آنچه که یک رژیم توتالیتر را فرو می‌پاشد؟!

0
709

همه حکومت‌های جهان «تمامیت‌خواه (توتالیتر)» نیستند. اما تعدادی از آن‌ها، به خصوص حاکمیت زیاده‌طلب اسلامی در کشور ما، که متأسفانه نزدیک به نیم قرن از استیلای‌شان بر کهندیار ما می‌گذرد، بدون هرگونه تردیدی و به طور صد در صد «تمامیت‌خواه» می‌باشند و این روش را از همان ابتدا در پیش گرفته‌اند تا هم خودشان را به مقاصد شومی که دارند برسانند و هم بتوانند در جهان اسلام «حرف اول» را بزنند!

به همین خاطر فقط به سلطه داشتن در ایران قناعت نمی‌کنند و در صدد رساندن خودشان به یکی از قدرت‌های بزرگ و مهم، نه فقط در منطقه خاورمیانه، بلکه در سراسر دنیا می‌باشند!

بدیهی است که چنین رژیم خودکامه‌ای فقط در مسیر تحقق بخشیدن به مطامع اهریمنی خویش گام بردارد و هرگز به فکر ایجاد هیچ موقعیت مطلوبی برای زندگی مردم ایران نباشد. حتی اگر بداند که کل آحاد ملت ایران در بدترین شرایط ممکن قرار دارند!

هرچند که بیان این مطلب به آن‌ها «خودکامگی» بیشتری را القا می‌کند و خودشان را در عالم سیاست «یکه‌تاز» و قوی تلقی خواهند کرد، اما ملت ایران در این رابطه ناگزیر می‌باشند تا با دیدن حقایق تلخی که اکنون و در حاکمیت منفور آخوندی برای ایشان و میهن‌شان رخ می‌دهد، با بیان آن‌ها برای سایر ساکنان این کره خاکی جهانیان را به مسأله عدم مسئولیت‌پذیری حاکمان رژیم آخوندی آگاه سازند. تا همه بدانند که با حضور مشتی آخوند و شیخ و ملا در رأس امور در میهن ما، زندگانی سراسر رنج و تعب مردم ستمدیده ایران در چه تنگناهای غیرقابل تحملی می‌گذرد! و متأسفانه این امر (عدم آسایش فکری و رفاه مالی) یک ملت شریف، در اثر حضور اهریمن و همدستان و جیره‌خواران او، چگونه برای یک ملت آبرومند و ستمدیده آکنده از غم و حرمان می‌باشد؟!

سال‌ها می‌گذرد که گروه‌هایی از اقشار مختلف جوامع میهن ما، که در اثر زورمداری‌های این فرقه تبهکار در شرایط بسیار سختی زندگی می‌کنند، جهت رساندن خودشان به آزادی و رفاه نسبی که «حق مسلم» ایشان است به پا خاسته‌اند و با خیزش‌های متعدد و متفاوت در پی اثبات مراتب «حق‌طلبانه» شان، هم به دیکتاتورهای حاکم بر دیار خویش و هم به جامعه جهانی می‌باشند. و تا تثبیت نمودن این هدف بزرگ و شکل دادن این آرمان واقعی برای برخورداری از تمامی بهترین‌ها که متعلق به آن‌هاست، با ایده محقانه خویش به سوی این آمال بزرگ پیش می‌روند و انتظار همگی‌مان این است که مصرانه و در کمال آزادی‌خواهی خودشان را از شر این حاکمیت «تمامیت‌خواه توتالیتر» نجات بدهند!

در زمان حکومت پادشاهی در سرزمین ما، که فریب‌خوردگان ایرانی، در اثر تمهیدات گروه‌های چپ‌گرا در کشورشان، به تظاهرات علیه شاهنشاه آریامهر پرداختند و بدون آگاهی از تزویر دشمنان درون و بیرون از مرزهای کشور خود به خیابان‌ها آمدند تا با اعتراضات خود نسبت به حکومت پهلوی، فریاد ناسپاسی «مرگ بر شاه» را سر بدهند و با اعتراضات غیرمحقانه خویش نسبت به آن ایراندوست واقعی و خدمتگزار حقیقی به این ملک و ملت، وی را با چشمانی اشک‌بار از خانه پدری و مام میهنش به خارج از ایران رهسپار کنند، نمی‌دانستند که این «حق ناشناسی‌ها» چه بر سر ایشان و نسل آینده میهن‌شان خواهد آورد؟ و با این عمل بری از تعقل و غیرانسانی، چگونه روزگار خود را به دست کسانی می‌سپارند که آن را به شب تیره بدل سازند؟!

