حقیقتی که هنوز زنده است

در سرزمینی که حقیقت جرم است، زندان پر می‌شود از آزادگان. در این سرزمین، دیوارها نه برای بزهکاران که برای صاحبان اندیشه برافراشته‌اند. در گوشه‌گوشهٔ این خاک، جوانانی نشسته‌اند با دستانی بسته اما نگاهی روشن؛ آنان که نامشان در کیفرخواست‌ها آمده، اما گناهشان نه در قانون که در وجدانِ کسانی‌ست که از کلمه ترسیده‌اند.

زندان در ایران سال‌هاست تنها محل نگهداری مجرمان نیست؛ به پناهگاهِ حقیقت بدل شده، جایی که انسان‌های آزاده در آن، تاوان صداقتشان را می‌پردازند. اتهام‌ها رنگ عوض می‌کنند از «تبلیغ علیه نظام» تا «ارتباط با بیگانه»، از «توهین به مقدسات» تا «تشکیل گروه» اما مضمون یکی‌ست: خاموش‌کردنِ صدا.

امروز، در پسِ دیوارهای اوین و قرچک و عادل‌آباد، مردان و زنانی هستند که هیچ‌گاه تفنگی به دست نگرفتند، اما قلمشان برای ظالم خطرناک‌تر از هر اسلحه‌ای بود. نامشان شاید بر زبان‌ها نیاید، اما در حافظهٔ ملت حک شده است. هر سلولِ انفرادی، داستان یک انسان است که گفت «نه» — و در ازای آن، همه چیزش را از دست داد.

یکی از این صداها، صدایی است که در ماه‌های اخیر بیشتر از همیشه شنیده شد: امیرحسین موسوی، جوانی که از رنج مردم گفت، از فقر و فساد و دروغ، و برای گفتن همین حقیقت به نه اتهام سنگین متهم شد. نه به خاطر جاسوسی یا خیانت، بلکه چون نخواست دروغ را تکرار کند. پروندهٔ او فقط نام یک نفر نیست؛ نشانهٔ مسیری است که هر صاحب فکری در این خاک با آن روبه‌روست.

امیرحسین، نمونه‌ای از صدها انسان بی‌دفاع است که در جمهوری اسلامی ایران به جرم انسان‌بودن مجازات می‌شوند. گناهشان ساده است: باور به شرافت انسان. آنان که ایمان دارند عدالت باید از وجدان برخیزد، نه از حکم؛ و حقیقت، گرچه شکنجه می‌شود، هرگز نمی‌میرد.

امروز سکوت، گناهی بزرگ‌تر از هر اعتراض است. هر روزی که صدای این زندانیان در جهان شنیده نشود، وجدان جهانیان سنگین‌تر می‌شود. این فریاد خاموش، فقط برای ایران نیست؛ برای تمام کسانی‌ست که در هر جای دنیا به جرم گفتن حقیقت، پشت میله‌ها نفس می‌کشند.

شاید روزی برسد که دیوارهای اوین فرو بریزد، اما آنچه می‌ماند، خاطرهٔ چشمانی‌ست که از پسِ میله‌ها امید را نگاه می‌کردند. آنان شکست نخورده‌اند، چون هنوز یادشان بیدار است.

امیرحسین موسوی، نرگس محمدی، توماج صالحی و ده‌ها نام دیگر، امروز وجدان زندهٔ ملت‌اند؛ هرکدام شمعی در ظلمت. آنان که در تاریکی ماندند تا ما در روشنایی بنویسیم.

و ما، اگر فراموش کنیم، شریک ظلم می‌شویم.
این صداها را باید شنید، باید گفت، باید بازنشر کرد — چون عدالت فقط زمانی معنا دارد که در برابر ظلم، ساکت نمانیم.

این زندانیان سیاسی، نه دشمن کشورند، نه تهدید امنیت؛ آنان آینه‌اند، انعکاس دردی که حاکمیت نمی‌خواهد ببیند. آینه را نشکنید، چهرهٔ زخم‌خوردهٔ مردم را ببینید.

ایران هنوز زنده است، چون حقیقت هنوز در بند است و تا وقتی در بند است، وجدانِ ما آزاد نخواهد بود.

سرتیپ محمد موسوی
شورای فرماندهی جنبش مردمی آزادیبخش

مقاله قبلیبریتانیا بانکدار ایرانی را به اتهام تأمین مالی سپاه پاسداران تحریم کرد
مقاله بعدیکنگره آمریکا خواستار اقدام فوری برای مقابله با بازسازی توان نظامی جمهوری اسلامی شد
سرتیپ محمد موسوی کاوه، استراتژیست نظامی بی‌همتا و فرمانده پیشین آموزش نیروهای واکنش سریع ایران، در تاریخ معاصر نظامی ایران چون ستاره‌ای درخشان می‌تابد. معمار اصلی عملیات فتح مناطق حساس تهران، که با درایت و هوشمندی خارق‌العاده‌اش، این عملیات پیچیده را تحت هدایت علی صیاد شیرازی در کمتر از دو ساعت به پیروزی کامل رساند. افسانه‌ی "اشباح فولادین" - لقبی که در میان نظامیان برای او طنین‌انداز شده - تجسم اراده‌ی آهنین، ذکاوت تاکتیکی و روح شکست‌ناپذیر اوست. از دل خانواده‌ای که تقدیم شهید به میهن کرده، برخاسته و هشت سال حضور بی‌وقفه در خط مقدم جبهه‌ها، پیکرش را با زخم‌های افتخار آذین بسته است. خود نیز طعم تلخ خشونت را از سازمان مجاهدین خلق چشیده، اما آنچه شخصیت او را به اوج تعالی رسانده، باور عمیقش به حقیقت‌محوری است. در عصری که انتقام‌جویی می‌تواند مسیر قلم را منحرف سازد، او با صلابت بر این باور پافشاری می‌کند که "قلم باید بر مدار حقیقت و سند حرکت کند، نه انتقام شخصی" - اصلی که نشان از بزرگی روح و اندیشه‌ای فراتر از زمان خویش دارد. سرتیپ موسوی کاوه تنها یک فرمانده نظامی نیست؛ او تجسم شجاعت، خردمندی و اصالت اخلاقی است که در کوره‌ی سخت‌ترین آزمون‌های میدان نبرد آبدیده شده است. میراث او فراتر از پیروزی‌های نظامی، درسی جاودان از ایستادگی بر اصول انسانی در برابر طوفان‌های سهمگین تاریخ است.