دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
پیروزی امروز مردم در انتخابات اخیر ایران نتیجه مستقیم قیام جنبش سبز از چهار سال پیش تا امروز بود. زمانی می توانیم به این نتیجه گیری برسیم، که دریابیم چه روی صحنه و پشت صحنه گذشته است و به تحلیلی روشن از آن دست یابیم.
نخست این که رسوایی حاصل از اعتراضات جنبش سبز نسبت به تقلب محرز در انتخابات ۸۸ باعث شد که رژیم و اندک رهبران و مقاماتی قدیمی که هنوز در حاکمیت باقی مانده اند، اینبار انتخاباتی برگزار کنند که نتیجه اش برای مردم قابل پیش بینی و برای حکومتی ها چنان غیرقابل انتظار باشد که بتوانند همگان را دچار این تردید سازند که چه بسا در انتخابات ۸۸ و سال های دیگر تقلب نشده بود!؟ آن زمانی برای رژیم حادتر شد که برخی از حکومتی های سابق اذعان کردند که حتی آرای اعلام شده در نخستین انتخابات پس از انقلاب به نظام جمهوری اسلامی که همگان آن را صحیح می پنداشتند، صحیح نبوده و دستکاری شده بود. آن گاه است که می شد فهمید چرا حکومتی ها از رهبران نمادین جنبش سبز انتظار داشتند که سکوت کنند؛ چون آن را رویه ای می دانستند که از ابتدای بنای حکومتی که خود را جمهوری اسلامی می خوانده توسط بنیان گزارش به شکلی سنتی مألوف بوده و همواره مصلحت توجیه ای برای این دستکاری شمرده می شده است؛ دستکاری در همان رأیی که بنیانگذار انقلاب، خود بارها جابجایی یک رأی را خیانت به مردم شمرده و دروغگویی در مقام ولایتی که در کتاب خودش مدعی شده اگر از طرف حاکمی اسلامی صورت گیرد، خود به خود عزل می شود و ولایت اش باطل است. اما رهبران نمادین جنبش سبز نیز دست شان برای اعتراض خالی نبوده و مدعی بودند که آرای انتخابات در گذشته اصطلاحاً روی نمودار بالا کشیده می شده و آرای کلی بیشتر اعلام می شده، اما اشخاص منتخب جابجا نمی شدند. گرچه متوجه نبودند که اینک بصیرت نیز به مصلحت برای تجویز شکل جدیدی از تقلب اضافه شده و تمامی شاگردان دجال متوجه نبودند و نیستند، که وقتی بنا بر حلال کردن تمامی حرام هایی باشد که تمام ادیان الهی و اخلاق انسانی نهی نمودند، نتیجه همین می شود که هر زمانی یک تجویز من درآوردی می شود عاملی برای عمل ضد دینی و غیراخلاقی و ضد انسانی دیگر و آن گاه مصداق آن ضرب المثل می گردد که هر چه بگندد، نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد نمک. و اینک این دین حکومتی است که گندیده و به هر جا که پا می گذارد، آن را فاسد می سازد و نتیجه بارز انزوای جهانی آن، که مهمتر از دیپلماسی غیرفعال و کله شقی، افتادن نقاب از چهره ریاکاران (اصلاً دجال یعنی ریاکار) است و ریاکاری درست است که در کوتاه مدت با مصلحت از بحران ها می گذرد، اما چیزی نمی گذرد که در بلندمدت توسط حقیقت رسوا می شود و دجالان آن بسان چوپانی دروغگو می گردند که اینک کوس این رسوایی را می توانید در همه جا، از داخل کشور تا سراسر منطقه و جهان بشنوید که بلند شده است.
