حسیـن مُـنـزوی: “حنجرۀ زخمی تغزّل”؛ بقلم علی میرفطروس

0
421

به مناسبت سالگردِ خاموشیِ حسین مُنزوی
*

حسین منزوی
ازدفتر« بیداری ها و بیقراری ها »
حسین منزوی بی‌تردید از پیشگامان برجستهء غزل معاصر است که در نوآوری، بداعت و غنای غزلسرائی امروز نقشی بسزا داشته است. در واقع با مُنزوی و با همّت و خلاقیّت‌های شعری او -ازجمله ابداع اوزان عروضی تازه درغزل فارسی- بود که غزل از فضای بستۀ مضامین تکراری و سوز و گدازهای کلیشه‌ای به «هوای تازه»ی عواطف و احساسات عاشقانه و تصویرسازی‌های بدیع شعری دست یافت. شعر این آذربایجانیِ آذر به جان، شعرِ جان‌های شیفته و دل‌های شوریده وُ بیقرار است.
ازمنزوی آثارمتعدّدی منتشرشده که معروف ترین آنها عبارت اند از:
– با عشق در حوالی فاجعه،
– از شوکران و شکر،
– با سیاوش از آتش،
– از ترمه و تغزّل،
– با عشق تاب می‌آورم،
– از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها
– حنجرۀ زخمی تغزّل

در همۀ سال‌هائی که «در این قفس که نَفَس در وی /همیشه طعم لَجَن دارد»، حسین ُمنزوی با نجابتی استثنائی،بدور از جنجال‌های روزنامه‌ای و در پرهیز از باندهای مافیای رسانه ای،مُـنـزوی زیست و مُـنـزوی مـُرد(۱۶اردیبهشت ۱۳۸۳).

                                                                    شعلۀ شعرش روشن باد!

دو غزل از حسین ُمنزوی:

زنی که صاعقه‌وار آنک ردای شعله به تن دارد
فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد
همیشه عشق به مشتاقان پیام وصل نخواهد داد
که گاه، پیرهن یوسف کنایه‌های کفن دارد

کیم؟ کیم که نسوزم من؟ تو کیستی که نسوزانی
بهل که تا بشود ای دوست هرآنچه قصد شدن دارد

دوباره بیرق مجنون را دلم به شوق می‌افرازد
دوباره عشق در این صحرا، هوای خیمه‌زدن دارد

زنی چنین که توئی بی‌شک شکوه وُ روح دگر بخشد
به آن تصوّر دیرینه که دل ز معنیِ زن دارد

مگر به صافی گیسویت هوای خویش بپالایم
درین قفس که نَفَس در وی، همیشه طعم لجن دارد

حسین مُنزوی

در خود خروش‌ها دارم، چون چاه، اگر چه خاموشم
می‌جوشم از درون هر چند با هیچکس نمی‌جوشم

من با طنین خود بخشی از خاطرات تاریخم
بگذار تا کُند تقویم از یاد خود فراموشم

می‌جوشم از درون هر چند با هیچکس نمی‌جوشم
گیرم به طعنه‌ام خوانند: «ساز شکسته!» می‌دانند
هر چند خامشم اما ، آتشفشان خاموشم

فردا به خونِ خورشیدم عشق از غبار خواهم شُست
امروز اگر چه زخمش را، هم با غبار می‌پوشم

این داستان که از خون گل بیرون دمد، خوش است، اما
خوش تر که سر برون آرد، خون از گُلِ سیاووشم

مرگ از شکوهِ استغنا با من چگونه برتابد؟
با من که شوکرانم را با دست خویش می‌نوشم

مقاله قبلیباید به سمت شرایط قرنطینه‌ای شدیدتر تهران برویم
مقاله بعدی« آنچه البته به جائی نرسد فریاد است » ! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
علی میرفطروس
میرفطروس در دانشگاه‌های ايران، تاريخ و حقوق قضائی خواند و تحصيلات عاليه را در «مدرسه‌ء مطالعات عالی» (دانشگاه سوربن پاريس) ادامه داده است.در سال ۱۹۹۲ به همّت «استاد احسان یارشاطر»، میرفطروس به یکی از برجسته ‌ترین ایران‌شناسان فرانسوی،پروفسور« ژان کالمار»Jean Calmard معرّفی شد و میرفطروس دورهء پیش دکتری (D.E.A )را با همین استاد(با داوری پروفسورJean-Claude Vadet وپروفسورM.A.Amir-Moezzi) در مدرسهء مطالعات عالیهء دانشگاه سوربن پاریس، گذراند (۱۹۹۴) موضوع رسالهء او«کتاب‌شناسی و نقد منابع ِ جنبش حروفیان» به زبان فرانسه منتشرشده است.درادامه وتکمیل رسالهء فوق،موضوع رسالهء دکترای میرفطروس با نام «جنبش‌های اجتماعی ایران در قرن‌های ۱۶-۱۵ میلادی: جنبش حروفیان و نهضت پسیخانیان» ازسوی پروفسور«ژان کالمار» تأیید شد ومیرفطروس دررشتهء دکترای مدرسهء مطالعات عالیهء دانشگاه سوربُن ثبت نام کرد (1995).امابخاطر«شرایط جان شکار»و«گریزهای ناگزیر»که درمقالهء «داس ها،یاس هاوهراس ها»بازگوشده است،این رساله فرصت دفاع نیافت.نشرِ ِفارسی بخشی از این رسالهء دکترا، با نام «عمادالدّین نسیمی؛ شاعر حروفی» در ۲۲۰ صفحه، غنای علمی و ارزش‌های آکادمیک این رسالهء دکترا را عیان می‌کنند.