دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
مدتی است که اخبار خوبی از اقصاء نقاط کشور پیرامون توجه به حقوق معوقه اقوام و اقلیت های ایران زمین می رسد. آخرین مورد حرکت نوآورانه شورای شهر رشت بود که گفتگوهای شورا را از این پس به زبان گیلکی عنوان کرد تا این زبان فراموش نشود. این اقدامی بسیار نیکوست که می تواند الگویی برای سایر شوراهای شهر ایران زمین قرار گیرد. واقعیت این است که این بُعد از فرهنگ کشورمان نه تنها مورد بی توجهی دولت ها قرار گرفته، بلکه با نگاه امنیتی ای که نسبت به زبان مادری و اقوام و اقلیت ها وجود داشته، قربانی شده است و دولت ها با خیال تقویت هویت ملی تنها بر زبان فارسی تأکید داشته اند که اتفاقاً آن نه تنها موجب وحدت عاطفی و احساس هویت اقوام و اقلیت های ایران نشده، بلکه آن را نوعی تحمیل از طرف دولت و نگاه امنیتی آن به خود تعبیر کرده اند و تا تغییر عملی در رفتار دولت ها نسبت به آن زبان های مادری و گوش های محلی صورت نگیرد، نتیجه ای به غیر از گذشته نیز عاید نخواهد شد. تقویت زبان فارسی همچون هر زبان رسمی دیگری، زمانی موجب تقویت هویت ملی می شود که همزمان با تقویت زبان های مادری و گویش های محلی همراه باشد و اگر غیر از آن باشد، نوعی اجبار تحمیلی به حساب می آید و واکنش اش نزد اقوام و اقلیت ها چیزی به جز ارزیابی به مثابه ابزاری تحمیلی از طرف دولت مرکزی نخواهد بود، که امروزه متأسفانه چنین است. مهمتر از آن، باید شوراهای شهر هر استان با تأسیس بنیادهایی که کارشان تحقیق و نشر زبان های مادری و گویش های محلی هر منطقه و استان است، سالیانه بودجه ای مشخص و دائمی را بدان ها اختصاص دهند و گرنه این زبان ها و گویش ها به تدریج مضمحل شده و چه بسا فراموش شوند.
شوراهای شهرهای مختلف ایران توجه کنند که آنان با مدیریت های محلی و تصمیماتی این چنینی –مثل شورای شهر رشت، و به خصوص بهبود و آبادانی های منطقه ای با استناد به ظرفیت های محلی می توانند تأثیراتی بسیار بیشتر و ملموس تری بر زندگی مردم محلی شان نسبت به دولت های مرکزی بگذارند و در بسیاری از دموکراسی های موفق جهان، همواره شوراهای محلی و برنامه های منطقه ای مبتنی بر سازندگی و آبادانی شان است، که نقشی تعیین کننده دارند و آنان می توانند جدای از دولت ها، خودشان بخش موثری از رفع تبعیض نسبت به مناطق مختلف و به خصوص مکان های دور افتاده ایران زمین را برعهده بگیرند. به خصوص بودجه های استانی هر استان باید برای این کار اختصاص یابد و مسئولان هر استان به جای برگرداندن بخشی از بودجه برای خودشیرینی، باید بودجه هایشان را برای طرح ها و برنامه های توسعه استانی تماماً هزینه کنند و مسئولان استانی که با این همه محرومیت، بخشی از بودجه ها را برمی گردانند، تنها به این معنی است که افراد بی کفایت و بی برنامه ای هستند که باید به سرعت تغییر کنند و اشخاصی توانمند جایگزین شان شوند.
پیرامون گیلان باید بیافزایم، استانی که امروزه گیلان خوانده می شود، در گذشته “گیلانات” خوانده می شده که شامل منطقه گیلان، دیلمان و تالشان بوده است و اطلاق نام گیلان به تمام آن صحیح نیست. دیلمان و دیلمیان، یکی از اقوام کهن ایران زمین بودند که پس از اسلام هیچ قومی را در سرزمین هایی که توسط اعراب فتح شدند، نمی شناسم که به اندازه ایشان در تاریخ آن دوران کشورمان که اصطلاحاً تاریخ اسلامی خوانده می شود، نقشی پررنگ داشته باشد. از سرزمین شان که هرگز توسط اعراب و خلفای اسلامی فتح نشد تا بعهدها که شیعه شدند و خاندان های آل زیار و آل بویه و آل مسافر از دیلمیان بودند و تا پیش از پیوستن ترکان به بلاد اسلامی، مهمترین فرماندهان نظامی در لشکریان سلسله های مختلف سرزمین های اسلامی آن دوران گشتند. مسأله تالشان بسیار فراتر از چند نام و زبانی است که دارد و آنان به کلی فراموش شده و توسط دولت ها عمداً نادیده گرفته شده اند و متأسفانه در میان بسیاری از خانواده های تالشی دارد زبان ترکی جایگزین زبان تالشی می شود و چون اینان سنی مذهب نیز هستند و از این سبب مورد ظلم مضاعف حکومت مرکزی بوده اند، دولت به این اختلافات و تبعیض نانوشته دامن می زند و عملاً ترکان شیعه را بر سر کارها بر مناطق مختلف تالشان سنی مذهب می گمارند و این مناطق بسیار مورد کم توجهی برای آبادانی و سازندگی قرار گرفته اند و مردم در فقر و وضعیت ناگوار اقتصادی زندگی می کنند، چه رسد ظلم فرهنگی و اجتماعی. قوم تات و زبان تاتی بیش از همه مورد غفلت واقع شده و امروز حتی نامی از مکان های تاریخی این قوم دیرینه ایرانی باقی نمانده است (تاتستان را تبدیل به تاکستان کرده اند)، در حالی که بخش های بزرگی از چند استان قزوین، زنجان، اردبیل، آذرباییجان و گیلان و برخی استان های دیگر از این قوم هستند.
تغییراتی که در راستای آبادانی و بهبود وضع مردمی محلی اتسان های مختلف صورت می گیرد، باید با ملاحظاتی باشد که خواسته های مردم آن مناطق را در برگیرد و تنها دستوراتی از بالا به پایین نباشد. مثلاً اگر برای توسعه استان فارس دیده شده که بهتر است با افزودن یک باریکه کوچک از استان هرمزگان به آن استان، بسیاری از مردم استان فارس از موهبت متصل شده به خلیج فارس برخوردار شوند، متقابلاً استان فارس نیز باید مناطقی را به استان هرمزگان واگذار کند تا موجب اشاعه نتصور وعی تبعیض نسبت به برخی از استان ها –به خصوص استان های شیعه نسبت به استان های سنی- بین مردم احساس نشود. همچنین است آب رودخانه های بزرگی که از یک استان به استانی دیگر فرستاده می شوند و با کمبود آب روز افزونی که در خاورمیانه مواجه هستیم، اگر این ملاحظات باز صورت نگیرند، در آینده می تواند باعث جنگ های محلی و تشنجات شدید اجتماعی شوند.
در پایان باز تکرار می کنم و هشدار می دهم که، مقامات و مسئولان امنیتی و سیاسی ایران، این یقه گیری ای که با نام مبارزه با تجزیه طلبی با تمامی اقوام و اقلیت های ایران زمین راه انداخته اند، باید رها کنند و این اول آنان اند که باید یقه را ول کنند.