تا به کی و چه وقت می توان نظاره گر چنین بیدادهائی بر مردم ایران بود؟!

0
176

وقتی کارشناسان مواردی که در اجتماعات گوناگون حضور دارند، مطالبی را که مربوط به عدم آسایش مردم ایران، در تمامی زمینه های زندگی ایشان عنوان می کنند؛ را می شنویم. هرگاه که تحلیلگران مسائل سیاسی، در باره عملکردهای سر تا به پا اشتباه دست اندرکاران حکومت ملاها در ایران نظر می دهند؛ را در حد درک خویش در می یابیم. و آنگاه که یک دلسوخته ایرانی، راجع به بدترین نوع زندگانی و مماشات اجتماعی برخی از آحاد ملت ایران(کپر نشین ها، حاشیه نشین ها، کارتون خواب ها، و گورخواب ها، و همه کسانی که دست شان از مال دنیا و امکاناتی هرچند ناچیز، برای زندگی خود و اطرافیان شان خالی است.) که تا چه اندازه و چقدر موجب اندوه می باشد و دلسرد کننده است. شنیدن بعضی از خبرهای بهت آور، که در گزارشات بعضی از خبرگزاری ها، می بینیم و می خوانیم و می شنویم. به اندازه تمامی این سالهای سیاه و شوم، که میهن عزیزمان در چنگال کرکس های وحشی رژیم آخوندی اسیر است. حرص می خوریم از چنین سرنوشت شوم و اسفناکی، که نصیب مان شده رنج می کشیم!

به طور مثال، این خبر بسیار ناامید کننده، که سران رژیم خونخوار آخوندی در ایران، فقط برای مراسم اربعین سال گذشته در عراق، مبلغ 34 میلیارد تومان را هزینه کرده است؛ و در نظر دارد، که برای اربعین امسال، دو برابر این مبلغ را(68 میلیارد تومان) را، به این کار ضد بشری و ضد ایرانی اختصاص بدهند. باید که چه حالی به آدمی دست بدهد. تا بتواند این یاغی گری علنی را تحمل نماید؟!

68 میلیارد تومان امسال، به اضافه 34 میلیارد تومان سال پیش، چه دردی را از این ملت بیچاره و بی نوا و اسیر درمان نمی کند؟ این تازه موردی است که مطرح و آشکار شده است؛ در حالی که هستند موارد دیگری، که هرگز امکان افشا شدن شان به وجود نمی آید؛ و هیچیک از مردم ایران، هیچگاه به میزان اصلی این هزینه های سرسام آور آگاه نمی گردند. هیچوقت نیز نخواهند فهمید. هنگامی که شب سر گرسنه به همان بالین سنگی شان می گذارند؛ یا موقعی که فرزندان شان، با کفش های تا به تائی که از داخل زباله ها پیدا کرده اند؛ درون کلاس های درسی شان، که به خاطر نداشتن مدرسه رسمی، درون طویله های روستای شان برگزار می گردند حضور می یابند. ثروت ملی و دارائی های همگی ایشان، در کجا و به دست چه کسانی می رسند و مورد استفاده بیگانگان قرار می گیرند؟!

در شرایطی که اصولا، هیچ ایرانی درون و برون از سرزمین اش، کوچک ترین مسؤلیتی نسبت به چگونگی زندگانی آن بیگانگان ندارند. بدیهی است که می بایست، از این مزدوران اهریمن که نقش حاکمیت را در سرزمین ایشان دارند بپرسند: ” آیا در طول این سی و هشت سال و پنج ما، چنین مبالغ هنگفتی را، جهت ایجاد بهبودی در مورد دانش و فرهنگ عمومی مردم ایران هزینه کرده اید؟ ” ؛ با توجه به این حقیقت که ایشان در گردابی به نام دزدی کردن و سودجوئی نمودن غرق می باشند. لازم به بیان نیست؛ که ده درصد مبلغ نامبرده را، برای موردی که به حکومت یا به مردم اعلام می کنند هزینه می نمایند. سپس بقیه آن پول باد آورده را، به حساب های بانکی خود در خارج از ایران سرازیر می کنند!

خامنه ای ننگ ات باد، روحانی شرم ات باد، بقیه این اهریمنان بی سر و پا، که از نهایت مفلسی و گدائی و نیازمندی(در دوران قبل از انقلاب سیاه اسلامی تان)، اکنون به چنین ” برو و بیائی و نان و نوائی ” دست یافته اید؛ و با حیله های بسیار و گرفتن باج های کلان از ارباب آمریکائی تان، به اینهمه مال و مکنت و رفاه و آسایش و لذت بردن از زندگی شیطانی تان دست یافته اید. باید بدانید که همه آن چیزهائی که نقطه آغاز دارند؛ سرانجام به نقطه پایانی خویش نیز منتهی می شوند. هر چقدر که قوی و ثروتمند و بی نیاز شوید؛ بالاخره به پرتگاهی سقوط خواهید نمود؛ که با اصابت تیر پایان به همه هیکل بی قواره و چهره کریه و موجودیت زشت و نازیبا و غیر انسانی حکومت تان، به عمیق ترین دره های بدنامی و ناتوانی و بی منزلتی سقوط خواهید نمود. که تا همه روزه مردم ستمدیده و رنج کشیده ایرانی، بر لبه آن پرتگاهی که شما درون آن سقط می شوید. بیایند و بایستند و به تک تک تان، نیشخندهای معنی دارشان را نثار کنند. تا شما را به بدترین نوع خفتی که در جهان وجود دارد و می توان به کار برد؛ بر همگی تان بتازند. و بیش از آنی که بر سرتان آمده، موجبات حقارت و خفیف شدن شما اشغالگران روسیاه ضد ایران و ایرانی را فراهم بیاورند!

محترم مومنی

مقاله قبلیآیت الله طالقانی: در نظام اسلامی زندان سیاسی نخواهیم داشت! بزرگ ترین دستآورد انقلاب حذف زندان اوین است؛ بقلم دکتر اسکندر دلدم
مقاله بعدیکشف یک سیاه‌چاله با جرم 100 هزار برابر خورشید
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.