مرد بدون خلاقیت!

0
183

باید که در عنوان بالا که برای این نوشتار در نظر گرفته ام؛ می نوشتم: ” فردی بدون خلاقیت” ، اما از آنجائی که واژه “فرد” می تواند به هر کسی متعلق باشد از آن صرف نظر کردم. ولی چون که منظور من از عنوان بالا یک فرد خاص است؛ ترجیح دادم که واژه ” مرد ” را در آن درج نمایم. البته بعضی از خصایص اخلاقی بیشتر آدمها اختصاصی نیستند و در میان همگان عمومیت داشته و قابل تشخیص می باشند. اما برخی دیگر، از جمله همین ” خلاقیت ” مورد نظر، به هیچوجه در میان همه مردم و یا بخشی از آنها عمومیت ندارد؛ و فقط تعداد معدود و محدودی از همنوعان ما هستند؛ که می توانند دارای ویژگی برجسته “خلاقیت” درون وجود خودشان باشند!

توجه به این نکته نیز دارای اهمیت است؛ که افراد دارنده ی خصوصیت خلاّقیت، به هیچوجه به دارا بودن نبوغ ذاتی نیازمند نیست. چرا که در بین بسیاری از افراد کم سواد یا حتی بی سواد هم، می توان نمونه هائی از خلاقیت داشتن ایشان را مشاهده نمود. کسی که از یک هوشمندی نسبی برخوردار باشد؛ می تواند در جریان کارهائی که باید به انجام برساند؛ به خلق نمودن ویژگی های خاصی توفیق می یابد؛ که کار وی را در نظر دیگران برتری بخشیده و نوعی از خلاقیت ذاتی وی را در آن تثبیت می نماید. نائل گردیدن چنین افرادی به آفرینش صفت خلاقیت یا یک نوآوری ابتکاری در وجود خودشان، امری است که هیچ نیازی به نابغه بودن او ندارد. زیرا که این امر، حتی از آدمهای معمولی در جامعه نیز بر می آید!

از ریاست جمهوری حسن روحانی درون حکومت اسلامی در ایران، نزدیک به دو سال می گذرد. او که سکان قوه مجریه کشور را در دست گرفته است؛ در تمام این مدت، حتی برای یک بار هم هیچ کار بارزی از سوی جناب شان مشاهده نگشته، و تا به حال کسی از آحاد ملت، از شیخ حسن روحانی، نه به اندازه یک رئیس جمهور، حتی در حد یک فرد عادی جامعه نیز کوچک ترین خلاقیت و ابتکار خاصی را ندیده که از او سربزند. ولی تا بخواهید و تحمل داشته باشید؛ سخنان بی سر و ته زیادی گفته، و در همه آنها هم به وضوح نشان داده، که نه چیزی سرش می شود و نه در یک مورد یا مواردی، توانسته است که خلاقیت هائی را از خویشتن ابراز بدارد. شاید از دیدگاه عامه، چنین امری هیچ ضرورتی نداشته باشد. اما اگر عوام را رها کنید و در این رابطه از خواص بپرسید؛ انگشت خودشان در مورد درست بودن این نکته که در این یادداشت مطرح می شود را، بر روی نکته آن خواهند گذاشت؛ و کاملا آن را تأیید خواهند نمود!

شاید هم آقای رئیس جمهور، تنها خلاقیتی را که داشت؛ همان نشان دادن کلیدی بود که در جریان سخنرانی های انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم، درمعرض نظر هم میهنان درونمرزی ما قرار داد. که به وسیله آن کلید معجزه آسا، برای گشودن همه قفل های مشکلات موجود در کشور بوده است. که همان یک خاصیت را نیز بی موقع به کار بسته، و در این مورد کفگیر خلاقیت داشتن ایشان به ته دیگ خورده باشد!

اما کسی که برای تصدی چنین پست مهمی، آنهم در یک جمهوری سرگردان و بی کفایتی مانند رژیم آخوندی خودشان، اعلام آمادگی کرده و آن را بر عهده می گیرد؛ بایستی که سراپای وجودش، مملو از خلاقیت های گوناگون باشد. در غیر این صورت، هر روز از یکی از مخالفان خود و کابینه اش، بخصوص در میان گروه هائی که با ریاست جمهوری وی در حکومت به اصطلاح اسلامی شان، هیچ سر سازگاری نداشتند و همچنان نیز ندارند؛ بدترین و توهین آمیزترین کنایه های سیاسی را شامل حال خویش بگرداند. و نتواند کوچک ترین پاسخی را هم به آنها بدهد!

تنها کاری که روحانی تا کنون به انجام رسانیده، این است که در مناسبت های خاص در کشور، با توجه به موضوع آنها، سخنانی مربوط به آن موضوعات را ایراد کرده، و در این رابطه نیز قسمت هائی از آسمان را، به بخش هائی از ریسمان بافته، تا که ضمن ایراد نمودن آن سخنان، کنایه هائی را هم به مخالفان خودش زده باشد. به بیانی دیگر، بدون آنکه از گفته های خودش نتایج مطلوبی را هم به دست بیآورد؛ موجب واکنش های منفی دیگر مسؤلان و مدیران اجرائی سایر قوا و سازمان های مختلف در کشور نیز گشته است. وی دیروز(یکشنبه 17 آبان 1394 ) در مراسم افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات، در باره وضعیت حاکم بر مطبوعات در کشور، و در حاشیه امن بودن بعضی از رسانه های مطبوعاتی نزدیک به برخی از نهادهای امنیتی و محافظه کاران، سخنان انتقادآمیز بی سابقه ای را مطرح کرده است!

