سرگئی لاوروف چگونه خطای رئیسی را ماستمالی کرد؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
156

یک روز خانمی مذهبی، برای حضور در مجلس برگزاری « سفره حضرت عباس = ابوالفضل » ، که دوستش نذری می داد حضور یافت. وی که یک دختر خردسال داشت، چون کسی در خانه نبود که از طفل او مراقبت بکند. ناچار دخترک را هم با خودش به آن مراسم برد. هنگامی که خانم جلسه ای( روضه خوان زن ) در حال خواندن « دعای توسل » ( در چنین جلساتی، بستگی به نوع سفره ای پهن میکنند و نذری می دهند: به قول خودشان « می اندازند » مثل ( ابوالفضل، پنج تن، رقیه، موسی بن جعفر، بی بی سکینه و…..) ، دعاهای طولانی که در کتاب « مفاتیح الجنان » نوشته شیخ « مجلسی » است. از جمله دعای توسل را دسته جمعی می خوانند. آن خانم میهمان مورد نظر، بی اختیار حین روضه خوانی « خانم جلسه ای » ، یکباره « باد گلوی » پر صدائی از دهانش خارج می شود. از خجالت نهیبی بی جا به دخترش می زند و به او می گوید: « بی تربیت، این چه کار زشتی بود که کردی؟ » ؛ دخترک هم در پاسخ مادرش می گوید: « مامان من که نبودم، خودت بودی که آروغ زدی. » !

که صدالبته حاضران در جلسه، آنقدر قدرت تشخیص داشتند؛ که میان صدای یک کودک یا یک بزرگسال تفاوت قائل بشوند. هر چند که مادر او فرزندش را در مظان اتهام قرار بدهد؛ و آبروی کودکانه او را بریزد؟!

و…… حالا برعکس، نوکری بی تربیت یک « آروغ سیاسی » بی ادبانه زده است؛ و ارباب سودجو، جهت پنهان کردن این عمل خارج از نزاکت و مناسبات سیاسی بین المللی نوکرش، به مدعیان قضیه می گوید: « تاخیر ایران برای بازگشت به مذاکرات، این است که دولت رئیسی تازه شکل گرغته است.»!

در حالی که دولت آمریکا طی ماه های گذشته، بارها از آخوندهای حاکم بر ایران خواسته است. به نقض تعهدات هسته ای خود پایان بدهد؛ و برای احیای « توافق برجام » به پای میز مذاکرات بر گردد. ولی سران خودکامه حکومت ملاها، همچنان از آن طفره می روند؛ و با کشیدن پای تحریم ها به میدان، از زیر بار مسئولیت سیاسی خودشان شانه خالی می کنند!

سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه، از دولت بایدن خواسته است؛ با لغو تحریم های وضع شده علیه ایران، « رویکرد فعالانه تری » را، برای حل اختلاف ها با جمهوری اسلامی در پیش بکیرد( آقا خیال می کند، جو بایدن عددی هست و جرات انجام دادن پیشنهاد او را دارد؟ چه رسد به آنکه مفهوم سیاسی « رویکرد فعالانه » را هم درک بکند.) !

وزیر امور خارجه روسیه، روز شنبه سوم مهر، در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک، با بیان دیدگاه هائی مشابه مقامات جمهوری اسلامی گفته، دولت ایران به تازگی شکل گرفته است؛ و آمریکا نباید از تاخیر ایران گلایه کند( مگر اینچنین است که هر دولت تازه تشکیل شده ای، هم ناقض مقررات بین المللی باشد؟ و هم خودش پاسخگوی منتقدان نباشد؟ و این ماموریت را به اربابش بدهد؟ و یا ارباب بدون اهمیت دادن به دیدگاه نوکرش، به ماستمالی نمودن خطای او بپردازد؟) آن هم در یک اجلاس بین المللی!

در این رابطه آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه دولت بایدن نیز، در شامگاه روز پنج شنبه اول مهر در نیویورک، در پاسخ به پرسشی در باره وضعیت مذاکرات احیای برجام با ایران گفت بود؛ آمریکا به طور کامل آماده بازگشت به وین، و از سر گیری گفت و گوها است. ولی هنوز توافقی با ایران برای بازگشت به مذاکرات به وجود نیامده است!

اولا، از پانزدهم مرداد سال جاری خورشیدی که انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شد. تا هم اکنون که در ماه مهر به سر می بریم. حدود پنجاه روز از انتصاب رئیسی توسط خامنه ای، برای به ریاست جمهوری رسیدن این آخوند شیاد رئیسی جنایتکار در ایران می گذرد. دوم هم، اگر او مرد عمل می بود و می دانست چه باید بکند؟ چرا به جای سخنرانی حضوری و زنده در مجمع سالیانه سازمان ملل متحد، نوار بیانات بی محتوایش پخش می شد؟ امری که تاکنون (دست کم براساس یادمان من ) ، چنین موردی هیچگاه وجود نداشته است. کسی مانند آخوند رئیسی، که یک متن از قبل نوشته شده را نتواند صحیح و بی غلط بخواند؛ باید چه انتظاری از رئیس جمهور شش کلاسه ای همچون او داشت؟!

