وجه تشابه ریشوهای رژیم آخوندی با ریش سفید همدان در زمان حمله مغول به ایران!! محترم مومنی روحی

2
820

در دوران کودکی، از پدرم آموخته بودم؛ برای راحت به خواب رفتن، دقایقی پیش از رفتن به بستر کتاب بخوانم. این روش برایم بسیار مفید بود. زیرا چشمانم که خسته می شدند؛ خواب زودتر بر من غلبه می کرد. در همان دوران در یکی از کتاب های < قصه های خوب برای بچه های خوب >، داستان کوتاه اما آموزنده ای خواندم؛ که در باره یکی از ماجراهای مربوط به حمله مغول های وحشی به ایران بود. حتما می دانید که لشگریان قوم مغول، وقتی به ایران حمله کردند؛ در نهایت توحش با مردم کشور مان رفتار می نمودند. کتابخانه های شهرهای بزرگ آن زمان را به آتش کشیدند؛ و هر جا که می رسیدند دست به قتل و غارت می زدند. در اواخر حضور ننگین شان در سرزمین ما، موقعی که دیگر نای کشتن مردم را نداشتند. از آنجائی که می دانستند؛ در این مملکت، مردمان ثروتمندی زندگی می کنند؛ که درون خانه های شان پول و طلا و جواهر زیاد دارند. آز و طمع دسترسی به این اشیای گرانبها، راحت شان نمی گذاشت؛ و جهت تصاحب کردن آنهمه ثروت تصمیم گرفتند؛ که به جای کشتن آن مردم، با مسالمت وارد آن شهرها بشوند؛ و با روی خوش نزد ایشان بروند. تا با به کار گرفتن حیله های موذیانه، به هر گونه ای که بتوانند؛ آنچه که مردم در خانه های خود پنهان نموده بودند. را از آنان بگیرند و زندگی آنان را غارت بکنند. به همین خاطر برای انجام دادن ایده شوم شان، و عمل کردن به تصمیم خطرناکی که داشتند. به همین شیوه نیز عمل نمودند!

البته این امر بیشتر از سوی سربازان و لشگریان معمولی آن قوم ددمنش صورت می گرفت. شگردشان هم این بود؛ که با ملاطفت و مهربانی به سوی مردم بروند. با آنها گرم بگیرند و آرام آرام وارد اصل قضیه بشوند. معمولا هنگامی که وارد یک روستا یا شهری می شدند؛ سراغ کدخدا و حاکم و والی آنجا را می گرفتند. تا ابتدا با این مقامات صحبت مختصری داشته باشند؛ و به آن مقامات می گفتند؛ که قصد دیدن شهر را دارند، تا بتوانند با جلب کردن اعتماد آنان، بدون ایجاد جنگ یا مشکل دیگری به داخل آن مکان وارد بشوند. مردم هم که می دیدند سربازان مغول تصمیم کشتن آنان را ندارند. از دسترس ایشان نمی گریختند و دور نمی شدند. وقتی که آن شیادان مزور و دزد، با فریفتن ساکنان آن روستا یا شهر به مرادشان می رسیدند؛ و دارائی مردم آن محل را به آسانی از کف شان می ربودند. بر مرکب های خود سوار می شدند و سریع از آنجا دور می شدند!

در یکی از این برنامه های به تاراج بردن ثروت مردم ایران، تعدادی از لشگریان مغول، هنگامی که به جلوی دروازه شهر هگمتانه (همدان کنونی) رسیدند. یکی از آنها از اسب پیاده شد؛ و با آرامش و بدون خشونت به طرف دروازه بان آنجا رفت. با ملایمت به او که مرد میانسالی بود گفت: « ما با شما کاری نداریم؛ بروید ریش سفیدتان را بیاورید. چون ما می خواهیم با او مذاکره کنیم. » ؛ دروازه بان هم سری به علامت تائید تکان می دهد؛ و نزد همکاران اش درون اتاقک نگهبانی بر می گردد. آنها با یکدیگر مشورت کوتاهی می کنند؛ و به نماینده مغولها می گویند: « اکنون یکی از ما سراغ ریش سفیدمان می رود و او را نزد شما می آورد.» !

