« جنگ » مدنی با ستمگران، افتخار آمیز است نه نفرت برانگیز ! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
233

از چندین دهه ی پیش تا کنون، که شرایط زندگانی نسل بشر در کل جهان، برای بهره برداری شان از امکانات یک زندگی نسبتا مطلوب، بسیار محدود تر از پیش گشته است. در تفکرات معمولی مردمان عادی در دنیا، به همان نسبتی که نماد « صلح و دوستی » ارزش و اهمیت خاص و مثبت خودش را داشته و دارد. به همان اندازه نیز کلمه تنفر بر انگیز و هراسناک « جنگ » در میان آنها، که مهم ترین موجودات زنده در عالم هستی به شمار می آیند. دارای بدترین مفهوم از خوف و وحشت، به خاطر تباه گشتن زندگی خود و عزیزان شان است؛ که کم ترین تاثیر بد و منفی آن نزد ایشان، به وجود آمدن جلوه های نا امیدی و نا امنی در زندگانی آنها می باشد !

بدون تردید نتایج نا خوشآیند هر جنگ و خونریزی، که در هر نقطه ای از دنیا روی بدهد. دست کم نزد بسیاری از ساکنان جهان، به وجود آمدن وحشتی عمیق ، جهت از دست دادن آرامش نسبی که از آن برخوردار می باشند خواهد بود. که موضوعی بسیار حائز اهمیت، و جلوه ای طبیعی از نگرش ترسناک آنان به مساله « جنگ » است !

متاسفانه چنین افرادی، معمولا به خاطر عدم توانائی خود در رابطه با مقابله با جنگ گرم و آتشناک، و البته دسترسی نداشتن به آگاهی های سودمند در این رابطه، در بیشتر مواقع سکوت می کنند و تا مرز خاموشی و بی تفاوتی، و عدم هرگونه واکنش محقانه پیش می روند !

به همان اندازه که روابط صلح آمیز بر رونق زندگانی آدمی می افزاید. به همان نسبت نیز روی دادن هر « جنگ » کوچک یا بزرگی در نظر آنان، دارای مفهومی آکنده از ناخرسندی و تنفر از آنانی است؛ که انگیزه همیشگی آنها از پرداختن به جنگ، قدرت نمائی جهت ایجاد برتری طلبی شان در کل دنیا بوده و هست !

ولی با شناختی که از خصوصیات منفی ذات افراد مختلف، به خصوص کسانی که قدرت پرست و زیاده طلب می باشند داریم. جنگ افروزی و ایجاد نا امنی در چرخه هستی در جهان کنونی، در حال برتری یافتن از صلح و دوستی نزد افرادی است؛ که بارقه های قدرت طلبی در میان آنها و رقیبان شان، کاملا آشکار گشته و کتمان نکردنی است !

نه فقط رؤسای ممالک دنیا، بلکه کم و بیش تعداد زیادی از ساکنان عادی این جهان نیز، به نتایج شوم وخیم جنگ های جهانی اول و دوم واقف هستند. اما بعضی از ایشان، با آنکه از به وقوع پیوستن جنگ و دعوا در میان خودشان یا دیگران، ابراز ناخشنودی می کنند و به آن معترض می باشند. ولی به دلائلی، که مهم ترین شان دستیابی به ثروت و قدرتی بیش از بقیه است. گهگاه در گوشه ای از دنیا، به راه اندازی یک جنگ و مناقشه بی مورد می پردازند؛ که حاصل شوم آن، فقط به خود آنها و ملت شان آسیب نمی رساند. بلکه به خاطر ندانم کاری شان در مورد مواجهه با جنگ افروزان حرفه ای، چنان تاثیرات آزار دهنده و نگران کننده ای بر روی زندگی بیشتر مردم دنیا، حتی دیگر موجودات زنده ساکن در این کره خاکی می گذارند. که در این رابطه، عواقب بسیار شوم جنگ آفرینی خود و شرکای شان را، در سراسر دنیا هم سرایت می دهند؛ و با این روش مذموم، آثار نامطلوب جنگ خود را، بر کل جهان و ساکنان آن تحمیل می نمایند؛ و خسارات جبران نشدنی زیادی را نیز، به آنانی که هیچ نقشی در به وجود آمدن هر جنگ و مناقشه ای میان قدرت پرستان ندارند وارد می سازند !

