« آیا این نعمت شکر ندارد؟ » خیر این ذلت، ننگ بشریت است! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
248

« تغاری بشکند، ماستی بریزد. جهان گردد به کام کاسه لیسان » ! هنگامی که با هزاران تاسف، تغار آزادی و یک پارچگی و استقلال ایرانزمین، به سبب بدخواهی های حزب دموکرات ایالات متحده شکسته شد؛ و به جای آن، شکل گرفتن انقلاب منحوس و سیاه و شوم و ضد ایرانی اسلامی تحقق یافت و به وقوع پیوست. با جای گرفتن این به جای آن در کشورما، عده بسیاری از مردم میهن مان، دچار اندوه و محنت و پریشانی بسیار گشتند. اما، تعدادی از ایرانیان فریبخورده و جفا نموده و خیانتکار، که عزت ملت ایران بودن خودشان را، با ذلت امت اسلامی گشتن معامله کردند. در میان شان، افراد نیمه ایرانی هم بودند (زیرا برخی از کسانی هم که در روزگاری دور، از کشور خارج شده بودند؛ با روی دادن آن واقعه ضد ایرانی، فرصت را غنیمت شمردند؛ با کل فامیل شان به درون ایران آمدند. تا که دور سفره پر نعمت این کهندیار بنشینند. تا از همه آن متنعم و برخوردار گردند.) عده ای از آنها، مانند لاریجانی ها و تازی تباران دیگر، مهم ترین امید شان، وارد شدن در دستگاه مافیائی حاکمیت ظالم و خبیث و کثیف اسلامی بود. تا که در این رابطه، هم به آلاف و اولوف و مال و مکنت برسند؛ و هم با نزدیک شدن به راس هرم قدرت در این مسیر، مقامات شامخی را هم برای خودشان دست و پا بکنند. تا که بتوانند، از جایگاه گدائی آخوندی و روضه خوانی بی فایده ای که بودند و داشتند. خویشتن را به پایگاه های قوی و پر هیمنه و سودآوری برسند؛ که حسادت های عالم و آدم نسبت خویش را برانگیزانند!

یکی از این مقامات پر فایده، داشتن حکم رهبری، با عنوان « نماینده ویژه رهبر انقلاب در…. » به طور مثال « سپاه پاسداران انقلاب اسلامی » یا « صدا و سیمای جمهوری اسلامی » یا « وزارتخانه های مختلف » و یا هر اداره و پایگاه و انجمن و …… بود و هست. این افراد نه از کره ماه آمده اند؛ و نه از شخصیت های صاحب نام در منصب های کشوری و لشگری می باشند. بلکه یک آخوندک یک لا قبای پیشین بودند؛ که از برکت نوکری برای رهبری، و نیز سرسپردگی خویش به بزرگانی، که یا در « بیت » دارای جاه و مقام هستند؛ و یا از آشنایان و دوستان و فامیل دور و نزدیک کارگزاران مهم و برجسته جمهوری مفلوک و ننگین آخوندی می باشند. که به خاطر همین امتیاز، در لیست محترمان بدون شخصیت و احترام رژیم قرار گرفته اند. تا ضمن داشتن جاه و جلال، به مال و منال فراوانی نیز نائل گردند!

آخوند محمدتقی مصباح یزدی(همان پارتی پیشین محمود احمدی نژاد) که در مراسم انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸خورشیدی، به دستور او، از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گونی های آرای تقلبی به نام احمدی نژاد بی خرد را، در صندوق های حوزه های رای گیری وارد نمودند؛ تا بتوانند آن فرد پوپولیست فکاهی را، به مقام ریاست جمهوری رژیم سراسر عیب و تقلب و هزار روئی و فاسد برسانند!

او یکی از همان مهره هائی است؛ که تنها توانمندی اش، ارائه رشوه های زبانی به ویژه به مقام عظما است. تا بتواند با پرداختن به دروغ های آنچنانی و بری از حقیقت و راستی، با دادن باج های کلامی به رهبر انقلاب، به هر میزانی که بتواند؛ وی را بدوشد، تا که خود و فامیل اش را، به موهبات برجسته ای که از جانب بیت، به سوی چنین دستمال به دست هائی ارسال می شوند. خویشتن را در ارتباط با دو مساله مادی و معنوی بی نیاز و مکفی سازد!

او(مصباح یزدی) اخیرا در سخنانی، ضمن تجلیل فراوان از سید علی خامنه ای، وی را کاملا عاری از « نقطه ضعف » توصیف کرده، و بعد از تمجید های نادرست و دروغین از خامنه ای گفته است: « آیا این نعمت، شکر ندارد؟ در دنیائی که رئیس جمهوری پیشرفته ترین کشورها، مورد عار و ننگ مردم است؛ و مفاسدش هم عیان است. نعمت وجود چنین رهبری، نعمتی بس بزرگ است.» !

آخوند مصباح یزدی، ضمن مطرح کردن این مورد، که در زندگی رهبر جمهوری اسلامی، هیچ نقطه تاریکی وجود ندارد افزوده است: « نمی توان اثبات کرد؛ که ایشان(سید علی خامنه ای) در مساله ای اشتباه کرده باشد. »!

آخوند بدبخت و نوکر بی شعور و شیخک چاپلوی و رشوه دهنده، نمی تواند درک کند و بفهمد؛ که….. : « کافر همه را به کیش خود پندارد» ؛ آقا خودش که نادان و بلاهت پیشه تشریف دارد؛ فکر می کند که همه مردم ایران، چه برونمرزی ها و چه هم میهنان درون مرزهای کشورمان، مانند خودش خرفت و بی خرد و سیه پندار و اندیشه هستند. تا مانند او نتوانند درک نمایند. اکنون دیگر با « عهد بوق » و زمان « دقیانوس » فاصله زیادی داریم. به گونه ای که اگر همین رهبر، که به قول مصباح یزدی، پرونده زندگی اش یک نقطه تاریک و مبهم ندارد. با فشردن جند تکمه در کامپیوترشان، به آسانی به مراتب شؤنات! منزلت!! محسنات!!! و افتخارات نداشته این فرد جنایتکار و خبیث و دزد و فاسد پی می برند!

و این مردم دانا و فهیم، با آن که از این امر(دروغ بافی های مصباح یزدی ها) ، بسیار پریشان و عصبانی و ناراضی نیز هستند. به ریش محمدتقی خان مصباح یزدی خواهند خندید؛ که با بیان چند جمله غیر واقعی و چاپلوسانه، فاصله میان صداقت و راستگوئی و انسانیت، تا دروغپردازی و نادرستی و انسان نبودن را، چنان با سرعت پیموده است. که خود ابلیس هم به گرد پای اش نخواهد رسید!

ننگ تان باد، که یک روده راست در شکم تان وجود ندارد!

محترم مومنی

مقاله قبلیاولین فضاپیمای خورشیدی با موفقیت در مسیر مداری جدید حرکت کرد
مقاله بعدیمادر ساناز الهیاری: نگران وضعیت دخترم هستم
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.