دقایقی بعد، مردی که برای آوردن ریش سفید شان به داخل شهر رفته بود. در حالی که یک بز سپید و زیبا را در آغوش داشته به مغولان نزدیک می شود. سرباز مورد نظر به او می گوید: « پس چرا تنها آمدی؟ پس ریش سفیدتان کو؟ مگر نگفتی که می روی و او را به اینجا می آوری؟ » ؛ مرد به آرامی می گوید: « آری همین کار را هم کردم.» ؛ سپس با نشان دادن بزی که در آغوش داشته، آن حیوان را جلوی سرباز مغول می گیرد؛ و با اشاره کردن به ریش بلند و سپید آن حیوان می گوید: « این ریش سفید ماست، بیا با این بز حرف بزن.» ؛ مغول بسیار عصبانی می شود؛ و وقتی که می خواهد عکس العمل تندی به آن مرد داشته باشد. بقیه همراهان اش او را از این کار برحذر می دارند؛ و آرام به او می گویند: « کاری به این دروازه بان نداشته باش، اینها که ریش سفیدشان را این بز معرفی می کنند؛ آدم های بسیار دانائی هستند. ما هرگز نمی توانیم آنها را بفریبیم؛ و آنچه را که دارند تاراج کنیم.» ؛ بعد همگی شان از آنجا دور می شوند و به سویی دیگر می روند!

ای کاش به جای ریشوهای حاکم در کشورمان، تعدادی از کسانی که نبوغی مانند آن دروازه بانان همدانی داشتند. با چنین سیاست هائی می داشتیم؛ که بتوانند شر اینهمه ریشوی بی خاصیت و زیان آور را، از سر کشور ایران و مردم آن کوتاه نمایند. آخوند و بز هر دو ریش دارند؛ اما این کجا و آن کجا؟ بز حیوانی زیبا و سودمند و مفید است. اما ملا اگر صد برابر یک بز هم ریش داشته باشد؛ یک ذره خاصیت و فایده هائی که این حیوان در وجود خودش دارد؛ را نمی تواند داشته باشد!

آنچه که از وجود موجوداتی به نام آخوند و ملا و مداح و مجتهد و …. سراغ داریم؛ بی بهره بودن از خصائص انسانی، و آکنده بودن شان از موارد خشم برانگیز است؛ که از این اشغالگران یاغی، بدترین موجودات جهان را به وجود آورده است. امروز سه شنبه هشتم ماه مه ۲۰۱۸ میلادی، برابر با هژدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ خورشیدی، در ساعت چهارده به وقت کشور ایالات متحده آمریکا، و ساعت بیست و دو و سی دقیقه به وقت ایران، سرانجام پرزیدنت ترامپ ریاست جمهوری این کشور، بعد از مدت های طولانی، که از خروج آمریکا از توافق برنامه جامع اقدام مشترک(برجام) می گفت؛ طی یک سخنرانی کوتاه، بالاخره این مورد را عملی نمود؛ و به مردم دنیا اعلام کرد؛ که کشورش از این توافق خارج می گردد؛ چنانچه ضرورتی پیش بیاید. حاضر است که در مذاکراتی مشابه، برای تصحیح کردن نقائص برجام، این گفتگوها را از سر بگیرند!

این کار به نفع مردم ایران یا به زیان آنها خواهد بود؛ مساله ای نیست که از هم اکنون بتوان در باره آن اظهار نظر نمود. اما آنچه که مسلم است؛ با خروج آمریکا از برجام، تمامی تحریم هائی که سه سال پیش معلق شده بودند. دوباره به جای قبلی شان باز خواهند گشت؛ و به احتمال زیاد، تحریم های بیشتر و سنگین تری هم به آنها اضافه خواهند شد. آقای ترامپ دو موعد را جهت تصمیم در این مورد اعلام نموده است. وی یک دوره نود روزه(سه ماهه)، و یک دوره صد و هشتاد روزه(شش ماهه) را، برای باز گرداندن تحریم های تعلیق شده و نیز تحریم های جدید مطرح نمود. با این وصف مشخص است، که دوره نود روزه نخستین را، برای باز گرداندن تحریم های پیشین انتخاب کرده، و دوره بعدی که صد و هشتاد روز طول خواهد کشید؛ را می خواهد به ارائه دادن تحریم های جدید و حادتر علیه حکومت ملاها، به ایشان معرفی کند!