باری، اخبار درز کرده از وزارت کشور نشان می دهد که تأخیر ملموسی نیز که در اعلام نتایج شمارش آرا صورت گرفت، بی دلیل نبود و شورای نگهبان که به دستکاری انتخابات آنقدر عادت کرده، که تو گویی اگر برای یک دفعه هم شده بخواهد نتایج واقعی را اعلام کند، ناخودآگاه دچار عذاب وجدان می شود (بماند که هنگام تأخیر در اعلام نتیجه انتخابات، جوانان نکته سنج، پیامک هایی فرستادند مبنی بر این که چون برای اولین بار است که دارند آرای مردم را می شمارند، و نمی دانستند که اگر واقعاً بشمارند چقدر طول می کشد، اعلام نتایج با تأخیر بسیار صورت گرفته است) و می ترسد که مبادا فتنه ای در کار بوده، لذا برای ارسال آرا و اعلام آن توسط وزارت کشور توسط تیمی امنیتی-نظامی با ممانعت روبرو شده بود. عاقبت باز کسب تکلیف برای کشاندن انتخابات به دور دوم یا اعلام پیروزی برنده در دور اول، به نظر مقامات بالا موکول شد که در نهایت، هم برای مطهر نمودن دست های آلوده به تقلب رژیم و هم از ترس وقوع جنبشی دیگر مشابه جنبش سبز، مصلحت بر اعلام پیروزی در مرحله اول شد. یعنی دلیل دومی که باید پیروزی امروز را حاصل جنبش سبز بدانیم و اگر در سال ۸۸ مردم در انتخابات شرکت نمی کردند، نمی توانستند مدعی تقلب شوند و اگر به نتایج تقلبی تمکین کرده و اعتراض نکرده و جنبش سبز را خلق نمی کردند، امروز نیز تقلب در انتخابات تکرار می شد. به خصوص که سپاه با وجود مخالفت با چنین نتیجه ای ناچار به تمکین بدان شد، چون هیچ کس دیگر حاضر نبود، ریسک جنبشی دیگر را آن هم با این شرایط منطقه ای وخیم برعهده بگیرد. البته این بدان معنا نیست که در این انتخابات دستکاری نشد، چون خبرها حکایت از آرای بالای ۵۷ درصدی پیروز انتخابات می کرد و کشیدن آن به نزدیکی های ۵۰ درصد برای آن بود تا رسوا شدگان انتخابات تقلبی رژیم، با استناد به آن بگویند که اگر می خواستند تقلب کنند می توانستند با دستکاری تنها نیم درصد، آن را به دور دوم بکشند و چنین نکردند، چون انتخابات شان سالم است!! این مسأله آنقدر برایشان مهم بود که به همان کسانی که مدام تکرار می کردند که انتخابات باید سالم باشد و آرای مردم باید خوانده شود، پیغام دادند تا برخلاف گذشته مدعی شوند که ایران سالم ترین دموکراسی جهان را داراست!؟ البته مردم به از این دست چرخش های مصلحتی و باد به پرچمی لااقل برخی از آقایان عادت دارند. بماند که تعداد رأی دهندگان اعلام شده باز واقعی نبوده و بیشتر اعلام شد تا ثابت شود که آقایان به سبب این که هنوز مبتلا به بیماری یکدندگی بوده و از کله شقی مزمن رنج می برند، عادت مهندسی انتخابات را هنوز ترک نکرده اند و از این جهت، حکومتی ها نباید نسبت به انعطاف های آتی برای گذر از بحران های حاد خارجی، خیلی خوش بین باشند.
پیروزی انتخابات اخیر همچون جنبش سبز و همچون دوم خرداد بسیار فراتر از مطالباتی بود که کاندیداهایی که بدان ها رأی دادند و پیروز شدند و طیفی گسترده را در برمی گرفتند که هرگز در حد اصلاحات و اعتدال قابل فروکاستن نبوده و نیستند و مردم در تمامی این ادوار و حتی پیش از دوم خرداد، زمانی ها که چپ های انقلابی را کنار زدند و کاندیداهای میانه رو و حامی توسعه را برگزیدند تا کنون، ثابت کردند که خواهان تغییراتی هر چه اساسی تر اند و حاکمیت نیز در این مدت به خوبی فهمید که مردم خواهان چه تحولاتی ریشه ای هستند و به همین سبب، ممیزی های کاندیداها را در هر انتخاباتی مدام سخت تر و تنگ تر کرد.
