در جهنم به جستجوی بهشت نباید رفت!

0
180

آن مفهومی که انسان مدرن و روشنفکر امروزی از واژه ” آزادی ” در ذهن خود نقش نموده، روح پدیده ای اجتماعی و ساخته شده به دست و فکر خود اوست. یعنی قاموس ” دموکراسی ” که تار و پود همه ضوابط و مقررات یک کشور در آن شکل گرفته و بر مبنای حکومت مردم بر مردم تنیده شده باشد. به زبانی دیگر، اگر دموکراسی را جسم تصور بکنیم، می توانیم بدون تردید ” آزادی ” را روح آن بدانیم. در حقیقت این دو اجزاء یک موضوع واحد هستند؛ که وقتی از هر کدام نام برده شود، شنونده بلافاصله آن دیگری را نیز در نظرش مجسم می کند و در مغز خویش می نشاند.

بهره مندی از آزادی های فردی و اجتماعی، در جامعه ای میسر است که با روش سیاسی دموکراسی حاکمیت بشود. در غیر این صورت، توقع داشتن آزادی های فردی و اجتماعی از اداره کنندگان آن جامعه، انتظاری بیجا و نشدنی است. مانند اینکه یک نفر دیگی چوبی را روی آتش بگذارد، و بخواهد در آن خوراکی خوشمزه بپزد و آن را بخورد!

حکایت این دیگ چوبی، انتظار داشتن اجرای برنامه های دموکراتیک از حاکمیتی خودکامه و مستبد است. مانند همین رژیم خونخوار و دیکتاتور آخوندی اسلامی، که مدت سی و چهار سال می گذرد که بر کشور ما استیلا یافته، و آن را در اشغال خودش دارد. این درست همان دیگ چوبی است، که هرگز نمی توان از آن یک وعده خوراک بد را هم انتظار داشت؛ چه رسد به چند وعده خوراک خوب و کامل و مفید!

در کشوری که با سیستم جمهوری ( حکومت عامه مردم ) مدیریت بشود؛ حضور انتخابات منظم که هر چهار سال یک بار به انجام برسد؛ و یک فرد کاردان و شایسته و لایق برای نقش ریاست جمهوری آن برگزیده بشود؛ ازخصائص چنین حکومتی است؛ که بر پایه های دموکراسی استوار باشد؛ و دادن آزادی های مردم به ایشان را، از وظایف اولیه خودش بداند. با حضور ذهنی که از نوع حاکمیت رژیم منفور اسلامی در میهن مان داریم؛ مطمئن هستیم که اگر چند قرن هم به آنها روشهای دموکراتیک را بیاموزیم؛ نه فرا می گیرند و نه به آن عمل می کنند!

اگر می توانستند و رویشان می شد؛ حتی هیچوقت انتخاباتی را هم برگزار نمی نمودند؛ و مردم را نیز چنان چهارپایان، یا در طویله ها محبوس می نمودند، و یا با چوب بر سرشان می کوبیدند که به فرمان حاکم به چپ یا به راست برود و جرأت تکان دادن سرش را هم نداشته باشد!

آنوقت همین مردمان توسری خور، هر چند هم که سیستم ادراکشان از کار افتاده و منفعل گشته باشد؛ باز هم به راحتی درک خواهند نمود، که از گوشه گوشه هر جائی که نوکران حاکم، با چوبهایشان آنها را به آن سو سوق بدهند؛ شعله های آتش جور و ظلم و ستم زبانه می کشند، و دوزخ وعده داده شده را تداعی می کنند!

آنگاه در چنین جهنمی، هرچند هم که انتخابات نیز برگزار بشود؛ چون همه امور با صلاحدید یک مدیر مستبد و جنایتکار انجام می پذیرد؛ هیچ معنائی از آزادی و دموکراسی را برای آحاد آن جامعه بیان نخواهد کرد. در چنین شرایطی است که به هر نقطه ی سرزمین مان که بنگریم؛ جز همان شعله های آتش سرکش جهنمی نخواهیم دید!

با توجه به چنین حقایقی، چگونه خواهیم توانست از متن این جهنم سوزان، خنکای بهشت آزادی و دموکراسی را به جسم و روح و روان خویش برسانیم؟ با شرکت نمودن در انتصابات رژیم، فقط به خودمان ثابت خواهیم نمود، که همچنان مایلیم که نامردمانی چون بسیجی های مزدور حکومت ابلیس، چوب به دست بر سرمان بکوبند و ما را به هر سوئی که مایلند هدایت بکنند!

باز اگر از پیشینه شان چیزی نمی دانستیم، اگر ندیده بودیم که در خرداد 88 چه بر سر مردم آوردند؟ چگونه با چوب و باتوم به فرزندان دلاور ایرانزمین تجاوز نمودند؛ و درون زندانهای مخوف شان آنها را به قتل رساندند؟ شرکت کردن در انتخابات که انتصابی بیش نیست را، می توانستیم تا حدودی تحمل کنیم. اما وقتی به خوبی می دانیم که فرد مورد نظر حاکمیت این رژیم توتالیته، که بر اساس خصلت چنین حکومتهائی، همه تلاش شان در نگاه داشتن مردم در جهل و خرافه پرستی است؛ از پیش مشخص گشته و صرفا به صورت فورمالیته برنامه انتخابات را به مرحله اجرا می گذارند؛ نادانی محض است که باز هم به خودمان اجازه بدهیم؛ درون شعله های سر به فلک کشیده این جهنم آشکار، در جستجوی بهشتی امن باشیم؛ که متضمن آزادی و دموکراسی برای تک تک آحاد ملت سرزمین مان باشد؟!

نکنیم کاری را که بعد خویشتن را سرزنش نموده و به خویش بگوئیم: ” دوشینه به کوی می فروشان

پیمانه ی می به زر خریدم

اکنون ز خمار سرگرانم

زر دادم و درد سر خریدم “!

بهار 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

مقاله قبلیپیام نسرین ستوده برای دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه یورک
مقاله بعدیاحمد شهید : انتخابات ایران غیرآزاد و ناعادلانه است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.