معنای ایده آلی ” گور به گور شده ” !

0
429

امروز چهاردهم خرداد 1396 خورشیدی است. بیست و هشت سال پیش در چنین روزی، خبر مرگ روح الله خمینی رهبر……کبیر!!!!! انقلاب منفور اشغالگران اسلامی را منتشر نمودند. فردا هم که پانزدهم خرداد است؛ سالروز قیام طلبه های مدرسه فیضیه قم، و عده ای از ایرانیان خمینی پرست تهران است. که در روز پانزدهم خرداد سال 1342 خورشیدی، به حمایت از او به پا خاسته و علیه حکومت وقت قیام کرده بودند!

عده ای از مردم ایران(شاید هم نامردمان ایرانی) در دو شهر تهران و قم، در پی بازداشت روح الله خمینی، که با انتقاد کردن از لایحه ایالتی و ولایتی ” انقلاب سپید شاه و مردم ” ، که در دیماه سال 1341 خورشیدی، در یک رفراندوم سراسری در کشور به تصویب رسیده بود؛ دست به تظاهرات علیه بازداشت این آخوند زن ستیز و ضد ایرانی زدند. جبهه ملی و خمینی از مخالفان سرسخت لوایح شش گانه انقلاب سپید شاه و ملت بودند. به ویژه خمینی که با دو لایحه بسیار مهم آن( – ارائه همه آزادی های اجتماعی به زنان ایرانی، و دادن حق رأی به ایشان، – و لایحه اصلاحات ارضی، که به وسیله آن، تقسیم شدن زمین های اربابان زورگو که ملاک های فئودال و آزار دهنده رعیت های شان بودند؛ در میان کشاورزان آنها)، این تظاهرات در روز پانزدهم خرداد 1342 بر پا شده بود!

پس از اعلام مخالفت خمینی با این دو لایحه از لوایح شش گانه انقلاب سپید شاه و ملت، آن ملای ستیزه جو با ارائه آزادی به این دو بخش مهم در کشورمان، به دستور نخست وزیر وقت کشور مرحوم اسداله علم، خمینی دجال دستگیر شد. سپس با واسطه گری بعضی از مدرسین حوزه های علمیه در کشور، از زندانی گشتن او جلوگری گردید و قرار تبعیت وی به خارج از ایران صادر گشت!

ابتدا خمینی را به ترکیه تبعید کردند. اما چون این کشور از پذیرش وی سر باززد؛ او را به عراق تبعید نمودند. البته بهتر بود که جنایتکاری مانند آخوند خمینی را، اگر نکشتند و اعدام نکردند؛ دست کم در زندان نگاه می داشتند. ولی با درخواست های مداوم دوست و هم لباس وی آیت الله محمد حسن شریعتمداری، که پای برهنه در خیابان های قم راه پیمائی کرد و به دستگیری خمینی اعتراض داشت. او را از کشور به عراق تبعید کردند!

در حقیقت ماجرای تظاهرات پانزده خرداد، می تواند پیش درآمد و دلیل و پایه رویداد شوم انقلاب اسلامی 57 در کشورمان باشد. نه به آن خاطر که دارای اهمیت زیادی بود؛ بلکه به دلیل استفاده ابزاری سیاسی آمریکا و دیگر ممالک غربی، از موردی همچون روح الله خمینی، که در مخالفت با تصمیم پادشاه ایران روانشاد محمد رضا شاه پهلوی، به وی انتقاد کرده بود. چون آنها پادشاه دلسوز و ایرانساز محمدرضا شاه پهلوی، هرگز با اهداف ضد بشری این کشورها موافقت نمی کرد؛ و با ایشان در سیه روزی مردم دنیا همراه نمی گشت. به راحتی توانستند که از موضوع تبعید شدن موجود خبیثی همچون روح الله خمینی، استفاده مطلوب خویش را بنمایند؛ و او را برای برنامه های امپریالیستی بعدی خودشان، درون آب نمک سیاست خویش بخوابانند؛ و در روزی که می خواستند ایده های سیاه و ضد ایرانی شان، که همانا فروپاشی حکومت پادشاهی پهلوی، و کنار گذاشته شدن پادشاه ایران از قدرت بود؛ آن ملای هندی زاده و واپسگرا را، به داخل کشورمان باز گردانند. تا به وسیله او و همدستان وی، انقلاب ایران برباد ده اسلامی را شکل بدهند؛ و حکومت دینی عصر حجری و استبدادی اسلامی را در ایران بر پا نمایند!