بدیهی است که تحریم های جدید، بسیار پیچیده تر و مشکل تر از تحریم های قبلی خواهند بود. به طوری که دوستان یکدل و یک جهت جمهوری رو به فنای آخوندها، مانند چین و روسیه نیز هیچگاه نتوانند؛ که آن تحریم ها را، به نفع حکومت اسلامی دور بزنند؛ و به رفیق مسجد و گرمابه شان یاری برسانند. زیرا امکان آن که یکی از تحریم ها، ممنوعیت هر گونه معامله بانکی سران رژیم اسلامی با خارج از کشور باشد زیاد است. از این پس هیچ امکانی برای معاملات میان چینی ها و حکومت ملاها وجود نخواهد داشت. روسها هم نخواهند توانست؛ پول های مردم ایران را، به بهانه فروختن سیستم پدافند هوائی اس ۳۰۰ ، که بتوانند به آخوندها بفروشند؛ از جیب ملت ایران در بیاورند. مگر آن که هر دوی این کشورها، اجناس فروشی خودشان را، به صورت معامله « پایا پای » به انجام برسانند!

به آخوندها هواپیما و هلیکوپتر بفروشند؛ و در ازای آن از آنها نفت و گاز بگیرند. شاید این برای چینی ها معامله ای سودبخش باشد. اما برای روسها، سودی که نخواهد داشت؛ مالامال زیان هم خواهد بود. ضمن آن که اگر قرار باشد مانند همه این سی و نه سال گذشته، ملاهای جمهوری ننگین آخوندی، به حزب الله، القاعده، طالبان، حوثی ها، الشباب و …. کمک های مالی و تسلیحاتی بکنند؛ در اثر به اجرا درآمدن تحریم های سخت بعدی، نه می توانند از طریق بانک پولی برای آنها به حساب شان بریزند؛ و نه خواهند توانست؛ از طریق بنادر دریاها، به وسیله کشتی و قایق برای آنها سلاح ارسال نمایند. زیرا به زودی خواهیم شنید؛ که هر نوع مراوده اقتصادی با رژیم آخوندی در هر کجا و هر زمان و از طریق هر واسطه ای ممنوع خواهد گشت!

حالا باز هم ملا سید علی خامنه ای و شیخ حسن روحانی، ژست بگیرند و پشت تریبون در مقابل ملت ایران، و از طریق خبرگزاری ها، در برابر تمامی جهانیان بایستند و بگویند: هر چقدر که بخواهیم موشک می سازیم؛ سلاح های هسته ای مان را افزایش می دهیم؛ و هیچ کسی هم نخواهد توانست کاری بکند!

هر چه میان آن بز ریش سفید همدانی، با ریشوهائی مثل سران جمهوری ننگ آفرین اسلامی جستجو می کنم؛ وجه تشابهی جز ریش ندارند. اما وجوه اختلاف شان بسیار است. زیرا آن حیوان زبان بسته، دارای پرچربی ترین شیر جهان است. موهایش برای بافتن گلیم و نمد و زیلو از بهترین پشم ها می باشند. گوشت و امعاء و احشاء شان هم خواص خودشان را دارند. که یکی از آنها هم در هستی موجودات بی هنری مانند آخوندهای رژیم منفور اسلامی موجود نیست!

محترم مومنی

مقاله قبلیلیبرمن: تقریبا همه مواضع جمهوری اسلامی در سوریه را هدف قرار دادیم
مقاله بعدیملاقات‌های چند دقیقه‌ای فعالان محیط‌ زیستی بازداشت‌شده در حضور ماموران امنیتی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.

2 نظرات

  1. بسیار عالی و تامل برانگیز مثل همیشه بانو محترم روحی بی خردی سران حکومت اسلامی را تشریح کردند. ?⚘??

    • هم میهن عزیز سرکار خانم هما خوش درود بی کران بر شما. سپاسگزارم که این نوشتار را مطالعه نموده اید؛ و دیدگاه تشویق آمیزتان را نیز درج فرموده اید. پیوسته پایا و مانا باشید.

نظرات بسته است