دانش آموزان ایرانی سال تحصیلی جدید را چگونه آغاز کردند؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
164

در میان جشن های کهن ایرانزمین، که از هزاران سال پیش، توسط مردم آریائی سرزمین اهورائی ما برگزار می شده اند. تا جائی که من می دانم، اکنون فقط چهار نام از آنها باقی مانده، که همچنان مورد گرامیداشت ملت بزرگ کشورمان، به ویژه زرتشتیان یکتاپرست قرار می گیرند!

« جشن نوروز » ( آغاز سال نو در نخستین فصل آن « اولین سه ماهه شروع شدن سال نوی خورشیدی = بهار است. ) ؛ و ایرانیان از هزاران سال گذشته تا کنون، روئیدن انواع گیاهان و زایش دیگر موجودات زنده را، که اغلب در بهار روی می دهد. را از دیرباز در سرزمین خویش گرامی داشته و می دارند!

« جشن تیرگان » ( در تیرروز برابر با سیزدهم ماه تیر در گاهشمار ایرانی است.) ؛ این جشن در گرامیداشت « تیشتر » ستاره بارانزا برگزار می شده است؛ و همچنان نیز نزد برخی از ایرانیان، دارای اهمیت خاصی است. در تاریخ « ترادادی» آمده، که آرش کمانگیر در چنین روزی، از فراز قله البرز، کمان خویش را برای مشخص نمودن مرزهای ایران برکشیده است!

« جشن مهرگان » ( مهر به معنای فروغ و روشنائی و مهربانی )، از دهم تا سیزدهم ماه مهر، در ایران برگزار گشته و می گردد. دلیل بزرگداشت آن هم، به خاطر مساوی شدن تعداد ساعات روزها و شب های آن با یکدیگر در فصل پائیز است؛ و نیز فصلی است؛ که نه بسیار سرد و نه بسیار گرم بلکه(معتدل) است؛ و به همین مناسبت گرامیداشتی در این باره برگزار می شده و می شود!

همینطور جشن سده، یک مراسم ایرانی است؛ که در آغاز شامگاه دهمین روز یا( آبان روز ) از ماه بهمن، با افروختن هیزم هائی که ایرانیان از چند روز پیش از آن بر بلندترین نقطه تپه ها و کوه ها می گذاشتند. جهت گرامی داشتن « آتش » سوزانده می شوند. جشن های نامبرده از جمله افتخارات ملی مردم ایران بوده و هستند؛ که همچنان همه ساله به وسیله ایرانیان میهن پرست، به ویژه هم میهنان زرتشتی ما گرامی داشته می شوند!

« جشن مهرگان » که همواره در روز دهم ماه مهر در تقویم سال خورشیدی جای داشته و دارد. دارای این ویژگی نیز هست؛ که همه ساله از نخستین روز مهرماه، سال تحصیلی جدید در سراسر کشورمان شروع می شود. امسال نیز مانند همیشه، دانش آموزان ایرانی در همه نقاط مملکت، مشغول فراگیری دروسی که به پایه تحصیلی آنها مربوط می شود شده اند؛ و آغاز به فراگیری دروس خود نموده اند. با این تفاوت، که مانند دوران تحصیل ما و فرزاندان مان، در قبل از چهار دهه گذشته، هیچیک از مدیران مدارس کشور، در روز دهم از ماه مهر، برای دانش آموزان واحد آموزشی خود و کادر آموزشی مدرسه اش، در رابطه با گرامیداشت « جشن مهرگان » برای آنها چیزی نمی گوید( احتمالا یا از آن هیچ نمی داند، و یا به خاطر نوکر مآبی اش نزد سران تازی تبار حاکمیت اشغالگر آخوندی، ترجیح می دهد؛ که در رابطه با گرامیداشت چنین مناسبت های ایرانی حرفی نزند. ) زهی بی وطنی و زهی نادانی!