نزدیک به سی و نه سال می گذرد، که ملت ایران بخصوص جوانان کشورمان، در میان شعله های ویرانگر شورش بی خردانه پدران و مادران فریب خورده خویش(نسل پوسیده و متحجر) می سوزند و تباه می شوند. بیشترشان نسل سوخته ای شده اند، که فوق لیسانس ایشان داخل مملکت، کنار خیابان های کشور، میوه و سبزی می فروشند؛ زن های شان با داشتن شوهران بیمار و معتاد، جهت کسب درآمد برای گذران زندگانی خود و فرزندان شان تن فروشی می کنند؛ پدران بیکار و سرخورده اجتماع، به خاطر کمتر شرمسار شدن نزد فرزندان و همسران خود، به هر کار خفیف و نامناسبی دست می زنند(البته اگر همان را نیز پیدا بکنند)؛ بیماران شان به دلیل ناتوانی در پرداخت نمودن هزینه های کلان بیمارستان ها در میهن شان، به مرگ زودرس محکوم می گردند. مردمی هم که به دلیل نارسائی های اجتماعی در میهن خویش، چنان فقیر و درمانده شده اند؛ که حتی سرپناهی هر چند ناچیز برای خودشان را ندارند؛ ناگزیرند که درون گورهای خالی و داخل کارتون های کنار پیاده روهای شهرشان بخوابند!

اینها و خیلی دیگر از نابسامانی های موجود در کشور، ثمرات همان انقلاب شوم اسلامی است؛ که پیآمد قیام پانزدهم خرداد در سال 1341 خورشیدی بود. و به خواسته قدرت های بزرگ در گیتی، به ویژه ایالات متحده آمریکا، و به دست آن آخوند خیره سر و کودن و ضد ایرانی به وجود آمده اند. همدستان وی که به سبب همین انقلاب شوم و سیاه، از پائین ترین نقطه های اجتماع، بدون داشتن کم ترین توان و سواد و شعور و حقی، به بالاترین آن دست یافته بودند. در دستیابی به همه دارائی مردم ایران، عجله شان از رهبر خرفت شان بیشتر بود؛ و می خواستند برای پیمودن ره صد ساله در یک شب، هر چه که می خواستند و می توانستند؛ در کشور انجام بدهند و به دست بیاورند. اما رهبر خودمحوری مانند خمینی، که همه خواسته های آن نوکران را برای شخص خودش می خواست. لازم دیده بودند که سرخری مانند خمینی را( که آنچه که در ایران بود را فقط برای خود می خواست و اجازه گردنکشی به آنها را نمی داد)، از سر راه خویش حذف نمایند؛ تا آرزوهای شخصی خود را عملی کنند. در پی بیماری قلبی او(که هیچ ارتباطی به سن او یا موردی ارثی بودن نداشت.)، پس از بستری شدن خمینی در بیمارستان، او را که هنوز بهبودی اش را به دست نیاورده بود؛ به کاخ جماران در بیت رهبری باز گرداندند. تا ابتکار عمل کشتن تدریجی وی را شخص خودشان به دست بگیرند!

