سازمان ملل متحد و ندانم کاری هایش! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
371

سازمان ملل متحد( که تقریبا کاری یرای ملت ها انجام نمی دهد. ) پس از پایان یافتن جنگ دوم جهانی تشکیل گشت. هدف از به وجود آوردن چنین نهاد بین المللی، حفظ امنیت و صلح جهانی، گسترش روابط دوستانه میان کشورها و رسیدن به همآهنگی در عملکرد ملت ها است!

منشور و اساسنامه این سازمان، که مقر آن در نیویورک می باشد. پس از اتمام آن جنگ مهیب، در ۲۵ آوریل ۱۹۴۵ میلادی، توسط پنجاه کشور دنیا در ایالت سانفراسیسکو در آمریکا تهیه گردید؛ و این نهاد که بزرگ ترین سازمان بین المللی در دنیا به شمار می آید تشکیل گشت. مقر آن در ایالات متحده و چند زیر مجموعه مهم آن نیز در ژنو ، نایروبی ، وین و لاهه قرار دارند.

به پندار من، سازمان ملل متحد که با جایگزین گشتن به جای مجموعه ای به نام « جامعه ملل » در دنیا به وجود آمده است؛ و به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین نهاد بین المللی در جهان می باشد. تا کنون اگر هم کاری مهم و قابل توجه انجام داده باشد؟ ارتباط زیادی با شرایط ملت ها در دنیا نداشته و ندارد؛ و وظایف خودش را به طور « فورمالیته » و ظاهری، فقط در ارتباط با دولت های عضو به انجام می رساند. و به شرایط ملت های آنها کاری ندارد!

اعضای این نهاد به اصطلاح بین المللی ( کشورهای عضو این سازمان ) ، همه ساله مبالغ گزافی را، به عنوان « حق عضویت » به آن می پردازند. ولی اهم مسؤلیت شان را، فقط در باره شرایط ممالک دنیا( منهای ملت آنها ) به ویژه سرزمینی که به نمایندگی از آن عضو این نهاد گشته اند انجام می دهند. به زبان ساده تر، عکس نام پر طمطراق و بی محتوای این سازمان ( ملل متحد ) ، آنها به تنها موردی که توجه زیادی به آن نشان نمی دهند؛ شرایط سخت و بسیار غیر قابل تحمل ملت های کشورهائی است؛ که مسؤلان میهن شان ، هیچ موقعیت مرتبط با مصالح ملی و اجتماعی آنها را برای شان به وجود نمی آورند!

بارزترین نمونه این واقعیت محض و تاسف بر انگیز، و عدم توجه این سازمان به شرایط ملتی در میان یکی از اعضای خودش ( کهندار ایرانزمین ) است ؛ که با رخ دادن انقلاب سیاه و شوم اسلامی در میهن شان، در طول چهل و پنج سال و دو ماهی که از وقوع این رویداد ضد ایران و ایرانی می گذرد؛ همواره زیر تسلط وحشیانه حاکمیتی ستمگر و خودکامه می باشند؛ و موجودیت ایشان در سرزمین خودشان ( ایران « آخوند زده » ) به هیچ گرفته می شود؛ و اشغالگران این کهندیار باستانی، هیچ نگرش انسان مآبانه ای به این ملت بزرگ و آبرومند ندارند!

آیا در چنین شرایطی این سازمان نباید راه چاره ای برای خارج نمودن این ملک و ملت، از یوغ استبداد حاکمیت جنایتکار آخوندی اسلامی بیندیشد؟ و دست کم جهت عبرت گرفتن سایر دیکتاتورهای دنیا، از ادامه یافتن سلطه اهریمن بر این سرزمین و ملت ستمدیده آن جلوگیری نماید؟!

در جای جای کشور بزرگ ما درون خاک زرخیز ایرانزمین، گنجینه های پنهان و آشکاری وجود دارند؛ که بسیاری از آنها دارای قدمتی بسیار طولانی و غیر قابل تصور می باشند!

