مگر مردم ایران مرده اند، که شما آینده کشورشان را از مساجد بسازید؟! بقلم بانو محترم مومنی روحی

2
246

واژه مسجد به خودی خود هیچ معنائی از قداست و اهمیتی را ندارد. زیرا موقعی که یک فرد، چه نمازگزار باشد یا به دلیلی دیگر، مانند سر بر زمین نهادن نزد بزرگان(که در گذشته مرسوم بوده است)، پیشانی اش را به هر کجای هر زمین یا فرش یا هر چیز دیگری بنهد؛ آن مکان را مسجد(سجده گاه) می گویند. اما از باب آنکه جهت برگزاری نمازهای دسته جمعی مسلمین، مکان مشخصی را در نظر می گیرند؛ همچنین به خاطر آنکه مردم(مسلمان های نمازگزار) بدانند؛ که در کجا و کدام نقطه از محله یا شهرشان، باید تجمع داشته باشند. از واژه مسجد(جایگاه سائیدن پیشانی بر خاک) استفاده نموده اند!

 ولی علت مهم تر و بزرگ تر آن این است؛ که مسلمانها به دلیل هر چه بیشتر اهمیت دادن به دین و شریعت و مذهب شان، از هر فرقه و ملیتی که باشند؛ با خواندن نمازهای واجب و مستحب خویش، با قرقره کردن کلمات عربی که بیشترشان مفاهیم آنها را هم نمی فهمند. چنان خود بی خردشان و ناآگاه شان را، در قالب ” ابوذر غفاری ” و ” حبیب ابن مظاهر ” و ” ابوبکر و عمر و عثمان و علی ” و….. می چپانند. که امر حتی بر خودشان نیز مشتبه می گردد!

به گفته مجتبی شاکری عضو کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر تهران، از سوی سازمان زیبا سازی شهرداری پایتخت، کمپینی با نام ” آینده را از مساجد بسازیم ” به راه افتاده است. در این رابطه قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران نیز، با اشاره به کشته شدن(شهادت به قول او) حججی یکی از سپاهیان شان در افغانستان، که به دست داعشی ها با همکاری طالبان سرش را بریده بودند بیان کرده است: ” شهید حججی ها تربیت شده مساجد هستند؛ تمام دعوای ما با عالم غرب، بر سر مساجد است. مسجد حیات دینی و سیاسی اجتماع اسلام را بر عهده دارد. ” !

قاسم سلیمانی روز یکشنبه 29 امرداد 1396 خورشیدی، برابر با 20 اوت 2017 میلادی، در پانزدهمین اجلاس روز جهانی مساجد، با بیان این که شهید حججی ثمره مسجد است اظهار کرد: ” امروز مقابله با تهاجم فرهنگی، پیچیده تر و ناپایدارتر از دیروز شده است. و باید در این عرصه، مطالبات مقام معظم رهبری در نظر گرفته بشود. ما در کشور، با رشد الحادگری و لاابالی گری مواجهیم؛ و باید از خود بپرسیم، که اکنون در جامعه چه وظیفه ای داریم؟ نگاه ما به مسجد، نباید فقط معطوف به داخل مسجد باشد. اگر اینگونه باشد بازنده خواهیم بود. اگر محیط اطراف مسجد سقوط کند؛ دشمن وارد آن می شود. ما امروز با دو خطر مواجهیم، یکی خطر داخلی که ” فتنه مذهبی ” است؛ و دیگری خطر خارجی، که تهاجم علیه جهان اسلام است. ” !

وی همچنین افزوده است: ” چه کسی مسؤل رشد لاابالی گری در کشور است؟ آیا همه ما به وظایف خود عمل کرده ایم؟ ما باید بدانیم، که نباید فقط پل خود را حفظ کنیم؛ اگر اینگونه باشد، سایر پل ها نیز سقوط می کنند. مسجد یک قرارگاه است؛ و تأثیر آن بر کل جامعه خواهد بود. کسی که نتواند سربازانش را حفظ کند؛ خط اش سقوط کرده است. اگر جوانی از مسجد رفت، خط آن امام جماعت شکسته و سقوط کرده است. ” !

آنچه که مسلم است، راه و روش حاکمیت هر سرزمینی، حول محورهای سیاسی – مذهبی در آن کشور می چرخد. و این امر نیز کتمان نکردنی است؛ که دست اندرکاران حکومت در هر کشوری، جهت اداره نمودن آنجا، بدان گونه برنامه ریزی و عمل بکنند؛ که زوایای سیاست و دین حاکم بر مملکت ایشان حکم می نمایند. مگر آنکه در مملکتی، که مسأله دین و گرایش های مذهبی ساکنین آنجا، هیچ نقش پررنگی در مدیریت آن سرزمین نداشته باشد؛ و با منوال ” جدائی دین از سیاست ” به صورت سکولار اداره گردد!