به همین دلایل، این پیروزی تنها حاصل تلاش رأی دهندگان نیست، که حاصل مبارزات تحریم کنندگان انتخابات نیز هست و حاصل تنها تظاهرات در کف خیابان ها نیست که نتیجه مبارزات کسانی که در زندان نیز هستند، هست. آن ها مکمل یکدیگرند. تحریمی ها و به خصوص شخصیت هایی که در سطح جهانی روی شان حساب می کنند، با تحریم انتخابات و اذعان به این که آزاد و عادلانه نبوده و تنها معدودی که با ایدئولوژی روز رژیم منطبق باشند، می توانند کاندیدا شده و به رقابت بپردازند، جامعه جهانی را آگاه ساختند و جامعه جهانی و نهادهای بین الملی نیز پیش از انتخابات اعلام کرد که انتخابات ایران منطبق بر اصول دموکراسی نیست. اما همزمان میدان نباید برای انحصارطلبان خالی می شد و طیف های مردم باید با مشارکت، رأیی می دادند که چون خواهان تغییرات اساسی بود، دقیقاً رأی عدم مشروعیت به نظام بود. این که هر زمان و در هر شرایطی رأی در هر کشوری به معنی تأیید حکومت و نظام موجود است، تصوری کلیشه ای و غلط است. رأی در جوامع بسته می تواند معانی ای مختلف و حتی متضاد داشته باشد و همان طور که در جوامع باز، مخالفت به شکلی باز و صریح بیان و عیان می شود، در جوامع بسته، هر اعتراضی با گوشه و کنایه و استعاره و غیره،ی خود را می رساند. چنان که مبارزات منفی ای که امروز صورت می گیرد، معنایی نمادین دارد و مثلاً اگر می رقصند، معنایش این نیست که رقص قدغن است، بلکه می خواهند به شکلی کنایی اعتراض به حقوق نابرابر زن و مرد یا فقر جهانی و غیره را برسانند. از این روی، رأی در جوامع بسته و بخصوص ایدئولوژی زده ای چون ایران، در مقاطع مختلف، معانی متفاوت می تواند داشته باشد و زمانی که اقشار مختلف اجتماعی با رأی بالا در انتخابات شرکت می کنند، یعنی دقیقاً خواهان تغییراتی اساسی اند و جان شان به لب شان رسیده و درست برعکس جوامع باز، آرای بالا در انتخابات، دلیلی بر عدم مشروعیت حکومت وقت از نظر آنان است؛ به ویژه که مردم تمامی کاندیداهایی که خود را با بی شخصیتی تمام، بنده و تسلیم حاکمان وقت معرفی کردند، شکست سختی دادند و ثابت کردند که اینان حتی با زور رشوه پول و مقام و جاه، در اقلیت اند و با عدم انتخاب شان، مهر باطل شد، بر آنان زدند و همان اندک رأی آورده نیز حاصل بخشنامه های حکومتی به سپاه و بسیج و حتی بازنشستگان شان بود. زبان انتخابات در هر جامعه ای، ترجمان خاص خود را دارد و در جوامع بسته، این تکثر معانی بیشتر است.