حتی گهگاه از درون بسیاری از مکان های عمومی متعلق به ما و میهن مان نیز، اشیاء بسیار ارزشمندی کشف می شوند؛ که پیوسته چشم طمع زیاده طلبان ( ممالک دیگر این گیتی پهناور ) را به سوی خودشان جلب نموده و می نمایند؛ که آنان را جهت دست درازی به سرزمین گهر بار ما تحریک می کنند!

اما از بد روزگار، ایران ما اکنون در استیلای کسانی می باشد؛ که جز غارت نمودن دارائی های این سرزمین و ملت آن، به هیچ مورد دیگری نمی پردازند!

این غارتگران دریافته اند؛ که در زیر خاک زرین یکی از پارک های ملی درون پایتخت ایران کهن، که به محدوده جماران و محل قدرت نمائی رهبر جلاد حاکمیت ملاها نیز نزدیک می باشد. که طبق تخمین صاحبنظران و کارشناسان میراث فرهنگی، دفینه های بسیار بسیار گرانبهائی در آنجا وجود دارند؛ که یافتن و خارج نمودن شان از زیر خاک زرخیز این مکان، می تواند آنها را پس از متلاشی و سرنگون گشتن حکومت اهریمنی شان، دارای ثروتی نماید؛ که هیچ « عتیقه » شناسی نتواند از خریداری آنها صرف نظر کند. و آقایان « آخوند و دزد و رمال و شیخ و ملا » را به بیشترین مال و مکنت برساند!

دروغ بزرگ ( ساختن مسجد در پارک قیطریه ) !

ای شهردار نا محترم حکومت ملاها در تهران، اگر در پنجاه هزار مسجدتان در سراسر کشور، پنج هزار نمازگزار دارید؟ و باز هم مسجد می سازید؟ و دلیل آن را هم مخفی می کنید. ما به وضوح می دانیم؛ که چرا به چنین عمل مزورانه ای پرداخته اید؟!

دست اندرکاران دروغپرداز رژیم دزد و منحط آخوندی در ایران، هرگاه که هوس دزدی بیشتر از دارائی های ملت میهن ثروتمند ما به سرشان می زند. یکباره به فکر ایجاد پروژه جدیدی می افتند. تا با گرفتن پولی چند برابر هزینه ای که برای آن در نظر گرفته اند. مازاد آن مبالغ گزاف را به جیب خودشان بزنند. و به حساب زرنگی خویش بگذارند!

آنها جهت به ثمر رساندن چنین نقشه های پلید و شیطانی، اقدام به احداث مسجد و حسینیه و سایر نهادهای مذهبی می کنند؛ تا در این ارتباط، با دریافت کردن اعتبارات نقدی دولتی، و یا گرفتن وام های کلان از بانک های ایران، برای بر پا نمودن مراکز به قول خودشان « عبادی – سیاسی » اقدام کنند!

یکی از این پروژه های مهم و صد البته پر درآمد برای آقایان، که اخیرا آن را آغاز کرده اند. ساختن مسجد در پارک قیطریه در شمال شهر تهران است؛ که در شعاع بسیار نزدیک به آنجا از چند طرف، سه مسجد بزرگ وجود دارد؛ که نمازگزاران هر یک از این مساجد، به اضافه آخوند پیشنماز و متولی آنجا به ده نفر هم نمی رسد!

آیا این دزدی آشکار از « بیت المال » و دارائی ملت ایران نیست؟ هر عقل سلیمی تردید ندارد؛ که بدون شک شهردار تهران و همدستانش، چنین طرح سود آوری را( ساختن مسجد ) آنهم درون پارک زیبای « قیطریه » در شمال شهر تهران را، فقط و فقط برای « لفت و لیس » خودشان از منابع مالی کشور طراحی و ایجاد کرده اند. تا که مقامات مسلمان و متدین!! جمهوری ناپاک و دزد پرور حکومت آخوندی اسلامی، از اینکه آقایان جهت رفاه مردم ( همان تعداد اندک از نمازگزاران ) مجبور نباشند برای اقامه نمازشان، ده بیست متر راه بروند. به این پروژه بهای زیادی بدهند. و آنها را نیز در منافعی که از یافتن اشیاء عتیقه درون خاک پارک قیطریه به دست می آورند شریک سازند!