حدود هفتاد و شش سال از به پایان رسیدن جنگ دوم جهانی گذشته است. در سال ۱۹۴۵ میلادی، با پیروزی و تفوق یافتن « متفقین » ( کشورهائی که علیه برپا کنندگان آن جنگ خانمان برانداز قیام کردند. ) بر متحدین ( هیتلر و موسولینی ) رهبران خونخوار دو کشور آلمان و ایتالیا می گذرد. از همان موقع تا کنون، چندین بار دیگر جنگ های غیر جهانی به وسیله حاکمان زورمدار چند سرزمین در عرصه گیتی رخ داده اند؛ که فقط مربوط به زورگوئی سران ظالم بعضی از ممالک دنیا، بر کشورهای مظلوم نبوده است. بلکه دولتمردان کشورهائی که به عنوان « قدرت های بزرگ » شهرت دارند. جهت سلطه بر همدیگر و قطب یگانه عالم هستی نامیده شدن. با نفوذ در سرزمین های کوچک و بزرگ همجوار با رقبای خودشان، رویدادها و اتفاقات خطرناک و بزرگی را به وجود آورده و می آورند. تا حس رقابت رقیبان خویش را بر انگیزند؛ و آنان را به مهلکه نبردی بکشانند. که ثمره ناخوشآیند آن، اوج گرفتن ستیزه ای نیم قرنی باشد؛ که خمیر مایه علنی گشتن « جنگ سوم جهانی » را، که درون لایه های پنهانکاری شان مخفی می کردند به وجود بیاورند؛ و موجب زودتر آشکار و شروع گشتن آن بشوند !

هدف منفور و ضد بشری شان هم این است؛ تا با در اختیار داشتن ممالکی که تسخیر می کنند. قدرت های مالی و نظامی بیشتری برای خودشان کسب نمایند؛ که به این وسیله، جهانیان را در شرایطی دلهره آور، از برپائی آشکار سومین جنگ جهانی قرار بدهند. تا با تضعیف نمودن روحیه دیگران، قدرت اهریمنی خود را به رخ آنان بکشانند؛ و به هر طریق ممکن، جلوی تحرکات دفاعی جنگ زدگان را هم بگیرند !

کلمات موجود در زبان های رایج در جهان، با آنکه در تعداد حروف ، شکل ظاهری و گرامرشان تفاوت بسیاری با همدیگر دارند. ولی در معنا و بیان، دارای مفاهیم مشترکی با یکدیگر هستند. مانند همین واژه نگران کننده « جنگ » ، که با هر شکلی نوشته و با هر تلفظی که بیان بشود؟ همواره غم انگیز و نا امید کننده و دلهره آور است. چون آنهائی که با چنین موردی مواجه می شوند؛ بلافاصله در ذهن شان، مفهومی آسیب رسان و نگران کننده نقش می بندد؛ که همین امر خودش باعث تشکیل شدن زیربنای اندوهی فزاینده از نا امیدی در ضمیر آنان می گردد؛ که حس تباهی و نابودی در افکار آنها را بیشتر می کند !

هنگامی که دو سرزمین، درگبر جنگ با هم می شوند؛ دیگر کشورهای دور یا نزدیک با هر یک از طرفین آن نزاع، چه در جوار آنها و یا در فاصله ای دور با آنان قرار داشته باشند؟ ضمن آن که بیم سرایت نمودن آن به دیار خودشان را دارند. از آن موقعیت سوء استفاده هم می کنند؛ و با هر طرفی از آن مخاصمه که دارای اختلاف قبلی بوده باشند. بیش از پیش سر ناسازگاری می گذارند؛ و اینگونه شعله های آن نبرد آتشین را تیزتر می سازند !