اما چرا برخی از تحریم کنندگان انتخابات، این حرکت بزرگ مردمی اخیر در ایران را پیروزی نمی بینند؟ از یک طرف، عقیده دارند که این انتخاب تغییر معنادار چندانی در سیاست های رژیم نمی دهد. مگر مبارزه ما پایان یافته که بخواهیم ثمره همه آن را بعد از انتخابات اخیر بچینیم که نرسیدن به آن مأیوس مان سازد و اساساً روش دموکراتیک و مبارزات مدنی در رسیدن به اهداف عمدتاً گام به گام و تدریجی است. مبارزات ما همچون بسیاری از کشورهای خاورمیانه در میانه راه است. درضمن، همین شرکت گسترده در انتخابات، خود در کشوری بسته مثل ایران، به معنای رأی به عدم مشروعیت نظام و تمامیت خواهان است. سوای آن، مگر در دوران اصلاحات، بسیاری از همین خارج از کشوری ها به ایران نیامدند و سخنرانی و فعالیت نکردند، اما در دولت بعدی، همان ها را جاسوس و مأمور انقلاب رنگین در کشور برچسب زدند و برخی را گرفتند و به زندان انداختند، جدای از آن که تحولات پس از دوم خرداد، تأثیرات ملموسی در زندگی روزمره مردم داشت. پس چطور فرقی نکرده و نمی کند! از طرف دیگر، چون برخی از تحریمی ها، دچار همین سوءبرداشت از معنای رأی دادن در کشورهای باز و تعمیم آن به ایران شده و از طرفی دیگر، بسیاری از ما ایرانیان با وجود آن که سال ها در خارج از کشور و چه بسا جوامع باز و دموکرات زندگی می کنیم، اما شخصیتاً انسان های دموکراتی نیستیم و چون در جایگاه قدرت نیستیم، دموکراتیم و گرنه شناگر قابلی هستیم تا در هر نهاد و سازمانی به بازتولید عقاید خود و تحمیل آن به دیگران مبادرت ورزیم. در حالی که، شما رأی مخالف و حق رأی مخالف را وقتی در لفظ می پذیرید، در عمل هم آن را باید بپذیرید، نه این که آن را محکوم کنید و در دیکتاتوری است که آنان با هم متعارض اند و در دموکراسی آن ها مکمل هم اند. از آن طریق، هم آرای متکثرشان انعکاس می یابد و هم منافع بیشترشان تأمین می شود و قدرت دموکراسی یعنی این. البته این مشکل تنها ایران نیست و در تمام خاورمیانه اینک با همین مشکل روبرو هستند. الان آمریکا به اپوزیسیون مصر تأکید می کند که در انتخابات شرکت کنند و همگی آن را تحریم نکنند، اما اپوزیسیون مصر متوجه نکته نیست. متوجه نیست که اگر غربی ها بدان ها می گویند که در کنار تحریم طیفی، مشارکت طیفی دیگر را نیز دنبال کنید، چون آنان قرن هاست که تجربه دموکراسی دارند و خوب می دانند که اگر دموکراسی می خواهد بر انحصارطلبان پیروز شود، راه آن نه خالی کردن عرصه انتخابات به نفع تمامیت خواهان است و نه تأیید هر نوع محدودیتی که حاکمیت برای یک انتخابات آزاد تحمیل می کند، بلکه راه حل انجام همزمان هر دو به شکل مکمل آن هاست. یعنی اشخاصی چون البرادعی که برنده جایزه نوبل و از شخصیت های مطرح جهانی هستند، وقتی انتخابات مصر را تحریم می کنند، جامعه جهانی به دهان آنان نگاه می کند و از این سبب انتخابات مصر را مشروع نمی داند و به طرق مختلف از خارج به حاکمیت فشار می آورد، اما از طرفی سایر اپوزیسیون مصر نباید میدان را خالی کنند و به شکلی فعالانه باید طیف های مختلف مردم را به پای صندوق های رأی بکشند تا عملاً مانع از تصاحب همه جایگاه های قدرت توسط تمامیت خواهان شوند. به عبارت واضح تر، تحول طلبان دموکرات، باید از دو روش و نقش مکمل تحریم و مشارکت، انحصارطلبان را شکست دهند و مطالبات مردم را از هر دو سوی بدست آورند. در ایران کسانی که از زندان، مردم را برای مشارکت در انتخابات آزاد گذاردند و برخی حتی تشویق کردند، بهتر از همه ما به نفس دموکراسی پی بردند و از همه ما نسبت به آنچه می توانست پیش بیاید، واقف بودند و همین گذشت شان از حق خود، گواهی روشن که آنان برای مقام و منصب و حتی حق خود، مقابل تقلب در انتخابات ۸۸ نایستادند، بلکه به خاطر حق مردم ایستادند و دلیل روشن اش نیز که از حق خود به خاطر مردم گذشتند و از این سبب، قهرمانان ما نیز هستند؛ برخلاف رهبرانی که برای ماندن در قدرت، تقلب در انتخابات را تأیید کردند (و آن را بصیرت نام نهادند) و اگر همان اعتراضات گسترده خیابانی نبود، همان تیم امنیتی ای که کودتا کرده بود و ایشان را به قرنطیه برده بود، پس از نشان دادن تعدادی عکس آرشیوی از ایشان، بعد از مدتی مرگ شان را اعلام کرده و فرعون مخفی خودشان را به جای آن بر کرسی می نشاندند و همین آقایان برای زنده ماندن شان، به جنبش سبز و به خصوص رهبران نمادین آن مدیون اند. دیشب زمانی که شادی های اقشار مختلف مردم را مشاهده کردم و به خصوص جوانانی که خطاب به شهدای جنبش سبز و رهبران نمادین شان فریاد سر می دادند: رأی تو پس گرفتیم؛ تنها بغض فروخورده و ریزش اشک ها بود که می توانست آرامم کند.
