زنان جهان اسلام باید در متن جامعه باشند و یا در حاشیه آن؟!

0
277


آنچه که تا کنون در باره به وجود آمدن پدیده اعجاب بر انگیز این آفرینش بی همانند می دانیم. در مقایسه با آنچه که باید بدانیم و هنوز هیچکس آن را به طور استفهامی به ما نگفته است. در حد نا امیدی اعجاب برانگیز مطرح می شود. این نتیجه گیری در مورد تمامی ساکنان این کره خاکی مصداق دارد. اما در ارتباط با زنان و جایگاه آنها درون اجتماع، موضوع حادتر می شود؛ زیرا این بخش از خلقت در جهان هستی در هر عصر و زمانه ای، بیش از دیگر همنوعان خودشان مورد ناسازگاری های اجتماعی و خشونت های موجود در جوامع خویش بوده و هستند!

به دلائلی، از جمله نگرش های برتری جویانه و قدرت پرستانه بسیاری از ساکنان این جهان بزرگ، نه فقط برخی از مردان با زنان مماشات اجتماعی اصولی و منطقی ندارند. بلکه بعضی از زنان دنیا خودشان هم، به فکر ایجاد راه های مفید و مثبت جهت حضور فعال یا نیمه فعال خویش درون دیاری که زندگی می کنند نیستند؛ و از اینها نگران کننده تر، روابط اجتماعی خود زنان با یکدیگر حتی در جوامع پیشرفته جهان است؛ که متاسفانه راه مخوف جلوگیری کنندگان از پیشرفت های زنان در ارتباط با فعالیت های ایشان درون جامعه ای که زندگی می کنند را مسدود و ناهموار نمی سازد!

پدیده زن ستیزی قرن ها پیش در ایالت متحده آمریکا و بسیاری از ممالک اروپائی تا حدود چشمگیری از میان برداشته شد. اما در کمال تاسف، این جریان ضد بشری همچنان در برخی دیگر از ممالک دنیا به خصوص در میان کشورهای موسوم به « جهان سومی » ها، و مخصوصا در کشور ما کم و بیش همچان ادامه دارد؛ و این مشکل اجتماعی در بین بسیاری از کشورهای دنیا رواج ننگین خود را ادامه می دهد!

در میان این سرزمین های بری از قوانین مساوی بین زنان و مردان جامعه ایشان، یا وجود ندارد؛ و یا اگر موجود باشد؟ یا توسط دستگاه های دولتی سرزمین شان بهائی به آنها داده نمی شود؛ و یا اگر مجریان قانون در این کشورها بهای اندکی به اجرا شدن قوانین مطرح شده خودشان در این رابطه را بدهند؟ مردان قانون شکنی از میان همین سرزمین ها هستند؛ که با اجرا نکردن مقررات مورد نطر، عملا نسبت به زنان و دختران و حتی خواهران خویش نیز به انجام دادن ظلم های مضاعف می پردازند!

متاسفانه این مقوله بری از تمدن و غیر منصفانه در دیار ما نیز، که حدود پنجاه و یک سال پیش توسط تصمیمات داهیانه شهریار عظیم الشان میهن مان شاهنشاه آریامهر از چهره سرزمین بزرگ ما حذف گردیده بود. اکنون با حضور ننگین ترین حاکمیت تاریخ در کهندیارمان، با پرداختن حاکمان و دست اندکاران رژیم منفور آخوندی در ایران، دوباره احیاء شده و این جنایتکاران در حال توسعه دادن به قوانین و مقررات ضد بشری شان در باره نیمی از ساکنان میهن مان هستند!

آنچه که بر خشم زنان ایران و حتی بخشی از مردان واقعیت گرای ایرانزمین می گردد، سخنان غیر واقعی و برخاسته از دروغ های آشکار سران و مسؤلان رژیم اشغالگر اسلامی در میهن مان است؛ که دم از رعایت نمودن حقوق بشر در کشور می زنند!

آخوند احمد علم الهدی، نماینده سید علی خامنه ای در مشهد که پیش تر تولیت آستان قدس!! حرم امام رضای شان را بر عهده داشت. اما چندی بعد سخاوتمندی نمود و مقامش را به داماد جنایتکارش سید ابراهیم رئیسی واگذار نمود. همچنان امام جمعه شهر مشهد می باشد؛ و در نوکری رهبر عالیقدر و فرزانه شان انجام وظیفه می کند!

این آخوند مفتخور، دو روز پیش در مراسم برگزاری نماز جمعه در مشهد مقدس!! در ارتباط با جایگاه مهم زنان درون اجتماع گفته است: « اگر ما امروز بخواهیم زنان واقعا سازنده تاریخ شوند؛ و اگر امروز خانمی بخواهد در حاشیه قرار نگیرد و در متن باشد. با زن سالاری در منزل( تدارک دیدن امکانات آسایش بیشتر برای مردان شان ) این امر محقق نمی شود. و باید پیرو خط زینب ( ع ) باشد تا از حاشیه به متن بیاید. » !

این آخوندک بی اعتبار همچنین ادامه داده است: « این که در اسلام حجاب یک امر ضروری است به این دلیل است؛ که زن در حاشیه قرار نگیرد، و به عنوان یک انسان برجسته و با استعداد در متن تاریخ قرار گیرد. خواهر من! اگر حجاب داشته باشی در متن تاریخ هستی، و اگر بی حجاب باشی در حاشیه تاریخ قرار خواهی گرفت. هر قدر هم قدرت و سواد داشته باشی و حجاب نداشته باشی در حاشیه هستی و در سایه مردان است که زندگی کنی. اما حجاب زنان را در متن تاریخ قرار می دهد و این شخصیت زینب کبری(ع) است. » !