تمثیل روابط چهار کشور ایران و پاکستان و ترکیه و عراق، که از روزگاران دور، به دلیل داشتن اشتراکات دینی و گاها فرهنگی با همدیگر، و اثبات برتری شان در مورد بیشتر بها دادن به موازین دین مشترک خودشان ( اسلام ) ، و اینکه مذهب کدام شان ( شیعه باشند یا اهل سنت ؟ ) ، دارای اختلافات زیادی با هم بوده اند. این مورد نمونه بارزی از مفهوم بالا است؛ که به مجرد روی دادن اختلافی میان یکی از این سرزمین ها با یکی دیگر از کشورهای نامبرده، یکی از آنها با شتاب بسیار اقدام به « موش دوانی » بین دو مملکت درگیر می نماید. تا در این جریان خودش را به منافعی که در نظر دارد برساند. که بتواند برتری سیاسی خود نسبت به آن سه سرزمین دیگر نزد سایر ممالک دنیا را مطرح سازد !

از زمان سپری شدن دوران ریاست جمهوری « محمد ضیاء الحق » رئیس جمهور پیشین پاکستان، روابط سیاسی میان چهار متحد ( ایران و پاکستان و ترکیه و عراق ) ثبات قبلی خودش را از دست داد؛ و با آنکه طاهرا « همپیمان نطامی » با یکدیگر بودند. ولی ارتباطات سیاسی چندانی با همدیگر نداشتند !

به همین خاطر، زمانی که خمینی در شرایط تبعید شدن قرار گرفت؛ با تدبیر اسدالله علم نخست وزیر وقت در ایران، ترکیه به عنوان تبعیدگاه موقت خمینی در نظر گرفته شد؛ و قرار بود تا تعیین محل دائمی تبعیدش، در ترکیه استقرار موقتی داشته باشد. به همین دلیل حدود دو سه ماه در ترکیه بود: و سپس به عراق فرستاده شد!

از همان موقع تا آغاز انقلاب شوم اسلامی نیز، تقریبا روابط سیاسی میان ایران و ترکیه راکد ماند؛ و جز رابطه سفارتی محدودی، مراوده های دیگری با هم نداشتند !

هنگامی که خمینی تبعیدی را به ترکیه فرستادند، حدود دو ماه در آنجا بود؛ و سپس به عراق تبعید شد. این موضوع در روابط همه جانبه ترکیه با ایران خلل مشهودی ایجاد نمود؛ و تقریبا ارتباط شان را محدود کرد. و این رویداد منفی، موجب ایجاد تغییری اساسی در روابط سیاسی ایران و ترکیه گردید. و از موقع بروز انقلاب ننگین اسلامی در ایران، دولتمردان خشکه مقدس ترکیه، دچار سرگیجه سیاسی شدند؛ و نمی دانستند از میان سه سرزمین متحد سابق خود( ایران، پاکستان و عراق ) کدامیک را برای ادامه دوستی و همپیمانی با خود نگه بدارند؟!

و چون به سیاق رقابت نامرعی که با آنان داشت. به جای ادامه دوستی قبلی با آنها، با تمهیدات مذبوحانه خویش، اسباب لازم جهت آغاز شدن جریان ناخوشآیند دشمنی بین آنها را فراهم می آورد. تا از درون دریای متلاطم اختلاف میان دو متحد دیگر خود، ماهی های درشت و پرواری را صید کند و به ارتقاء دادن منافع خودش بپردازد !