ولی در یک حاکمیت دیکتاتوری، چه استبدادشان بر پایه دین و مذهب شان تکیه داشته باشد؛ و چه بر نوع آن سیاستی که روش حاکمان آن دیار نقش آفرین آن هستند متمرکز باشد. بدیهی است که در هر دو شکل مورد نظر، شهروندان آنجا نتوانند؛ که حتی از یک آزادی و رفاه نسبی نیز برخوردار بشوند. ویژه آن که، مبنای عملکردهای مدیران سیاسی و اجرائی یک سرزمین، محل ثقل برنامه ریزی و مدیریت شان، بر پایه آئینی است که بدان تدین یافته اند!

هنگامی که داخل میهن آریائی ما، تعداد مساجد کشور به اندازه مورد نیاز، و حد اکثر یک مسجد در هر خیابان طویل بود؛ چنین بلای زمینی ناهمواری، مانند حکومت پلید و جنایتکار اسلامی بر سرمان آورده شد. چنانچه حکومت خودمحور و مستبد و خودکامه جمهوری ننگین اسلامی، با برگزاری چنین کمپین های بی مسمای غیر ضروری، بخواهد که در هر خیابان و در نزدیکی هر مسجدی در هر محله ای، یک لانه جاسوسی خطرآفرینی بسازد و فعال نماید؛ مردم ایران دیگر حتی درون خانه های خویش نیز کم ترین آزادی و آسایشی را نخواهند داشت!

زیرا این نابکاران می توانند؛ با بنا کردن برج های دیده بانی بر روی ساختمان های مکمل این مساجد، به شعاع چندین متری اطراف خودشان، بر داخل خانه های مردم ایران احاطه داشته باشند؛ و با صفت بارز جاسوس مآبانه شان! حتی بر کوچک ترین موردی که در آن خانه رخ می دهد و مطرح می شود؛ در هر خانه ای، اشراف کامل بر عملکردهای ساکنان آن را داشته باشند. تا با این روش حیله گرانه و ریاکارانه، هست و نیست مردم ستمدیده را، زیر نظر موذیانه خویش بگیرند؛ که در موقعیت های مقتضی، ایشان را زیر فشار مستبدانه خودشان قرار بدهند. یا دست کم، مزورانی از میان ایشان، نقطه ضعف های ساکنان یک خانه را، که از مناره آن شبه مسجدها زیر نظر گرفته و یافته اند؛ وسیله ای جهت اخاذی موذیانه از ایشان قرار بدهند؛ و حتی به طور پنهانی و بدون آگاهی رئیس و فرمانده شان، نزد اهالی آن منازل بروند. تا با گوشبری از ایشان، آنها را از عواقب کارهائی که در خانه های خودشان انجام می دهند؛ بترسانند؛ و موجبات بیماری های روحی روانی ایشان را پدید بیاورند!

از اینرو، تا کار به اینجا کشیده نشده، تا در اطراف تان جاسوس کده های مکمل مساجد را به وجود نیآورده اند؛ پیش از آن که با به وحشت انداختن شما، جاده های پیروزی را به روی خودشان بگشایند. شما ” علاج واقعه ” را، ” پیش از وقوع ” آن بنمائید؛ و با یک خیزش جانانه و میلیونی و حق طلبانه، از رخ دادن چنین رویداد آزار رسان و کشنده ای جلوگیری نمائید!

ملتی که در طول تاریخ افتخار آمیز میهن اش، با چنگ و دندان کیان ایرانی خویش را حفظ نموده است؛ نباید در برابر مشتی یاغی و تازی تبارهای بیابانگرد و دزد و جانی، سکوت کند و کم بیآورد. نگذارید آینده سرزمین اهورائی تان، را مساجد و شبه مسجدهای حاکمیت منفور اسلامی پایه گذاری کنند. زیرا شما آگاه، با اراده، پیکارگر با دشمن، شجاع، یگانه و بی همتا در میهن پرستی هستید. جهت اثبات صفات بالا بر ملیت ارزشمند خودتان، از هیچ کوشش و تلاشی کوتاهی نکنید!

محترم مومنی

مقاله قبلیتنبک انتظامی! بقلم دکتر اسکندر دلدم
مقاله بعدیایتالیایی‌ها چطور جشنواره فیلم ونیز را راه انداختند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.

2 نظرات

  1. هم میهن ارجمند جناب پیوند یکتا درود بر شما
    موجب خرسندی من است که شما از خواندن این نوشتار ابراز رضایت می فرمائید. بسیار مهر ورزیده اید که دیدگاه تشویق آمیزتان را درج نموده اید. بهروز و پیروزی و شادمانی تان را آرمان دارم.
    با مهر و ادب
    بانو محترم مومنی
    پاینده باشید

نظرات بسته است