روز شنبه دهم ماه مهر ۱۴۰۰ خورشیدی، مصادف بود با « جشن مهرگان » ، یکی از مهم ترین رویدادهائی، که از عهد باستان در ایران گرامی داشته می شود. اما متاسفانه، از زمان روی کار آمدن رژیم ضد ایرانی آخوندی در کشورمان، هیچگاه در دهمین روز از ماه مهر، که سال جدید تحصیلی از یکمین روز آن آغاز می گردد؛ هیچ مدیری در هیچ واحد آموزشی، برای نونهالان ایرانی در این باب حرفی نمی زند و چیزی نمی گوید!

جشن مهرگان که از گذشته های دور در ایران گرامی داشته می شده است؛ از مدت های طولانی در میان پیروان آئین زرتشت رواج بیشتری داشت. ولی در بین سایر ایرانیان، به خصوص از زمان سلطنت سلسله قاجار دینزده، برگزاری آن حتی در معابد زرتشتیان هم، به گونه آشکار و همگانی خبر رسانی و برگزار نمی گردید!

شروع نادیده گرفته شدن جشن های ملی ایرانیان، که از زمان قجرها تا چند دهه اول در قرن کنونی در میهن مان ادامه داشت. توسط سلسله پادشاهی پهلوی، و از آغاز شاهنشاهی رضاشاه کبیر، دوباره شکل ملی به خود گرفت؛ و ایرانیان مجاز به برگزاری آنها در سراسر کشور گردیدند!

ولی با روی کار آمدن حکومت ننگین آخوندی، از چهار دهه پیش تا کنون، چنین مراسم ملی ایرانی، فقط در میان ایرانیان ملی گرا و میهن پرست، در مراکز خاصی که در آنها گردهمآئی دارند برگزار می شوند!

تفاوتی که در این مقوله وجود دارد؛ و در هفتمین ماه از سال خورشیدی رخ می نماید؛ آغاز گشتن سال نوی آموزشی در ماه مهر در میهن مان است؛ که از گذشته ای نسبتا دور تا کنون، در میان ایرانیان برپا می گردد؛ و از هنگام پادشاهی ابرمرد تاریخ ایرانزمین، اعلاحضرت رضاشاه کبیر، که مکتبخانه های زمان قاجار، با روشن بینی های آن پادشاه ایراندوست، به مدارس ابتدائی در کشور تغییر ماهیت دادند به وقوع پیوسته است!

در آن موقع پسرهای خردسال اجازه یافتند؛ که در معدود مدارس آن زمان در استان های بزرگ در کشورمان حضور یابند؛ و به وسیله فرهیختگان باسواد آن روزگار، مورد آموزش دروس ابتدائی قرار بگیرند. تا زمان فروپاشی حکومت ایرانساز پهلوی، هزازان واحد آموزشی اعم از ابتدائی، راهنمائی تحصیلی، و دبیرستان های پسرانه و دخترانه در ایران فعالیت های چشمگیر داشتند؛ و به دلیل وجود تیمی از خانواده های دانش آموزان و کارکنان مدارس ( انجمن همکاری خانه و مدرسه = انجمن اولیاء و مربیان )، خانواده های کم درآمد دانش آموزان، مورد کمک های مالی وزارت آموزش و پرورش وقت قرار می گرفتند؛ تا جائی که حتی فرزندان شان( دانش آموزان همان مدارس ) هم نمی دانستند؛ که خانواده نیازمند آنان، چگونه توانسته اند امکانات آموزشی آنها را فراهم کنند؟!

اما اکنون، از میانه ماه شهریور هر سال، دانش آموزانی که باید در ماه مهر به واحدهای آموزشی خویش بروند؛ همینطور خانواده های آنها، با همه شور و حال خاصی که در این باره دارند. دچار نگرانی هم می باشند. پدر و مادرهای شان نیز که در حالت عادی، در صدد آماده نمودن وسایل تحصیلی جدید برای فرزندان محصل خویش می شوند؛ تا کودکان و نوجوانان شان را، با خوشحالی از این که به کلاس بالاتر ارتقاء یافته اند؛ با تهیه وسایل و امکانات نو برای آنان، آنها را سرشار از شادمانی آغاز شدن مهرماه گردانند. اما برخی از آنها خوشحال که نمی شوند بماند؛ بلکه بیشتر دچار افسردگی و اندوه هم می شوند!

