و زمین گذاشتن سلاح ها. با این وجود، حاکمان ترکیه اساساً از مصالحه سخنی نگفته اند؛ آنان گفته اند: «یا سلاح های خود را دفن کنید یا شما را دفن می کنیم». به عبارتی، “آنان می خواهند دفن کنند” –و نه مصالحه- چه بهتر که پ.ک.ک. خودش داوطلبانه سلاح هایش را دفن کند و سپس آنان اعضای پ.ک.ک. را دفن می کنند و کارشان راحت تر می شود! حتی حفظ ظاهر نیز نکردند، رفته اند و یکی از اصلی ترین عضو حزب رقیب را دستگیر کرده اند، به جرم ارتباط با اعضای حزبی دیگر در ترکیه که متمایل به کردهاست! همین حزب طی گفتگو با حاکمیت ترکیه به زندان رفته و با اوجالان گفتگو کرده تا پیام اوجالان برای آتش بس را گرفته است، بعد شخصی دیگری را به جرم ارتباط با آنان دستگیر و محاکمه می کنند (واقعاً ملاهای ایران و حکومتی های ترکیه نباشند، معلوم نیست در خاورمیانه به چه کسی بخندیم!). واضح است هر مصالحه ای در این سطح اگر جدی و واقعی و نه نمایشی باشد، باید یک طرف سوم داشته باشد که چون داوری بر آن نظارت کند، مثل کشوری مورد قبول دو طرف یا سازمان ملل و نهادهای زیرمجموعه، اما ترکیه هیچ طرف سومی را نپذیرفته “تا مسئول واقعی عدم مصالحه را شناسایی و معرفی نکند”. مصالحه نیز با پذیرش هایی از سوی هر دو طرف حاصل می شود و نه از میان مجموعه ای از پیشنهادها تنها یکی را بردارید و از طرف مقابل بخواهید پس عملی اش کنید. جالب تر این که هر روز و بدون وقفه و بعد از پیام اوجالان حتی بیشتر، در حال بمباران هم پ.ک.ک. و هم کردهای سوریه هستند و همزمان می گویند سلاح های تان را زمین بگذارید. در کدام سیاره فراتر از منظومه شمسی رسم است به مردمی که در معرض بمباران خود و خانواده شان هستند، توصیه شود، سلاح های شان را زمین بگذارند؟ در این شرایط اگر کسی هم اعتقاد به مذاکره و مصالحه داشته باشد، نظرش را تغییر داده و اسلحه دست می گیرد. حالا ماجرا چیست؟

ماجرا این است که حاکمیت ترکیه با فشار دولت قاطع کنونی آمریکا ناگزیر به مذاکره با اوجالان و کردها شده، حالا می خواهد وانمود کند که این کار را کرده اما به نتیجه نرسیده است. اینقدر هم برای دبه کردن دستپاچه هست که حتی عقلش نرسیده صورت یک مصالحه نمایشی را رعایت کند تا تماشاچیان باورش کنند و گول بخورند و جالب تر این که حتی آتش بس را هم رد کرده است. تا زمانی که ترکیه این گونه با حاکمان نادانش در حال خودزنی است نیاز به هیچ دشمنی برای تجزیه شدن ندارد.

این را هم بیافزایم که تداوم حاکمیت ترکیه تاکنون به واسطه سیاست مزورانه ای است که همواره داشته است. سرکوب بی رحمانه و با مشت آهنین در داخل کشور و دودوزه بازی و پنهانی با نیروهای متخاصم در پشت صحنه بستن، سیاست خارجی رایج و ماندگار ترکیه از زمان آتاتورک تاکنون بوده است. زمانی که از شعار “صلح در خانه و صلح در جهان” سخن گفتند، در خانه تنها با بگیر و ببند و جنگ با سایرین، پایه های قدرت شان را تحکیم بخشیدند و در خارج طی بستن پنهانی با قدرت های متخاصم. از مذهبی ها برای جنگ استقلال استفاده کردند، بعد از آن، مذهبی ها رو قلع و قمع کردند و به حاشیه راندند. به کردها قول دادند در صورت همراهی در جنگ استقلال به آنان خودمختاری اعطا خواهند کرد، پس از پایان جنگ، دبه کردند و زیر قول شان زدند. در جنگ جهانی دوم هم با متفقین و هم متحدین آلمان نازی ارتباط مخفی داشتند تا اگر هر یک پیروز شد، علناً به برنده بپیوندند. وقتی آلمان نازی در اوج بود، در 18 ژوئن 1941 پیمان مودت با نازی ها را امضاء کردند. هدفشان را هم تجزیه مناطق ترک زبان از شوروی سابق در قفقاز و آسیای میانه و الحاق شان به ترکیه بزرگ عنوان کردند (هدفی که اینک نیز با دیپلماسی و تجارت و اقتصاد و کریدورها در قفقاز و آسیای میانه دنبال می کنند و اخیراً رسماً نام آسیای میانه را هم به ترکستان تغییر دادند). در زمانی که این ارتباطات ترکیه با آلمان نازی گسترش یافت، سیاستمداران ترکی که در جریان این روابط رو به گسترش بودند از عصمت اینونو، نخست وزیر وقت، خواستند تا اتحادشان با نازی ها و متحدین را علنی کنند و به نفع آنان وارد جنگ شوند تا غنایم جنگی جمع کنند، اما اینونو گفت: «باید صبر کرد تا نتیجه جنگ مشخص شود. اگر پیروزی متحدین (آلمان نازی، ایتالیای فاشیستی و ژاپن) حتمی شد، آنگاه وارد جنگ می شویم». چیزی نگذشت که در میدان نبرد ورق به نفع متفقین برگشت و متحدین شکست خوردند و سیاسیون ترکیه به همپیمانان فرصت طلب غرب بدل گشتند.

به نظر می رسد کاملاً پیداست با چه تیپ سیاستمداران شیادی سر و کار داریم که امروزه همین دو دوزه بازی را با آمریکا و روسیه می کنند و با هر یک در پشت صحنه بر علیه دیگری بسته اند و چیزی از محرمانه های هر یک را به دیگری فروخته اند.