«فرزند کم‌تر، زندگی بهتر»! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
133

بدون تردید داشتن یا نداشتن هر چیزی نزد مردم جهان، تأثیراتی در زندگی آن‌ها خواهد داشت؛ اما در برخی از موقعیت‌ها، کم یا زیاد داشتن بعضی از این موارد، نقش تأثیرگذار بیشتری را در نوع زندگانی آن‌ها دارند!

در امر پدیده ازدواج و اختیار نمودن همسر که دارای دلایل فراوانی است؛ عمده‌ترین دلیل آن تولیدمثل و بقای نسل آدمی در چرخه هستی است؛ اما بودن این دلیل مهم جهت همسرگزینی و ازدواج کردن مردان و زنان جامعه با همدیگر، نباید عاملی برای عدم لذت بردن ایشان، از تشکیل دادن واحد خانواده در یک جامعه بشری باشد!

شاید که نداشتن فرزند در یک خانواده، امر کم‌وبیش ناخوشایندی در زندگی مشترک دو عضو اصلی آن تلقی بشود؛ اما این امر نزد همگان یکسان نیست؛ زیرا که حضور فرزند با همه سختی هائی که برای والدین خود به وجود می‌آورد می‌تواند؛ ضمن تضمین نمودن نسبی بقای خانواده، موجودیت آن را نیز هدف‌دار بکند؛ و به شرکای این «شرکت سهامی» معنوی، در میان اجتماعات مردمی در دنیا، جهت برنامه‌ریزی‌های مفید ایشان برای ادامه حیات خانواده‌شان و بهره‌وری اعضای آن از یک زندگانی مفید و افتخارآمیز، انگیزه‌های قابل‌توجهی را به آنان بدهد!

ولی باید در نظر داشت که یک خانواده باید دارای چه تعداد عضو باشد؟ تا بتواند یک خوشبختی نسبی و معمول را به اعضای خود ارمغان بدارد؟!

عنوان این نوشتار، برگرفته‌شده از روشی است؛ که در دوران شکوهمند پادشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی، پس از به وجود آمدن سیستم «حمایت از خانواده» و تشکیل شدن «دادگاه مدنی خاص» در نظام قضائی مملکت، توسط کارشناسان این نهاد مفید اجتماعی به مردم ایران توصیه می‌شد: «فرزند کم‌تر، زندگی بهتر»!

به‌راستی چنین هم بود و اکنون نیز باید این‌چنین باشد. چون‌که با زیادشدن تعداد اعضای یک خانواده، درآمد و عایدات سرپرست‌های آن، میان افراد بیشتری که اعضای خانواده‌اش می‌باشند تقسیم گردد. آن کجا که درآمد ماهیانه یک سرپرست خانوار، میان چهار تن تقسیم بشود؟ یا بین تعداد زیادتری از نان‌خورهای او؟!

ویژه آن‌که با بالا رفتن هزینه‌های زندگی مردم در یک سرزمین که با یک مدیریت بی‌کفایت و ناکارآمد، مخارج زندگی خانواده‌های آن دیار هم ناگزیر افزایش می‌یابند. از آنجائی که نوع معیشت شهروندان یک مملکت، تأثیرات پیش‌بینی‌نشده‌ای هم بر میزان تورم در اقتصاد آن کشور دارد. تحمل کردن و کشیدن بار سنگین تأمین مخارج زندگی یک خانواده شلوغ و پرهزینه، برای ثروتمندان جامعه نیز دشوار خواهد بود. چه رسد به افرادی که درآمدهای محدود ماهیانه‌شان، کفاف خوردوخوراکشان را هم نمی‌دهد. چه رسد به هزینه‌های کرایه‌خانه و پوشاک و تحصیلات فرزندان و سایر اموری که همه با آن‌ها آشنایی کافی داریم!

در شرایطی که حقوق ماهیانه بعضی از شهروندان ایرانی در موقعیت کنونی، شاید بتواند فقط برای تأمین هزینه کرایه‌خانه‌شان کافی باشد (که در مواردی کفاف آن را هم نمی‌دهد)؛ پس دیگر هزینه‌های مربوط به خوراک و پوشاک و تحصیلات فرزندان و ……. را چگونه باید تأمین نمایند؟!

با چنین اوضاع‌واحوال وخیم مادی مردم در ایران کنونی و با بیان آماری ی رقم صد و ده درصدی ورشکستگی اقتصادی دولت حسن روحانی، سید علی خامنه‌ای، رهبر فهیم! و خردمند! انقلاب در حاکمیت آخوندی، طرح تشویقی تمسخرآمیزی، جهت داشتن فرزندان بیشتر برای ازدیاد تعداد اعضای خانواده‌ها در ایران را ارائه داده است!

به گزارش «ایسنا»، سید علی موسوی نماینده ملکان در مجلس شورای اسلامی، از تدوین طرحی در مجلس، جهت افزایش زادوولد مردم خبر داده است. وی گفته: «در طرحی که اخیراً جهت تشویق افزایش جمعیت و زادوولد در مجلس تدوین کرده‌ایم؛ پیش‌بینی‌شده که «بنیاد ملی جمعیت» تشکیل شود؛ که تمامی بحث‌های ستادی مربوط به هدایت نهادها و سازمان‌های مختلف برای افزایش جمعیت را انجام دهد؛ و به‌عنوان ستاد اجرائی افزایش جمعیت فعالیت کند.»!