تعداد زیادی از این کودکان و نوجوانان امروز، و بزرگسالان آینده ای دور یا نزدیک، که از اوضاع خراب اقتصادی خانواده خود خبر دارند. بعضی شان از این که دوباره باید با همان کیف و لباس سال قبل به مدرسه بروند؛ آسیب روحی و فکری زیادی می یابند. ولی در میان شان دانش آموزان دیگری نیز هستند؛ که حتی در سال تحصیلی جدید، نمی توانند برای کسب علم و دانش با همان لباس های مندرس و کهنه خودشان هم، راهی مراکز آموزشی خویش بشوند. این دسته از کودکان و نوجوانان ایرانی افرادی هستند؛ که پدر ایشان که به عنوان تنها نان آور خانه شان است. به دلائلی بیکار و بدون عایدی ماهیانه هستند؛ و یا درون زندان های دژخیمان حکومت مستبد آخوندی، در اسارت بدترین نوع حاکمیت در دنیای کنونی می باشند!

یا به دلائل متعدد دیگر از جمله: ابتلا به بیماری کرونا، و عدم دسترسی به امکانات مفید پزشکی از طریق حاکمیت ملاها در میهن خود، از نعمت هستی بی بهره گشته اند؛ و یا به دلیل اعتراضات کارگری و کارمندی و فرهنگی، بیکار و یا زندانی شده اند!

مادران شان هم یا بیکار هستند، و یا دارای درآمد کافی جهت خریدن و تهیه کردن لوازم نو برای فرزندان خودشان نیستند. در چنین حالتی، بچه های شان باید به این ترتیب یا دلائل دیگری از نارسائی های درون خانواده شان، از ادامه تحصیل محروم گردند؛ و یا پیه نداشتن کیف و کفش و لباس و لوازم نوی تخصیلی را به تن خودشان بمالند؛ و با همان امکانات محدود سال گذشته به مراکز آموزشی خود بروند!

متاسفانه در سال تحصیلی کنونی، تعداد زیاد دیگری از دانش آموزان ایرانی، به خصوص در شهرهای جنوب و جنوب غربی ایران، دانش آموزان واجد شرایط بهره مندی از ارتقاء به کلاس های بالاتر، در اثر مواجهه خانواده شان با فقر ناشی از بیکاری و اعتصابات سراسری، که علیه حکومت بی کفایت اسلامی و دولتمردان بی اختیار رژیم منفور آخوندی، چندین ماه می گذرد؛ که حقوق و دستمزد شان را از کارفرماها و رؤسای خویش دریافت نکرده اند. چگونه خواهند توانست، که عزیزان خویش را، با سرافکندگی و عدم امکانات لازم، راهی مدارس تحصیلی نمایند؟!

تا که آینده سازان ایرانزمین را، با اهدای غرور ملی به ایشان، جهت دانش اندوزی های مناسب به مدارس ایران کنونی اعزام نمایند؟ آن هم در شرایطی که پدر و مادرشان، حتی نمی توانند شکم آنها را سیر کنند؛ چه رسد به پر کردن مغز آنان، از اندیشه های پیشرفته، برای ساختن یک ایران نوین و مترقی؟!

ننگ بر سران حکومت رسوای آخوندهای جانی، که به جای ایجاد رفاه نسبی یکسان برای شهروندان ایرانی، هست و نیست آنها را، به وسیله کامیون های متعدد، به سوی سوریه و لبنان و یمن اعزام می کنند!

مقاله قبلیداعش مسئولیت انفجار روز یکشنبه در کابل را بر عهده گرفت
مقاله بعدیگزارش رسمی سوء استفاده جنسی کلیسای کاتولیک فرانسه از ۲۱۶ هزار کودک منتشر شد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.