انتصاب رئیسی برای استقرار وی در جایگاه ریاست جمهوری رژیم بی خردان در ایران کنونی، مانند آن است، که ده ها جلد کتاب ادبی و تاریخی و علمی را، بر گرده یک چهارپا بگذارید که برای تان حمل کند؛ و بعد از او بخواهید، که در باره محتوای همه کتاب ها، یا فقط یکی از آنها به شما توضیح بدهید. می دانیم که هرگز چنین توانائی را ندارد. سید علی خامنه ای شیاد نیز، با علم به همین موضوع( خرفتی و کودنی رئیسی ) ، بساط ریاست جمهوری او را پهن نمود؛ تا همیشه این نقطه ضعف او را در دست خویش داشته باشد؛ که هرگاه نیاز بود، از آن یک « پیراهن عثمان » بدوزد و بر تن بی اختیار وی نماید. تا چنانچه خلاف ایده ها و برنامه های خامنه ای چیزی بگوید. رهبرش با چماق همین(راز مگو) بر سرش بکوبد و قال قضیه را بکند!

احتمالا برخی از سیاستمداران جهان، حتی در داخل ایران هم، به این مساله اذعان دارند؛ که رهبر حکومت نه جمهوری و نه اسلامی آخوندی در ایران، خیلی هم با سپاهیان پاسدار روابط نزدیک و دوستانه ندارند. در صورتی که عزرائیل مجالی به سید علی ندهد و جانش را بگیرد؛ امکان جانشینی مجتبی خامنه ای در مسند رهبری نظام پوشالی آخوندها زیاد است. اما خامنه ای این بیم را هم دارد؛ که سپاه قبل از اعلام سقط شدن رهبر انقلاب منفورشان، به انجام دادن یک کودتای سیاسی با فرجام مثبت برای خودشان قیام کند؛ و عنان اختیار رژیم را در دست بگیرد؛ و کوچک ترین مهلتی به مجتبی ندهد!

از اینرو، امکان دارد که خامنه ای، جهت تنظیم نمودن یک وصیتنامه پنهانی، که دو مشاور وی آن را تهیه خواهند کرد. نیازمند حضور مهم ترین شخصیت بعد از مقام خودش در سیستم حکومت اشغالگرشان نیز هست؛ که اگر فرد مورد نظر، دومین شخصیت حقیقی – حقوقی دستگاه حاکمیت( دولت آخوندی ) باشد؟ کار تنظیم وصیتنامه مربوطه، هم آسان تر و هم قانونی تر می گردد. بنابراین، مقام ریاست جمهوری در رژیم پلید آخوندی، که دومین جایگاه معتبر حاکمیت دیکتاتوری ملاها می باشد. حضور و شهادتش در زمان نگارش وصیتنامه ننگین رهبر جنایتکار انقلاب منفورشان، از اهمیت ویژه ای برخوردار است!

چه کسی خام تر و بی سوادتر و بی کلاس تر از آخوند جلاد رئیسی بی سواد سراغ دارد؟ که در شرایط مربوطه که در بالا مطرح گردید. خواهد توانست از عهده این مهم برآید؛ و آرمان ارباب ستمگرش را تحقق ببخشد؟ بر این اساس، چه سازمان ملل او را تائید بکند یا نه؟ و چه مردم ایران از به ریاست جمهوری رسیدن این فرد بی سواد در کشورشان راضی باشند یا نباشند؛ جنایتکاری چون رئیسی بی مقدار، بر اریکه دومین قدرت سیاسی در رژیم ملاهای سودپرست تکیه داده، چنان هم به آن خواهد چسبید، که پائین آوردنش از روی گرده « خر مراد » آسان و عملی نمی گردد. مگر آنکه پوست « خر مراد » آقا رااز بدنش جدا بکنند؛ و رئیس جمهور جنایتکاری چون او را، بر زمین بی اعتباری اش بیندازند؟!

چرا که ارباب روسی شان، هر کجا که نیاز باشد؛ اشتباهات سران بی کفایت حکومت بی اعتبار اسلامی را ماستمالی خواهند کرد. تا هر موقع که « کفگیر شان به ته دیگ » اقتصاد بی رمق شان خورد؟ همچون طلبکاران، مزد هواداری موذیانه خویش از ایشان در جوامع بین المللی را( حتی با بهره معوقه آن) از حاکمیت رسوای نوکرشان بگیرند؛ و….. دهن کجی معناداری را هم به رقیب شان هدیه کنند!

مقاله قبلیسازمان مدیریت بحران: ۹۵ درصد استان اصفهان درگیر خشکسالی است
مقاله بعدیپرده برداشتن یک مقام اطلاعاتی اسرائیلی از نقش تل‌آویو در ترور قاسم سلیمانی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.