در ادامه همین حیله ها، خمینی را که با روش تدریجی به درک واصل نمودند؛ خبر مرگ اش را، تا روز چهاردهم خرداد 1368 به تعویق انداختند؛ تا که با این کلک بتوانند؛ روز مرگ او را به روز قیام پانزدهم خرداد سال چهل و دو بچسبانند؛ و یک موضع تاریخی مهم تری به انقلاب شان و پیش درآمد آن(پانزده خرداد 42) ببخشند. زیرا با این کار، برای مسلمان های نابخرد این روزگار، حتی کسانی که در آینده نیز به چنین دگماتیسم مذهبی گرفتار خواهند بود؛ مقبره ای از امامی دیگر را، جهت زیارت کردن ابلهان بسازند؛ و پول های بی زبان آدم های کوته فکر و نادان را، از جیب های ایشان به درون ضریح مق…..دس امام دروغین و قاتل جنایت پیشه ای چون خمینی منتقل نمایند. آیا می دانید که تعداد زیادی از هم میهنان شما، نذرهای خودشان را به نام خمینی می کنند و حاجت های شان را از مرده یک جنایتکار می طلبند و پول شان را درون ضریح امام سیزدهم شیعیان می اندازند؟ تا همه آن مبالغ بی حساب، میان خانواده خمینی و صدالبته بیت جدید رهبری، که جایگاه چهاردهمین امام شیعیان است تقسیم نمایند!

بیست و هشت سال از تاریخ دروغین مرگ خمینی، و کشته شدن موذیانه او به دست یاران خودش می گذرد. به همین تعداد سال نیز، یکی از قاتلان او، و مجریان نیرنگ مربوطه، در جایگاه رهبری شما ایرانیان نشسته، و پس از مرگ امام سیزدهم شیعیان خمینی دجال، به مقام امامت چهاردهم شیعیان دنیا ملقب گشته است. طراح نقشه قتل تدریجی خمینی، و ابداع کننده متصل کردن روز دروغین مرگ وی به سالروز پانزدهم خرداد 42 نیز، چند ماه پیش سرش را زیر آب کردند؛ تا این راز جنایتکارانه را، که به دلیل اختلافات موجود میان قاتلان خمینی، می رفت تا به واسطه قدرت پرستی و برتری جوئی یکی از ایشان بر دیگری، ماجرای جدیدی در تاریخ این انقلاب اهریمنی و شوم را موجب گردد. در وادی مخفی کاری های اسلامی شان پنهان نگه بدارند. غافل از آن که، بسیاری از ایرانیان صاحب اندیشه، از همه کنش های ضد ایرانی و بشر ستیزانه آنها آگاهی دارند؛ بیش از این هم اجازه نخواهند داد؛ تا چنین قوم فاسد و جنایتکار و سودجوی قدرت پرستی، در کشور باستانی ایشان حکومت نمایند!

خمینی جنایتکار را نیمه جان از اولین گور سیاسی او(بیمارستان)، به دومین گور زوال قدرت او، و بعد با اعلام رسمین مرگ وی در چهاردهم خرداد سال 68 به گور اصلی وی منتقل ساختند. باشد که به زوی زود، با قیام ملی مردم به جان آمده ایران، و شورش جوانان سلحشور و مبارز کشورمان، بی حرمتی های آخوند جنایتکار خلخالی ناجوانمرد و وحشی به آرامگاه بنیانگزار کبیر حکومت پهلوی در کشورمان، گورستان کنونی خمینی دجال نیز، به دست مبارزان میهن پرست ایرانی منهدم گردد. و جسد متعفن وی از یک مقبره تاریخی که با مبالغ گزافی از طلا و نقره زینت شده است. به یک گور معمولی فرستاده بشود. البته اگر این جوانان جسد آن جنایتکار را به آتش خشم خود نسوزانند؟!

” ای کشته که را کشتی، تا کشته شوی زار”؟!

محترم مومنی

مقاله قبلیخامنه ای در دیداری محرمانه با رئیسی: دولت در سایه تشکیل دهید
مقاله بعدیتحلیلی چند بعدی از انتخابات اخیر ایران؛ بزرگترین شکست داخلی در تاریخ کثیف رژیم ایران رقم خورد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.