” سب النبی ” مجازات اش اعدام است؛ اما دزدی میلیاری نه !

0
685

چرا دزد شیادی مانند بابک زنجانی اعدام نمی شود؟ اما می خواهند جوان بی گناهی مانند سینا دهقان را، به جرم ” سب النبی = اهانت به پیامبر” اعدام کنند؟ پیش تر، ضرب المثل ” یک بام و دو هوا ” را شنیده ایم؛ و نمونه هایش را نیز دیده ایم. اما نه به این صورت واضح و آشکار، که در رابطه با دو حکم اعدام، که از سوی قضات بیدادگستری رژیم فاسد و اهریمنی اسلامی صادر شده است!

اکنون می بینیم، آنچه را که هیچگاه درون کشورمان شاهد نبوده ایم. پس می باید که آن را، با دیدی راسخ تر و دقتی عمیق تر، بنگریم؛ که چنین رویداد بری از قواعد انسانیت، و عاری از شرف و وجدان آدمی، چقدر با حقیقت گوئی و ارائه حقوق مردم به ایشان فاصله دارد؟ تفاوت و چرائی این دوگانگی یا چند گانگی ها، که در تصمیم گیری قصاب های قاضی نمای قوه قضائیه رژیم ملاها در ایران ادراک می کنیم؛ امری ” باری به هر جهت ” نیست؛ که آنها را سرسری بگیریم و بررسی ننمائیم!

 بیش از دو ماه پیش، حکم اعدام کسی مانند بابک زنجانی صادر شده است. فردی که به پشت گرمی آقا زاده ای مشهور و بدنام، هرچه که دلش خواسته دزدیده و خورده و برده است؛ و سر همگی شان را، با بلعیدن میلیاردها تومان از بابت فروش غیر مجاز نفت کشور، و پولشوئی های دیگری که برای آقایان انجام داده بوده است؛ چنان کلاه گشادی را بر سرشان گذاشته، که اگر غیرت می داشتند؛ بایستی که مرگ را بر چنین ننگ خفت باری ترجیح می دادند!

هنوز پس از این مدت طولانی، که هم دادگاه استیناف وی(بابک زنجانی)، و هم دادگاه تجدید نظر او نیز پایان یافته، چگونه است که حکم اعدام مربوطه همچنان اجرا نشده، و ایشان هنوز با احترام کامل، در بخشی از هتل اوین زندگی عادی خودش را می گذراند؟(هتل برای او و امثال پسر هاشمی رفسنجانی، نه برای کسانی که هم پول ندارند؛ و هم بی پارتی و بدون واسطه هستند.)، اما یکی از فرزندان سلحشور ایرانزمین، که بی گناه و به جرم نوشتن دیدگاه خودش در وب سایت ها، به دام دژخیمان رژیم ملاها گرفتار گشته، و در شکنجه گاه اوین، مورد تعرض و آزار و اذیت زندانبانان وحشی حکومت آخوندها هم قرار گرفته، و این جانیان در نظر دارند؛ که به زودی وی را اعدام کنند!

البته پاسخ روشن است. زیرا که بابک زنجانی، از کمک های پارتی بسیار دم کلفتی مانند آقا مجتبی خامنه ای سود می برد. که هر دوی شان به عنوان رئیس و مرئوس، در این دزدی های کلان دست داشته اند. هرگاه بخواهند که حکم صادر شده اعدام در باره بابک زنجانی را به اجرا بگذارند؛ جناب رئیس چنین اجازه ای را نخواهد داد. این جوانک که دوران کودکی و نوجوانی حقارت باری را طی کرده است. گوئی که می خواهد ” انتقام آسمان را از ریسمان ” بگیرد. به همین خاطر مبالغ هنگفتی از پول های دزدی را، هم به دائر نمودن بانک خصوصی در مالزی و یک شرکت بازرگانی در جائی دیگر اختصاص داده است؛ و هم بخش کلان تر آن را در جائی مخفی نموده، تا دست حریفان به آن نرسد!

تا زمانی که این راز برای همدستان او فاش نشود؛ او را اعدام نخواهند کرد. ظاهرا آنقدر تیز و زبل و زرنگ هم تشریف دارد؛ که حتی وکیل اش هم از مخفی گاه پول های او بی خبر است. ولی سینا دهقان بیست و یک ساله بی نوا، که دست اش از همه جا خالی است؛ و جز بیان حقایقی که گلویش را می فشرده گناه دیگری ندارد و نداشته است. در مقابل خطر بزرگی مثل اعدام قرار گرفته، که نیاز شدیدی به حمایت های هم میهنان خویش دارد!