وی در بخشی از سخنان خویش گفته است: ” قابل تحمل نیست، که برخی از رسانه ها حاشیه امن داشته، و برای همیشه از هر نوع تنبیه و توقیف مصون باشند. گاهی هم برخی رسانه ها، مانند پلیس مخفی عمل می کنند. همچنین گاهی با مطالعه برخی نشریات ایشان، می توان فهمید که فردا چه کسی قرار است دستگیر شود، و آبروی چه کسی برده شود؟”!

روحانی در بخش دیگری از سخنان خویش افزوده است: ” رسانه برای آگاهی مردم است؛ اما عده ای با این برخوردها، ادعای انقلابی گری دارند. در حالی که انقلابی بودن، به معنای اخلاق مداری است. مردم انقلاب کردند، تا آبرو و اموال شان محفوظ بمانند.”!

هرچند نکته های بالا، که توسط رئیس جمهور رژیم اسلامی بیان گشته، کمی رنگ و بوی مثبت اندیشی دارد(منهای دلیل انقلاب کردن مردم، که با آن همه آبرو و دارائی شان به خطر افتاده اند.) اما صحیح بودن سخنان ایشان در شرایطی است؛ که بر مبنای آمار استخراج شده از سوی مؤسسات بزرگ آمار در جهان، از زمان ریاست جمهوری حسن روحانی، رقم اعدام های انجام شده در حکومت جنایت پیشگان اسلامی، نسبت به دولت های پیشین در این رژیم، به میزان 25% افزایش یافته است. و سخنان انتقادآمیز وی، فقط می توانند برای رئیس قوه مجریه، یک ضد ارزش خفت باری را در بر داشته باشد؛ که آن نیز برگشتن ضربه های منفی حرفهای رئیس جمهوری اسلامی است. که مانند ” تف سربالا” به سوی جناب شان برخواهند گشت!

از این گذشته، باید از آخوند روحانی پرسید: ” شما که لالائی بلدید، چرا خواب تان نمی برد؟ ” یا به عنوان رئیس جمهور در حکومت اسلامی اختیاراتی را دارید یا خیر؟! اگر ندارید که بدون تردید ندارید. چنانچه خود نیز توجه نمائید؛ به زبان بی زبانی در سخنان بالا و در این مراسم، اقرار نموده اید که به اندازه یک سطر از همان نشریات مربوط به نهادهای امنیتی رژیم تان، ارزش ندارید. چون اگر می داشتید؛ پیش از آنکه به مطرح کردن چنین بیانات دشمنی آفرینی بپردازید؛ به عنوان رئیس قوه اجرائی مملکت، می توانستید در این رابطه با فرماندهان کل نیروهای مسلح آرتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مشورت بنشیند(چون از فحوای کلام تان کاملا آشکار است؛ که مقصود شما از رسانه های امنیتی، نشریات وابسته به سپاه و بسیج می باشد.) اگر مقصودتان گوشه و کنایه زدن به آنهاست؟ خود بهتر می دانید که آنها سنبه شان از شما پر زورتر است؛ و به موقع خدمت تان خواهند رسید. بنابراین ” شتر سواری که دولا دولا نمی شود ” زیرا یا حق دارید و درست می گوئید؛ و یا خیر هیچ حقی ندارید و فقط می خواسته اید که مدعی مرام اخلاقمداری خود و بی اخلاق بودن اینها بآشید. که بدون تردید هر دو شقّ این مطلب حقیقت دارند. چون با آنکه ظاهرا از یک قماش هستید؛ ولی در اصل هیچکدام تان از یک قماش نیستید. بلکه هر کدام تان و همگی آنانی که به این جمهوری فناتیک و واپسگرا و تروریست پرور متعلق می باشید؛ از بدترین نوع قماش موجود در دنیا هستید!

خوشبختانه به دلیل آنکه جنس همگی تان از بدترین قماش های جهان است؛ هیچگونه جاذبه ای نسبت به همدیگر ندارید. قطب های منفی آهن رباهای مختلفی می باشید؛ که به همین دلیل نیز، به دفع نمودن یکدیگر مشغول هستید. و این همان بخشی است که ملت رشید ایران، جهت براندازی جمهوری پلید اسلامی، و سرنگونی حکومت منفورتان، به آن نیاز فراوانی دارد. به شرط آنکه به موقع بتواند، از آن استفاده مطلوب نماید. و این مهم را بیش از این به تأخیر نیندازد. ” دزد حاضر و بز حاضر” حساب همه گی شان را باید خود ایرانیان برسند. و هیچ چشمداشتی به کمک های بیگانگان منفعت طلب نداشته باشند!

محترم مومنی

مقاله قبلیبررسی دلایل اشتباهات زیاد داوری در فوتبال و انتقاد از مایلی‌کهن در برنامه 90
مقاله بعدیپیروزی در انتخابات ترکیه به قیمت خونریزی و جنگ!؟؛ باز هم اردوغان برنده انتخابات نیست
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.