تفاوت میان آنهائی که می آیند و آنهائی که می روند؟!

0
122

به طور طبیعی، افرادی که به این جهان وارد می شوند؛ با دیگر همنوعان خودشان تفاوت های بسیاری دارند. اختلافات میان ایشان، فقط جلوه ظاهری ندارد؛ بلکه به لحاظ درون و باطن شان نیز با همدیگر متفاوت می باشند. این امر، مرد و زن و کوچک و بزرگ و پیر و جوان نمی شناسد، آنچه که در این مقوله حائز اهمیت است؛ تفاوت های مربوط به کنش های فردی و اجتماعی ایشان است؛ که آنان را از همدیگر متمایز می گرداند!

بیشتر مردم دنیا خودشان را به درستی نمی شناسند. اما وقتی به دیگران توجه می کنند؛ تقریبا به راحتی می توانند، در مورد ایشان به قضاوت بنشینند و آنان را داوری کنند!

از جمله کسانی که ظرف دو روز اخیر مورد قضاوت برخی از هم میهنان قرار گرفته، آخوند مصباح یزدی است، که دیروز(آدینه دوازدهم دیماه ۹۹) مرد و جهان را از ننگ حضور خویش آسوده نمود!

آخوند مصباح یزدی، یکی از جنایتکاران و خونخواران حکومت استبدادی و جنایت پیشه اسلامی در این رژیم ننگ آفرین بود؛ که تا به ابد هم اگر زنده می ماند؛ هرگز نمی توانست از میزان تنفر مردم ایران نسبت به خودش بکاهد!

وی که از ابتدای شکل گیری سپاه پاسداران قاچاقچی انقلاب سیاه و شوم اسلامی با آنها همکاری تنگاتنگی داشت. ریاست مؤسسه آموزشی – پژوهشی خمینی را هم بر عهده خود داشت؛ و صدالبته از یاران نزدیک خامنه ای نیز به شمار می آمد!

محمد تقی صباح یزدی، که به « تمساح یزدی » نیز معروف شده بود؛ و یکی از خبیث ترین و جنایتکارترین افراد رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی، و از یاران آخوند علی خامنه ای هم به شمار می رفت. پس از مدتی بستری بودن در بیمارستان، سرانجام دیروز در بیمارستان مُرد و ساکن دائمی دوزخ گردید!

این آخوند در چهار دهه گذشته، از زمان شکل گیری رژیم استبدادی و ستمگر اسلامی، نقش مهمی در اداره شدن جمهوری ننگین ملاها ایفا می نمود، اکنون که شر خود را از سر مردم کوتاه کرده است؛ نبودن اش برای ایران و ایرانی ارمغانی بزرگ به حساب می آید !

او کسی بود، که در ( دهه ۶۰ ) ، فتوای « تجاوز به دختران باکره » در زندان را شرعی دانست؛ و برای این عمل زشت و نکوهیده، به اندازه حج تمتع ثواب قائل می شد؛ و تجاوز کردن به زنان و مردان زندانی، برای اعتراف گرفتن از آنان را، شرعی و بلامانع می دانست. این آخوند خبیث و بری از انسانیت، که چنین فتواهای ضد بشری را صادر می نمود؛ در ( دهه ۸۰ ) در یکی از مساجد کرمان گفته بود: « اگر کسی خلاف شرعی مرتکب شود؟ مؤمنان وظیفه دارند، که به او تذکر بدهند. در مرحله بعد وظیفه دارند، که به پلیس معرفی اش بکنند؛ و اگر بعد از چند بار به این نتیجه رسیدند؛ که پلیس و دستگاه قضایی نیز این افراد را مجازات نمی‌کنند؟ خودشان می‌توانند دست به کار شده و خاطیان را به سزای اعمال شان برسانند. » !

