حکایت نجات آذربایجان، در 21 آذر 1325 خورشیدی!

0
968

چه شد که در جریان توطئه های دشمنان خارجی و داخلی میهن مان، آذربایجان، سر و روح مملکت ایران و ملت شجاع آن، در بالای پیکره سرزمین باستانی ما باقی ماند؟ چگونه، تزویری طولانی مدت، با راست کرداری عده ای میهن پرست، فقط در یک روز تاریخی فیصله یافت؟ که چنین دلیل بزرگی(نجات پیروزمندانه آذربایجان)، نه آنکه مردم ایران را به تحقق یافتن امری بسیار بسیار مهم رساند. بل، به همه آنانی که می پنداشتند، که پادشاه جوان ایران، اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی، که فقط چند سالی از به دست گرفتن زمام اختیار ایرانزمین توسط ایشان سپری گشته بود. و کشورمان لطمات و ضربات اواخر جنگ خانمانسوز دوم جهانی را تجربه می نمود. و شاه جوان ایرانزمین، ناگزیر می بایست که اول به نظام دادن به کارهائی که بی نظم گشته بودند بپردازد. با آنهمه مشکلاتی که فرا روی او بود؛ توانست که به دشمنان مملکت اش، اجازه ندهد که سر سرزمین کهن وی و هم میهنان ایشان را، از گردن آن ملک اهورائی قطع نمایند. و بر کشور سردسیری و بی حاصل خودشان پیوند بزنند؟!

چنانچه نسل پس از انقلاب شوم اسلامی، و فرزندان ایشان ندانند؛ که در روز 21 آذر سال 1325 خورشیدی، چه پیروزی عظیمی نصیب ملت ایران، و دلاور افراد آرتش شاهنشاهی میهن مان، و پادشاه جوان آن موقع، اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی گشت؟ اما بدون تردید، نسل من و شما، که بیش از پنجاه شصت سال عمر کرده ایم؛ به درستی می دانیم، که در آن روز تاریخی فراموش نشدنی، چه خطر بزرگی از کنار گوش ایران مان گذشت؛ و چه بلای بزرگی از سر این مرز پر گهر و ملت شریف آریائی آن دور گردید؟!

d8acd8b4d986-21d8a2d8b0d8b1

بارها گفته و نوشته ام، ممالکی در جهان هستند؛ که قرنهاست چشم طمع به این خطه ی زرخیز، و کهندیار باستانی و حاصلخیز ما دارند. به ویژه خرس قطبی جنوب جهان، کشور همسایه شمالی ما روسیه تزاری، که جز در هوای رسیدن به آب های گرم ایرانزمین نبوده و نیست. و جهت به دست آوردن چنین نعمت بزرگی، که سرشار از ویژگی های گوناگون است. از هیچ کوششی در این باره فروگذاری نکرده و هرگز نیز نخواهد کرد. چون ساده انگارانه خواهد بود اگر بپنداریم؛ که روس ها دست از سر ایده رساندن خویش به آبهای گرم ایران بردارند. بنابراین، همچنان نیز در صدد تحقق بخشیدن این آرمان پلید و شوم چند صد ساله خویش می باشند. چرا که با بلعیدن دو استان از بزرگ ترین بخش های کشورمان، و ضمیمه نمودن آن به سرزمین همیشه منجمد خودشان، می توانستند و خواهند توانست؛ چه از نظر وسعت، و چه به لحاظ کیفیت، سرآمد کشورهای زیادی در دنیا، و یا دست کم در اروپا باشند و بشوند!

ولی در آن سال های بسیار سخت، که آذربایجان به مدت کوتاهی در اشغال روسیه درآمده بود(بیشتر به سبب ورود متفقین به قاره  آسیا، که روسیه را از یوغ اسارت، نزد نازی های هیتلری برهانند. به مجرد آزاد شدن روسیه، هوای دست درازی به ایران، که همیشه در سر استالین بود. بیش از پیش در نظر او و دولتمران حکومت اش جلوه فروخت. تا با استفاده از حضور نوکران شان در ایران، دو میهن فروش مانند علام یحیی و پیشه وری، که در دو استان آذربایجان شرقی و غربی، و به نام روسها در تصرف خویش در آورده بودند.) با اراده ی قوی پادشاه جوان ایران، و عزم راسخ فرماندهان و لشگریان دلاور آرتش میهن مان، و سیاست های میهن پرستانه دولت وقت در آن دوران، غائله اشغال آذربایجان، که غلام یحیی و پیشه وری، مدت کوتاهی در این دو استان بزرگ میهن مان فتنه گری نموده و به آزار ساکنان آنها می پرداختند. لشگریان سلحشور آرتش ایران، به فرماندهی پادشاه میهن پرست کشور، که با سیاست و کیاستی که از یک شاه جوان بعید به نظر می رسید. پادشاهی که مراتب دیپلماسی در این مورد بخصوص را، به بهترین نحو، به ویژه در آن برهه زمانی، به مرحله اجرا گذاشت. و پیروزی نهائی را به ملت خویش ارمغان نمود!

چنان بر اشغالگران روسی، که افراد آرتش ایران بر آنها پیروز گردیدند؛ و آنها را وا داشتند، که با خفت و خواری هرچه تمام تر، که هم برای خود روسها، و نیز دیگر ممالک اطراف و کل گیتی باور کردنی نبود. وادار گشتند، که نوکران دست نشانده خویش را، از خطه ی دلاور پرور آذربایجان بردارند و بگریزند. افتخار مباهات آفرین پیروزی ایران بر روسیه را، یک اعجاز فراموش نشدنی تاریخی نمود!

 تا که دشمنان استقلال و آزادی ما و میهن همواره سرفرازمان، در نهایت ذلت و سرافکندگی، رهسپار دیار بدنامی خویش گردند؛ و در همه طول تاریخ در کل جهان، روسیاه شدن خود و نوکران مزدورشان، که در سرزمین آریائیان قهرمان و میهن پرست شکل گرفت. که صد البته با زیربنای عشق شاه و ملت به کلیت این مرز پرگهر، و آرمان همیشگی ایرانیان، برای حفظ شدن تمامیت ارضی میهن شان، یادگاری هرگز فراموش نشدنی، از برطرف شدن غائله ی اشغال آذربایجان را، در صفحات پرنیانی تاریخ ایران اهورائی به ثبت رساند!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیاحتمال چرخش سیاست خارجی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی در ریاست جمهوری ترامپ
مقاله بعدیحمله با شوکر برقی به زن دستفروش اهوازی توسط ماموران شهرداری اهواز!؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.