ای کاش من هم یک کودک فلسطینی ساکن غزه بودم!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
618

می گویند: « دروغگو فراموشکار و کم حافظه می شود.» ؛ به درستی چنین نیز هست. ریاکاری و دروغپردازی، که از صفات برگزیده سردمداران حکومت اهریمنی آخوندی در ایران است؛ چنان در تمامی زوایای کارها و افکار و ایده های ضد ایرانی دست اندرکاران این رژیم جهنمی جا خوش کرده اند؛ که با صدها روش هوشمندانه هم نمی توان، که این خصلت های زشت و غیر انسانی آنها را، از ساحت موجودیت پلیدشان زدود و پاک نمود!

تفاوتی هم نمی کند؛ که کدام شخصیت، از کدام سازمان دولتی این حاکمیت اشغالگر به مردم کشور دروغ می گوید؟ آنچه که این مهم را بدتر از بد جلوه می دهد؛ و به یقین بر قبح آن نیز می افزاید. دروغ گفتن های مقامات تراز اول جمهوری همواره بدنام اسلامی است؛ که آدمی را دچار اعجاب می کند. تا از خودش بپرسد: « یک مسؤل اگر کارش درست باشد؛ چه نیازی به ریاکاری و دروغ گوئی دارد؟ » !

پاسخ روان و منطقی به پرسش بالا هم این است: بستگی به این موضوع دارد؛ که گوینده دروغ مربوطه، کدام مسؤل، و از کدامین حکومت، و با ایده های برخاسته از چه ایدئولوژی مذهبی و عقیدتی به بیان این دروغ بزرگ پرداخته باشد؟!

با پوزش از روان پاک میرزا تقی خان امیر کبیر صدر اعظم دانای ایرانزمین، محمدجواد ظریف امیرکبیر بدنام رژیم ملاها در حاکمیت استبدادی آخوندی، چنان به راحتی دروغ می گوید؛ که گوئی خواهد توانست تا به ابد، آفتاب را در زیر توده های ابر در آسمان بپوشاند و از طلوع آن جلوگیری کند!
وی هم که اخیرا مانند برخی از مسؤلان پر آوازه در جهان، مطالبی را در حساب کاربری خود در توئیتر می گذارد. البته فراموش می نماید؛ که هر چه می نویسد و مطرح می کند؛ از دید واقع بینانه مردم دنیا، به ویژه ملت شریف ایران دور نخواهد ماند؛ و به فاصله اندکی بعد از انتشار موردی که او به آن پرداخته است. به وسیله کاربران فهیم و دانا و واقع بین همه رسانه های دیداری و شنیداری در گیتی، برای دیگر مردمان جهان بیان می گردد. تا همگان بخوانند و ببینند و بدانند و بفهمند؛ که سردمداران جمهوری جنایتکار اسلامی در ایران، چند روز پیش در هفته گذشته، مبلغ ۶۵۱ میلیون دلار از پول و دارائی مردم ایران را، در اختیار خانواده های فلسطینی، که فرزندان شان در اثر حملات اخیر اسرائیل به شمال غزه کشته شده اند گذاشته است. تا مراتب رضایت خویش از نوکری آنان را قدر بداند؛ و با بخشیدن این مبلغ هنگفت به آنان، آنها را برای درگیری های بعدی تشویق و آماده به شهادت رسیدن شان کند!

و این مساله رنج آور در حالتی شکل گرفته و می گیرد؛ که خانواده هائی در ایران هستند؛ که جهت تامین نمودن هزینه تهیه ی یک عضو مصنوعی برای کودکان بیمار و معلول خودشان، کم ترین درآمد ممکن، برای تهیه آن عضو مصنوعی برای اندام فرزندان معلول خود را ندارند!

وزیر نادان امور خارجه دولت بی کفایت رئیس جمهوری بی اختیار رژیم منفور اسلامی، آخوند حسن روحانی، در آخرین توئیت خود نوشته است: « تروریسم اقتصادی آمریکا، مردم بی گناه ایران را نشانه گرفته است.» !

در حالی که بهتر بود می نوشت: « خودکامگی های رژیم ضدبشری آخوندی در ایران موجب گشته است؛ که مرد و زن و پیر و جوان در ایران، در اثر زیاده طلبی و قدرت پرستی حاکمیت ننگین شان، در شرایطی زندگی می کنند. که کم ترین بارقه ای از امید به آینده، در دل های افسرده شان وجود ندارد. » !

و این در حالتی است؛ که خود ظالم و بی رحم و ستمگرشان، میلیون ها دلار از درآمدهای همین مردم رنجدیده را، برای نوکران تروریست خویش به غزه می فرستند. سپس وزیر امور خارجه شان هم، با گذاشتن ویدئوئی از یک کودک معلول، که به یک پای مصنوعی نیاز دارد. در توئیتر خودش چنین درج می کند: « این کودک معلول بزرگ می شود؛ و مادر دل شکسته اش نمی تواند برای او پای مصنوعی تهیه کند. و این جنگ اقتصادی دونالد ترامپ است. »!

آنگاه که کودک معلول مورد نظر، که در یک خانواده محروم و تنگدست ایرانی به دنیا آمده، بایستی که تا پایان عمر خود، با عذاب ناشی از نداشتن یک پا، در بدترین شرایط ممکن، روزگار سخت و غیر قابل تحمل خود را بگذراند. اما در جریان کمک های مالی رژیم حاکم در کشورش هم قرار می گیرد؛ که دارائی های او و سایر هم میهنان اش را، همین مسؤلان بری از انسانیت، برای مردم بیگانه در شمال غزه می فرستند؛ تا در اختیار سازمان های مربوط به حماس و جهاد اسلامی قرار بگیرند. اما برای کودکان محروم در ایران، جز اندوهی آشکار و غمی جانکاه باقی نمی گذارند!

محترم مومنی

مقاله قبلی… و اینک منجی آخرزمان؛ زبانی که از تیغ تیز برنده تر است، بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
مقاله بعدیایالات متحده بر فشار حداکثری برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی ادامه می‌دهد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.