در این میان، بسیاری از رأی دهندگان اخیر که جنبش سبزی بودند، به حق خواهان آزادی زندانیان سیاسی و به خصوص رهبران نمادین جنبش سبز بوده و هستند. توجه به این نکته ضروری است، جدای از آن که این مطالبه انسانی و اخلاقی ماست که همگان آزاد شوند و جملگی ما مسئولیم، آن را تا به آخر از حاکمیت مطالبه کنیم، اما در سطح مبارزاتی تا وقتی که رژیم، آنان را در زندان نگه داشته، یعنی جنبش سبز هنوز تمام نشده است. این اصلی ترین چالش برای حکومت است. به میانمار نگاه کنید که زندانی نمودن رهبر مبارزات مردمی، موجب شد که مطالبات مردم، جهانی شود و در طول ۸ سال چنان فشاری به دیکتاتورهای میانمار بیاید که برای خروج از انزوا ناگزیر به گردن نهادن به خواست مردم شود؛ چنان که تاکنون نیز همین انتخابات اخیر ایران را حکومت به سبب فشار جنبش سبز و ترس از تکرار آن، بدون تغییر معناداری در آرا اعلام کند و حتی سپاه ناگزیر شد که بپذیرد و به سبب احساس عمیق همین انزواست که از مردم خواهش کردند که حتی اگر به نظام عقیده ندارند، به خاطر کشور رأی دهند. به عبارت واضح تر، همان هایی که اصرار داشتند تا وانمود کنند که جنبش سبز تمام شده یا مرده است، بدون این که بفهمند، اثبات کردند زنده و زاینده است و چه دلیلی بزرگ تر از آن که بر انتخابات و وقایع پیش رو تعیین کننده است و شاهدی قوی تر از آن که رهبران نمادین جنبش هنوز از ترس رژیم در حبس اند. اساساً در مبارزات منفی، رهبران مبارزات، خواهان آزادی خود نیستند و مثلاً در هند که مهد این سبک از مبارزات است، رهبران مبارز حتی حکومت را تهدید می کنند که زندان را ترک نمی کنند. چون حضور آنان در زندان، یعنی عدم مشروعیت جهانی رژیم و یک بحران جهانی برای آن. زیرا مبارزه منفی با زور که قدرت را نمی خواهد تصاحب کند و با کمک سلاح بر آن حاکمیت چیره شود، تنها ابزار موثر آن، همین انعکاس داخلی و جهانی آن و فشارهای داخلی و خارجی حاصل ار انزوای همه جانبه حکومت است که در عصر رسانه ها و اینترنت بیش از هر زمانی قدرتمند و تأثیر گذار شده است. وقتی رهبران نمادین جنبش سبز را به زندان انداختند و در همین انتخابات اخیر برخی از نخستین رهبران انقلاب را رد صلاحیت کردند، اولین چیزی که به ذهن رسید این بود: مرگ یک انقلاب. چون بدون انقلابیون، حکومت موجود (دموکرات که نیست جای خود) حتی دیگر انقلابی نیست، بلکه حاکمیتی تحمیلی است.