وی دراین‌باره افزوده، در این طرح (که ظاهراً به پیشنهاد رهبرشان مطرح گشته)، پیش‌بینی‌شده که جهت تشویق مردم در افزایش زادوولد، برای فرزند سوم و چهارم به بعد، سهامی از شرکت‌های معتبر دولتی، از جمله پالایشگاه‌ها و پتروشیمی‌ها به‌عنوان «سهام آیندگان» تخصیص داده شود؛ که این سهام مختص فرزندان سوم و چهارم به بعد است (گویا منظورشان از «به بعد»، حتی بیشتر از چهار فرزند در یک خانواده است.)!

رو راست بگویم، هر چه زیادتر به‌ظاهر و باطن و ماهیت این طرح بی‌جا و غیرضروری توجه می‌کنم. بیشتر به این حقیقت تلخ نزدیک می‌شوم؛ که چرا باید میلیون‌ها ایرانی در میهنمان، این اراجیف‌ها را ببینند و بخوانند و بشنوند؛ اما همچنان بی‌تفاوت و ساده‌انگارانه از کنار قضیه‌ای که شخصیت انسانی ایشان در جامعه را خدشه‌دار می‌کند. عبور نموده و سکوت هم‌پیشه کنند؟!

در شهرهای بزرگ کشور، بسیاری از جمعیت هشتاد و اندی میلیونی کنونی در ایران، بام‌های خانه‌شان را اجاره می‌دهند. تا با دریافت کردن کرایه آن از مستأجران خود، بتوانند یکی از چاله‌های زندگی حقیرانه و فقیرانه خود و اهل خانه‌شان را پر کنند. مستأجری که به سکونت بر روی بام خانه دیگران رضایت می‌دهد؛ یعنی کسی که از عهده اجاره کردن یک آپارتمان سی چهل متری هم برنمی‌آید!

کودکی که به‌جای حضور در مدرسه و کسب دانش در کلاس درس، در گوشه‌ای از یک خیابان در شهر محل زندگی‌اش، بساط دست‌فروشی را پهن کرده تا بتواند با فروختن آنچه در بساط ناچیز خود دارد. شامگاه مبلغ ناچیزی را به دست پدر معتاد و مادر بیمار خود برساند؛ یعنی کسی که از سوی حکومت و دولت کشور خویش، هیچ آینده مفیدی برای او در نظر گرفته نشده است!

کودکان خردسالی که به سبب فقیر بودن خانواده‌شان، ناگزیرند؛ که در تقاطع چهارراه‌های خیابان‌های شلوغ شهرشان، لنگ به دست به پاک کردن شیشه اتومبیل‌های متوقف در پشت چراغ‌قرمز راهنمایی و رانندگی به چنین کار خطرآفرینی می‌پردازند. کسانی اند که در سرزمین ایشان، توسط حاکمیت کشورشان، هیچ بارقه‌ای از نور وجود «حقوق بیکاری» برای شهروندان بدون کار و درآمد آن دیار نتابیده است!

زنان و مردان‌ کهن‌سالی که تا به کمر درون سطل‌های زباله محله‌شان خم می‌شوند. تا که ته‌مانده خوراک دور انداخته‌شده همشهری‌شان را دربیآورند و بخورند. افرادی هستند که در دیارشان، هیچ پایگاه و نهاد اجتماعی مردمی ندارند؛ و در کهن‌سالی از طریق هیچ مرکز بشردوستانه در کشورشان حمایت نمی‌شوند!

ای کاش اندوه اصلی مردم ایران در شرایط کنونی میهنشان، فقط «غم نان» بود؛ که می‌دانیم به‌هیچ‌وجه چنین نیست. در گوشه هائی از برخی از شهرهای کوچک و بزرگ ایران، مخصوصاً در کلان‌شهر تهران، خانواده‌های مشاهده می‌شوند؛ که صاحب‌خانه‌شان به خاطر عدم پرداخت کرایه اتاقی که به آنان اجاره داده بوده است. وسایل محقر زندگی ایشان را در خیابان ریخته و آنان را از خانه‌اش بیرون انداخته تا که این درماندگان واقعی در ایران را، هم نزد آشنایانشان شرمسار و خجلت‌زده گرداند؛ و هم فرزندانشان را از آسایش کودکانه‌شان دور و محروم نماید!

آقایان مغزشان را برای به وجود آوردن «طرح تشویق افزایش جمعیت در خانواده‌های ایرانی» به‌زحمت می‌اندازند؛ اما اندکی به اصل قضیه توجه نمی‌کنند؛ که با زایش هر فرزند بیشتر در خانواده‌های ایرانی، چه مصیبت‌های جانکاهی را برای ایشان به وجود می‌آورند؟!

که صدالبته این امر به آن‌ها هیچ ارتباطی ندارد؛ زیرا آنچه به ایشان مربوط می‌شود. بیشتر به دنیا آمدن «تخم لااله‌الاالله» است؛ که به خاطر فقیر بودن خانواده‌هایشان، نه سوادی بی آموزند و نه شغل و حرفه مناسبی را فرابگیرند. تا این حضرات چنین افراد ناکام و افسرده و روانی جامعه را، به بسیج و سپاه و نیروهای انتظامی و امنیتی جذب نمایند. تا از آنان جنایتکاران شقاوت‌پیشه‌ای را بسازند و تحویل اجتماع بدهند؛ که روزگار کل جامعه را تاریک و تباه نمایند!

محترم مؤمنی

مقاله قبلی«جمهوری اسلامی برای گرفتن ‌انتقام قاسم سلیمانی، سفیر آمریکا را زیر نظر گرفته»
مقاله بعدیآقای جاوید رحمان دست تان درد نکند!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.