در حالی که بسیاری از خانواده‌های کم درآمد میهن ما از تأمین نمودن یک وعده «خوراک گرم» برای فرزندانشان ناتوان می‌باشند، آقایان کاملاً خبیثانه و به طور مستمر، با استفاده از «بیت‌المال» همین مردم بی‌نوا، به سفرهای تفریحی گران می‌روند و در هتل‌های رویال و لوکس که رو به دریای زیبای کیش می‌باشند اقامت می‌کنند. تا در بالکن‌های اتاقشان بر روی مبل‌های شیک بنشینند و از زیبایی‌های آنجا لذت ببرند!

و یا این روزها در شرایطی که در ۱۱۰ شهر از ۱۳ استان بزرگ و کوچک کشورمان، صدها هم‌میهن «کامیون‌دار» حین راهپیمایی در خیابان‌ها از مشکلات کاری خویش می‌گویند و از ناکافی بودن درآمدشان جهت هزینه‌های زندگی خانواده‌شان می‌نالند و ناچارند در جاده‌های قدیمی و تعمیر نشده از این شهر به آن شهر بروند و بازگردند، وزیر نا محترم راه و شهرسازی دولت بی‌اختیار پزشکیان برای بررسی چگونگی راه‌ها و جاده‌های میان دو شهر «خانقین و بغداد» به عراق رفته تا در صورت نیاز دولت آنجا، بخشی یا همه هزینه مرمت شدن کل آن جاده را از طریق «بیت‌المال» مردم ایران به آن‌ها بدهد!

قصد اهانت به هم‌میهنان عزیزمان را ندارم؛ ولی آیا ایشان از مواردی که در بالا به آن‌ها اشاره نمودم بی‌خبر هستند؟!

اگر خبر ندارند به معنی آن است که نه برای خود و نه برای سایر مردم کشورشان هیچ اهمیتی قائل نیستند و به سران خودکام و دولتمردان نالایق و اشغالگر میهن‌شان اجازه می‌دهند هر بلایی که می‌توانند بر سر آن‌ها بیاورند!

و یا اگر بر این رویدادها واقف هستند و توجهی به مرارت‌های زندگی خود و سایرین ندارند؟ در کمال تأسف، از رهروان مسیر ظلم و تعدی به حقوق از دست رفته هم‌میهنان خویش می‌باشند!

در شرایطی که بعضی از مستمندان جامعه در کشورشان را می‌بینند که تا به کمر در «بشکه‌های زباله» خم شده‌اند تا چیزی قابل خوردن بیابند و یا در خیابان‌های پررفت و آمد، شاهد نشستن زنان و مردان شهرشان جهت تکدی‌گری و درخواست پول از رهگذران هستند تا «قوت لایموتی» را برای سیر کردن فرزندان گرسنه خویش «گدایی» بکنند و یا در چهارراه‌های شلوغ شهرشان شاهد دویدن کودکان بی‌سرپرست به سوی اتومبیل‌های متوقف پشت چراغ راهنمایی می‌باشند تا از عابران پولی بگیرند و به پدر و مادر معتاد خویش بدهند، برایم غیرقابل تصور است که بینندگان چنین مناظر آزاردهنده‌ای همچنان بدون کم‌ترین واکنشی نسبت به این مسائل غمناک و آزاردهنده به سکوت غیرعادی خود ادامه بدهند و در مقابل این حاکمیت ضد بشری و بری از وجدان بیدار و غیرانسانی، هیچ واکنش معترضانه‌ای نسبت به سردمداران این حکومت بری از شرافت و وجدان آگاه نشان ندهند. چگونه می‌توان آن‌ها را ایرانیانی مسئول و میهن‌پرست دانست؟!

مقاله قبلیبن‌بست در مذاکرات هسته‌ای جمهوری اسلامی و آمریکا: تحلیل وال‌استریت ژورنال
مقاله بعدی« سکه‌ای » که یک طرف آن دروغ و طرف دیگرش فریب است!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.