آخوندک روضه خوان در این باره اراجیف بیشتری را هم عنوان کرده، ولی من به عنوان نگارنده این نوشتار مایل تیستم؛ که با نگارش همه مهملات او به ویژه در باره زنان، و دلائل رعایت شدن حجاب توسط آنها، هم رنجش بیشتر زنان میهنم را فراهم سازم؛ و هم خودم را بیش از این از چنین سخنان برتری طلبانه دلقک حاکمیت خودکامه خامنه ای دجال در معرض عصبانیت قرار بدهم!

اما در ارتباط با همین موضوع مایلم به هم میهان عزیزم، مخصوصا زنان گرانمایه و دلاور ایرانزمین بگویم: آیا زندگی کردن در چارچوب چنین حکومت ظالم و زن ستیزی، که اصل شرکت فعال زنان ایرانی درون جامعه را، با رعایت نمودن حجاب اسلامی به وسیله ایشان قانونی می داند؛ و زنان را با رعایت حجاب مجوز حضور در متن جامعه می دهد؛ و آنان را به عنوان اعضای درون اجتماع ایران قلمداد می کند. برای شان( زنان و دختران ایرانی ) دردناک و رنج آور نیست؟ که در مقابل این یاوه سرائی ها سکوت نمایند و از حقوق انسانی خویش دفاع نکنند؟!

احتمالا پاسخ به پرسش بالا این باشد که بگویند: « این طرف گود نشستن » و گفتن جمله « لنگش کن » به کشتی گیر مورد قبول آسان است. اگر داخل مملکتی با حضور چنین جنایتکارانی به عنوان حاکمان آن بودی و این پرسش را مطرح می کردی؛ خودت هم جواب قانع کننده ای برای این سؤآل نداشتی » !

البته بر این پاسخ منطقی اذعان کامل را دارم، ولی این را هم می دانم؛ که اخیرا زنان سلحشور کشورمان، در شرایط کنونی سرزمین اشغال شده شان، در بعضی از مواقع حتی بیشتر از مردان در برابر این ستمگران صف آرائی می کنند و حقوق قانونی خودشان را از آنها مطالبه می نمایند. با توجه به این عبارت ارزشمند که می گوید: « تا نگرید طفل ، کی نوشد لبن » ؟ به راستی چنین است که این قشر بزرگ از اجتماع میهن مان، که نیمی از ساکنان آن را تشکیل می دهند؛ و در بسیاری از تجمعات معترضانه نیز شرکت می کنند؛ و گاهی تعدادشان حتی از مردان نیز بیشتر است. چرا در یکی از این تظاهرات حق طلبانه، به این جانیان اشغالگ میهن خود نمی گویند؛ در موقعیتی که شما سرزمین ما را زیر سلطه وحشیانه خود قرار داده اید. چرا حتی زنانی که هم سواد و هم استعداد و هم کارآئی و قدرت لازم برای حضور در اجتماع را دارند. در متن جامعه نیستند؟!

آیا زنان فقط بردگان و خدمتگزارانی هستند که چنین کردارهای بی رحمانه ای را علیه ایشان اعمال می کنید؟ مگر بخشی از همین قشر مهم جامعه کنونی در ایران، مادران و خواهران و همسران و دختران خود شما نیستند؛ که حقوق انسانی و اجتماعی آنها را ضایع می نمائید؟ شاید که همسر یا ( همسران ) احمد علم الهدی و همکاران کلاش و دروغپرداز او، از چنین موقعیتی برخوردار باشند. اما، آزادی های اجتماعی آنها هم، به شرکت کردن در جلسات زنانه ختم قرآن و خواندن دعای توسل در میهمانی های حضرت عباس( ابوالفضل )، و …… خلاصه می شود!

آن تعداد از زنانی هم که در منصب های شغلی مهمی در ایران کنونی قرار دارند؛ به چند دلیل واضح و آشکار است. یا همسرشان در منصب مهمی از حکومت ملاها قرار دارد؛ و با استقرار زنان خودشان در انجام دادن امور مهم اجتماعی، می خواهند که حقوق و مزایای بالای چنین مشاغلی در میان خودی های شان بچرخد و به دست مردم محروم ایران نرسد؟!

و یا در مقام رقابت با همکاران و همدستان خودشان بر این عقیده اند؛ که با فعال نمودن زنان خودشان در منصب های مهم اجتماعی، از دیگر مزدوران و نوکران مقام عظمای رهبری دارای فاصله های زیاد نباشند!

مدیرعامل یکی از سازمان های وابسته به وزارت آموزش و پرورش رژیم ملاها، حتی غیر از اعضای خانواده خودش، که آنها را بر معتبرترین شغل های آن اداره گمارده است. به این هم قناعت ننموده و اقوام درجه یک خود و همسرش را نیز، در بخش های سیستم زیر احاطه خویش گمارده، تا منافع و درآمدهای بی حساب آن سازمان در میان خودشان بچرخد و مخارج زندگانی « لاکچری » شان را تامین کند!

« برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی*** که در نظام طبیعت ضعیف پامال است »!

مقاله قبلیبودجه ای که اقلیتی را به ضیافت و اکثریتی را به ریاضت می رساند!
مقاله بعدیدختر ملی پوش ایرانی گم شد!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.