وی در تاکید آن دستورات غیر انسانی اش اعلام نمود: « اگر شخصی به مقدسات توهین کرد؟ اسلام حق داده خونش را بریزند، دادگاه هم نمی‌ خواهد. » ؛ نتیجه این گفته های نامربوط وی هم آن شد؛ که چند نفر از بسیجی های کرمان، بلافاصله پنج تن از مردم آنجا را که به ظن بسیجی ها گناه‌کار بودند. را به شکل فجیعی به قتل رساندند. هفت سال پیش هم، او که همانند دیگر آخوندها سراسر وجودش را تنفر از ایران و ایرانی اشباع کرده بود. به دیگر سران رژیم هشدار داده بود: « مراقب باشیم، کسانی سر کار بی آیند؛ که اولویت‌شان مسلمان بودن است نه ایرانی بودن » !

هر چند که مرگ برای چنین افرادی، به نوعی راه فرار محسوب می شود؛ و بایست که بمانند و در دادگاه های ملی جوابگوی جنایات و دیگر کارهای پلید خودشان باشند. اما، نابودی و مرگ این جنایتکار خبیث و خونخوار را به ملت ایران تبریک می گوییم!

اما شادباش اصلی و اساسی و حتمی خودمان را، زمانی به همدیگر ابلاغ خواهیم نمود؛ که اجل و نابودی و مرگ و نیستی تمامی این نا به کاران را، در شرایطی شاهد باشیم؛ که ایرانیان سلحشور و میهن پرست کشور عزیزمان، خودشان بر این جنایتکاران بشورند؛ و آنان را از حیطه اعتبار پلید و قدرت شقاوت پیشه شان بر اندازند؛ و ته مانده های شان را نیز به دادگاه بین المللی تحویل بدهند؛ تا ضمن رها شدن از استیلای یک حاکمیت مستبد و جنایت پیشه در کشور خویش، درس آموزنده ای هم به نسل های آینده خود بدهند: که کهندیارشان متعلق به یکتاپرستان آریائی است؛ و ایرانیان پاک نهاد دیگر هرگز فریب آخوند و شیخ و ملا و …… از هر قوم و طایفه و از هر آئین و مسلکی را نخواهند خورد. همین چهل و اندی سالی را که بسیار زیان نمودیم؛ برای هفتاد و هفت پشت و نسل پس از خودمان، نه آن که بس است. بلکه بسیار بسیار زیاد هم بوده و هست و خواهد بود!

ننگ ابدی بر سیه دلان چپی از کمونیست و مارکسیست و خشکه مقدسان اسلامیست و هر آنچه که از ( ایست و ایسم ) و امثال اینها که سراغ داریم. که اگر این گروهک های سیه دل و دارای افکار تاریک نبودند؟ نه کسی در تقاطع چهار راه های خیابان های بزرگ شهرهای کشورمان فریاد روشنفکری سر می داد؛ و نه هرگز در دل نیمه های شب کسی « شبنامه » به درون خانه مان پرت می نمود»؛ و نه درون اتوبوس های میان شهری، برخی مسافرها پیاده می شدند، در حالی که اعلامیه های ضد حکومتی شان را به طور عمدی جا می گذاشتند. تا دیگران آنها را ببینند و بردارند و بخوانند و گمراه و انقلابی بشوند!

همه آن خرابکاری ها و به قول خودشان « عملیات انقلابی » را انجام دادند. تا بدترین و سفیه ترین و نابخردترین و قدرت پرست ترین و جانی ترین افراد نوع بشر، از جمله خمینی ها و خامنه ای ها و مصباح یزدی ها و خلخالی ها و …….. را در سرزمین معتبر خودشان به اعتبار و جاه و مقامی برسانند؛ که نه شایستگی آن را دارند و نه حق شان بوده است !

محترم مومنی

مقاله قبلیعربستان سعودی چه مطالبی را از کتاب های درسی مدارس این کشور حذف کرده است؟!
مقاله بعدیقطع گاز به پتروشیمی ها رسید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.