اگر چه متاسفانه در حال حاضر، سرزمین باستانی ما در چنگال کرکس های وحشی حاکمیت آخوندی، و زیر سلطه پلیدترین مستبدان جهان قرار گرفته است. اما نکته حائز اهمیت این است. که جهانیان، مخصوصا حاکمان ممالک دیگر، خبرگزاری ها، حتی برخی از خود ما ایرانیان نیز، هنگامی که می خواهیم از نقاط ضعف و کاستی های حکومت ننگین ملاها در کشورمان سخن بگوئیم ؟ به جای نام بردن از دست اندرکاران رژیم فاسد اسلامی، از عبارت « کشور ایران » و یا به کار بردن نام مقدس میهن عزیزمان ( ایران ) استفاده می کنیم. و در نظر نمی گیریم، که این مورد به ظاهر معمولی چه نتیجه خفت باری را برای نسل های بعدی ما به جا می گذارد ؟!

با همه تنفری که از واژه منفور « جنگ » دارم، ترجیح می دهم که در شرایط کنونی، به هم میهنان عزیزمان یادآوری نمایم: جنگیدن با دشمن، آنهم دیو صفتانی همچون سران جانی و اشغالگر حاکمیت مافیائی اسلامی، نیازمند به کار بردن سلاح های آتشین نیست. ما هرکه هستیم و هر مقامی که داشته باشیم ؟ در نگرش اول ایرانی هستیم، و برای اثبات این حقیقت کتمان نکردنی و افتخار آمیز موظفیم، به همه آنانی که چنین اشتباه بزرگی را مرتکب می شوند( در شرایطی که آخوندها با اعمال غیر انسانی خودشان، ننگ های جدیدی را در معرض قضاوت جهانیان می گذارند ) ؛ به جای نامیدن اسامی منفور سران خودکامه رژیم، به بیان نام مقدس میهن ما ( ایران ) اشاره می کنند ؛ که….. ایران برای حوثی ها سلاح جنگی می فرستد؛ که…. ایران در عراق به تروریست پروری اشتغال دارد؛ که ….ایران دارائی مردم را به لبنان و فلسطین پیشکش می کند؛ که ایران در نوکری چینی ها قرار دارد؛ که…. ایران با روس ها قرارداد بیست و پنج ساله بسته است. و انواع دیگر این موارد، که شکل گرفتن شان، هیچ ربطی به ایران و ایرانی ندارند. ولی دشمنان ما و میهن مان با این روش، به جای استفاده از نام خبیث رژیم حاکم بر سرزمین ما، به بیان « ایران » بسنده می کنند؛ و موجبات حقارت ما و موطن عزیزمان را فراهم می آورند !

شایسته است که جهت رفع گشتن چنین خطای مشهودی در جهان، تا جائی که می توانیم به همگان اخطار نمائیم: که برای مطرح کردن اشتباهات سران مستبد حکومت غیر انسانی اسلامی، از نام های منفور خودشان استفاده کنند؛ و نام زیبا و افتخار برانگیز میهن بزرگ و عزیز ما را، هرگز در کنار اسامی ننگین این تبهکاران و سلطه گران قدرت پرست نگذارند. و قداست دامان یک سرزمین اهورائی را، به کثافت قرار دادن آن در کنار نام و عنوان یک حکومت اهریمنی آلوده نگردانند !

که در این برهه زمانی و موقعیت حساس کنونی، برای ما و کهندیار عزیزمان، کنار گذاشتن نام مقدس ایران از عنوان خفت آور رژیم اشغالگر اسلامی آخوندی، به مثابه نبرد مستقیم و جنگی حق طلبانه با دشمنان داخلی سرزمینی است؛ که جز با این روش نمی توان بر حقارت شان افزود؛ و خفتی را که مستحق آن هستند برای شان پدید آورد ؟!

اگر اکنون به آن نپردازیم؟ حقوق ملی و مدنی خودمان را زیر پا خواهیم گذاشت؛ و به دست خودمان به این حکومت جبار و دولت های بی کفایت آن، فرصت عرض اندام نمودن در صحنه های بین المللی را نیز خواهیم داد !

محترم مومنی

مقاله قبلیجمهوری اسلامی «همکاری و تعامل» با گزارشگر ویژه حقوق بشر را رد کرد 
مقاله بعدیآقای رهبر: « اصول دین چندتاست ؟ » ! بقلم بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.