شایسته است، به هر طریق و با هر روشی که امکان پذیر باشد؛ این مهم را به گوش سازمان های بین المللی حقوق بشری رساند. شاید که در این رهگذر، راهی برای عدم اجرای این حکم جنایتکارانه پیدا بشود. مگر او قاتل بوده که چنین حکم ناحقی را برایش در نظرگرفته اند؟ مگر متجاوز به عنف و دیگر جرائم جنحه بوده، که می خواهند جان این جوان بی نوا را از وی بستانند؟ اگر قرار بود که به جرم ” سب النبی ” کسی را اعدام می کردند؛ چرا همان پیامبر و رسول و نبی شان، که به گفته خودشان همه روزه، زنی یهودی بر سرش خاکستر می ریخته را، معدوم نکرده بوده است؟!

اهانت به پیامبر را بهانه قرار داده اند؛ تا بیش از پیش مردم ایران را، دچار رعب و وحشت از حاکمیت بنمایند. و جان ارزشمند سینا دهقان نازنین، هم شده است ” وجه المصالحه ” بقای حکومت منفورشان، که چه بخواهند و چه نه؟ به زودی باید قبل از سست تر شدن پایه های ستون حکومت اهریمنی شان، و سرنگون شدن کاخ امپراطوری شرارت آفرین شان، به دنبال یافتن لانه های موش باشند. تا در هنگامه شورش مردم به جان آمده ایران، دست از پا درازتر، خودشان به آن لانه ها برسانند و مخفی بشوند!

غافل از این که، این بار دیگر ” این تو بمیری ” ، از ” آن تو بمیری ها ” نیست. که بتوانند هر چه که دل آلوده به نیات ضد بشری شان می خواهد را به انجام برسانند. به مجرد آنکه ده ، صد هزار یا یک میلیون از مردم ایران به پاخیزند؛ تا دادشان را از این بیدادگران بستانند؛ کشورهائی هستند که به پشتیبانی از مردم ایران، امداد های شان را به آنها برسانند!

بی جهت ژست مخالفت با کمک بیگانگان را به خودتان نگیرید. اگر کمک های همان اجنبی ها نیود؟ کی این ملاهای عقب مانده و نابخرد، می توانستند در کشور شما به حکومت برسند؟ و سی و هشت سال پیاپی میهن تان را اشغال نمایند؛ و با کشتن جوان های تان و آواره نمودن سایر مردم مملکت، شما و آنها را در سرزمین خودتان و در جائی که مهاجران اقامت دارند. بیگانه تر از هر غریبی، درون شعله های آتش تنهائی بسوزانند؟!

مراد نگارنده این مطلب، فقط پشتیبانی های تجهیزات و امکانات لازم برای مبارزان داخل کشورمان است. نه حمله نظامی ایشان به مملکت مان. کدام قدرتی می توانست حکومت محکم و استخوان دار پادشاهی پهلوی را فرو بپاشد؟ کدام تدبیر فتنه گرانه ای می توانست؛ چنان هنگامه را در میان مردم ایران به پا نماید و آنان را بفریبد؛ که در سال منحوس 57 خورشیدی رخ داد؟ حکمت موضوعاتی مانند منطق و فلسفه این است؛ که بدانیم فلسفه ای که سرنوشت چنین مخدوشی را برای ایرانیان رقم زد. از پایگاه کدام منطق علمی و نظری برخاسته بود؟ فلسفه اش حضور اکثریت جاهل و اقلیت شیاد در کشورمان بود؛ که دلیل منطقی رخ دادن آن بلوای انقلابی در ایران گردید!

اگر در آن زمان شد؟ هم اکنون نیز شدنی است. با توجه به منطق واقعی دلیل حرکتی، که باید مردم را، علیه حکومت فاسدان جانی در کهندیارمان بشوراند؛ یک- عدم آزادی های فردی و اجتماعی. دو تا بی نهایت- بیکاری، فقر، اعتیاد، وجود ششصد هزار زن خیابانی در کشور، که به گفته کارشناسان، دوازده درصد ایشان شوهر دار هستند. پائین آمدن سن اعتیاد تا میان کودکان دوازده ساله، بی لیاقتی های دست اندرکاران حاکم در ایران، برای ایجاد بهبود در شرایط زیست محیطی کشور و ملت، وجود تنگناهای اجتماعی برای خرد و کلان در ایران، و….. از همه بدتر، به خطر افتادن استقلال و امنیت ایران و ایرانی، به سبب تجزیه شدن و تکه پاره شدن یک سرزمین هزاران ساله، که آخوند حاضر است بخش هائی از آن را به دیگران ببخشد. تا خودش در مکانی که قرار دارد پای برجا باشد!

محترم مومنی

مقاله قبلیزیباکلام: رئیسی در برابر روحانی شانس ندارد
مقاله بعدیقسم ژنرال آمریکایی یا دم خروس شرکت بوئینگ؛ فرامرز دادرس، کارشناس اطلاعاتی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.