یک مؤمن واقعی و بری از تظاهرات دروغین تدین، نیازی به خودنمائی خویش نزد دیگران و تمجید ایشان از خودش را ندارد. زیرا، آنکه باید ایمان ایشان را تائید کند و نزدیک به حقیقت تلقی نماید؛ آفریدگار یگانه این گیتی پهناور است. نه چند مزور و ریاکاری ، که هیچ مقوله ای در اذهان نا پاک شان، جز دزدی و چپاول اموال دیگران، و کشتار بی گناهان وجود ندارد!

نماز خواندن گه در زبان پارسی ما ایرانیان « نیایش نمودن نزد خالق یکتای این آفرینش اعجاب بر انگیز می باشد. نیازی به احداث مساجد آنچنانی و گران و « پر زرق و برق » ندارد. یک مؤمن واقعی می تواند؛ بدون کم ترین ریا و تزویری، در خانه اش بماند و به نیایش پرودگار خویش بپردازد؛ و از او جهت نعمت های ارزشمندی که به وی عطا فرموده سپاسگزلری نماید!

چه اینکار درون یک مسجد ساخته شده از سنگ های طلا باشد؛ و چه آنکه این نیایش خدا پرستانه را، درون پستوی خانه اش، بدون ریاکاری و نمایشات « دینمداری » خویش انجام بدهد؟!

اما حفاظت نمودن از اموال عمومی در یک سرزمین، به جلوه های تعلق خاطر شهروندان یک مملکت به میهن شان مربوط می شود؛ که باید با همه توان خویش از میراث فرهنگی خود محافظت کنند؛ و به هیچ فردی اعم از افراد عادی یا مسؤلان و مدیران کشورشان اجازه ندهند؛ که به تخریب نمودن آثار باستانی کشورشان، و آنچه که از قرن های متمادی در میهن ایشان به یادگار مانده دست درازی بکنند!

آیا مزدوران و کارگزاران رژیم اشغالگر و جنایت پیشه آخوندی، بیگانگانی هستند که از خارج به سرزمین ما آمده اند؟ همه می دانیم که چنین نیست؛ و آنها نیز از شهروندان میهن ما هستند و به ظاهر ایرانی تلقی می شوند. پس چرا تا این حد از زبونی و پستی و درماندگی می باشند؛ که به نوکری دیوان و ددان حاکم بر دیارشان در آمده و در مزدوری ایشان می باشند؟!

شرافتمندی و میهن پرستی، نعمت هائی نیستند که آفریدگار به تمامی آدم هائی که خلق نموده داده باشد!

کشوری به عظمت و اعتبار ایرانزمین، نمی بایست نزدیک به پنج دهه متوالی ، در استیلای بیگانگانی قرار بگیرد؛ که هست و نیست آن، به دست ایرانیان مزدور رژیم منفور آخوندی به تاراج برود!

اینها باز ماندگان همان افرادی هستند؛ که قرن ها برای تجزیه این کهندیار کوشیده اند!

چنانچه ایرانیان خالص و میهندوستی که درون و برون از مرزهای میهن مان حضور دارند؛ و « ناموس سرزمین شان » را گرامی می دارند؛ و نمی خواهند که اهریمن و شاگردانش بر آن حکم برانند؟ چرا جهت رهانیدن سرزمین شان از اشغال تازیان و مزدوران انیرانی ایشان ( البته در نهایت تاسف ) نمی توانند به سازمان عریض و طویل ملل متحد( نهاد بی توجه به ملت های بی پناه ) که « یدک کش » این مفهوم بی محتوا می باشند مراجعه و دادخواهی کنند؟ زیرا به درستی می دانند، که باج های پرداخت شده پنهانی آخوندها به برخی از اعضای این سازمان، آنها را وا می دارد؛ که در ازاء دریافت نمودن رشوه از سوی حاکمیت ننگین ملاها در ایران، آرائی را به تصویب برسانند؛ که « نان شان را آجر » نکنند. و منافع شان به خطر نیفتد!

مقاله قبلیتورم به قلب بیماران زد! یک شب بستری ۸ میلیون
مقاله بعدیتمدید تعلیق پروازهای لوفت‌هانزا به مقصد ایران
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.