زیر بنای اقتصاد خراب یک کشور، سیاست غیر اصولی آن است! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
202

روابط « علت و معلولی » ، فقط در تناسبات طبیعی، و میان موجودات مختلف در این جهان بزرگ کاربرد ندارد. بلکه بیش از ارتباط داشتن بخار آب دریاها، با ایجاد شدن ابرهای بارانزا و بارش باران، یا هر تمثیل قابل لمس دیگری، که در این مورد بتوان به کار برد. موضوع ارتباط مستقیم داشتن هر رویدادی، که معلول به وجود آمدن از علتی مشخص می باشد؛ امری حتمی و موردی کتمان نکردنی است. و به هیچوجه نمی توان آن را نادیده گرفت. جهت اداره شدن هر کشوری، دولتمردان آنجا به ویژه افراد مسؤل تری مانند پادشاه، رهبر یا رئیس جمهور آن، می بایست که قبل از برنامه ریزی برای مدیریت هرچه صحیح تر سرزمین زیر نفوذ خویش، پیش از تصمیم گیری و مشاوره با اعضای کابینه ای که در دولت او دارای مسؤلیت هستند. به این نکته اساسی توجه داشته باشد؛ که اگر چنان بکند؟ چنین خواهد شد یا نه؟!

دو مورد از زیر بنای درست اداره شدن یک مملکت، سالم بودن امور اقتصادی آن، و نیز درست بودن روابط سیاسی آن با کشورهای دیگر است؛ که مسؤلان آنجا با هم ترازان خویش در ممالک دیگر دارند. چگونگی پدید آمدن شرایط خوب و مفید و مساعد در یک دیار، که شهروندان آن بتوانند؛ به راحتی و با آسودگی خیال به زندگی خود ادامه بدهند. توجه مدیریت آن سامانه به دو مورد اقتصاد خوب، و روابط سیاسی مناسب دولتمردان کشورشان، با دیگر ممالک دنیا است!

آسایش نسبی یک ملت در کشورشان، مستلزم خوب بودن رابطه های سیاسی دست اندرکاران امور آنجا، با مسؤلان سایر کشورهائی است؛ که سیاستگزاران کنونی در جهان، چه بخواهند و چه نه؟ جهت داشتن روابط مناسب و منطقی با همتایان خویش، ناگزیر به رعایت کردن تمامی جوانب زیر مسؤلیت خودشان، در راستای آنچه که به هر دو سوی قضیه مربوط می باشد است!

وقتی که به شرایط کنونی کشورمان فکر می کنیم. به آشکارا ملاحظه می شود؛ که نحوست اشتباهات پی در پی سران بی خرد حکومت همواره نا به هنجار و بی دانش مسؤلان این رژیم جهنمی، چنان به تمامی زوایای دارای اهمیت در ایران سرایت نموده، و کشور را در حال حاضر در شرایطی قرار داده است؛ که غیر از نا به سامانی های اقتصادی، و بی راهه رفتن های سیاسی حاکمیت استبدای آخوندی در ایران، بقیه آنچه که پایه های زیر بنای مدیریت نادرست این رژیم بی وجود و نادان را تشکیل داده نیز، به گونه ای بد و سخت بی خردانه و آکنده از اشتباهات مکرر نموده است؛ که حتی خود ایشان(از بیت رهبری گرفته، تا مدیران اجرائی و نهادهای کشوری و لشگری و ….) و نه مردم دربند ایران، می توانند یک شب سر آسوده بر بالین بگذارند!

امیدواریم که سران هرم این قدرت اهریمنی در کشورمان، از راس آن که سیدعلی نا انسان قرار گرفته است؛ تا پائین ترین دامنه های پیرامون و پایه این هرم منحوس، دیگر هرگز نخوابند و بقیه خواب های شان را، یا در زیر خروارها خاک بخوابند. یا در اسارتگاه هائی به سر ببرند؛ که مردم به پا خاسته و پیروز بر رژیم، و براندازان این حکومت ضد ایرانی برای شان خواهند ساخت به سر ببرند. تا در هر روز و ساعتی هزاران بار از خالق یکتا طلب مرگ بکنند و هرگز هم اجابت نشود!

رابطه های هر موردی در اداره امور یک مملکت، چنانچه به درستی به آنها عمل شده باشد؛ منوط می شود به روابط مستقیم وضعیت اقتصادی یک دیار، با چگونگی سیاست هائی، که مسؤلان کشور با داخل و خارج از ایران مورد استفاده قرار داده و می دهند. اما چنانچه مشهود است و همگان به آن واقف می باشند؛ در برهه کنونی در ایران، مسؤلان نادان و بری از علم سیاست در ایرانزمین، به سیاست هائی می پردازند؛ که فقط آرمان بی محتوا و غیر انسانی و ضد ایرانی ایشان را تحقق ببخشند. سیاست های تداخل ایشان در امور سایر کشورهای گیتی، هدر دادن دارائی های مردم ایران، برای به وجود آوردن گروه های تروریستی در دنیا اموری هستند؛ که به طور دایم توسط دولتمردان نابخرد این حاکمیت اهریمنی به انجام می رسند. تا ایشان بتوانند، حکومت مقتدر شیعیان مسلمان را در دنیا بسازند و برقرار کنند!

مدیریت صحیح در یک سرزمین، اگر دانا و کاردان باشد می داند؛ که جهت اداره کردن امور همه جانبه آنجا، بایستی دست به اعمال کردن اموری بزند؛ که میان وضعیت اقتصادی و نوع سیاستی که در کشور زیر سلطه آنها اجرا می شود. یک تناسب منطقی و ملموس و قابل فهم وجود داشته باشد. تا با وزش یک تندباد نا به هنگام، شیرازه امور مملکت از هم نگسلد. و مردم اسیر و بی پناه آنجا، با داشتن درآمد ماهیانه دو میلیون تومان، در کشور بزرگ و پر نعمت و …. خودشان، زیر خط فقر نباشند!

جهت معرفی شناخته شده ترین نمونه ای، که در این مورد بشود به آن اشاره و استناد کرد؛ می توانیم از مملکت مبتلا به وبای آخوند زدگی ایران خودمان نام ببریم؛ که بارزترین نمونه ادراک شدنی در این باره را مطرح نمائیم. تا با اشاره به ندانم کاری های این حاکمیت اشغالگر و بی کفایت و بی لیاقت، نام منفور حکومت شان را مورد استفاده خویش قرار بدهیم؛ و نتیجه گیری منطقی که انتظار داریم را بیان بکنیم!

آنچه که با تغییر کردن نوع حکومت در یک کشور رخ می دهند؛ ابزاری هستند که حاکمیت جدید در هر سرزمینی ناگزیر می باشد؛ که بیش از همه موارد به آنها بپردازد. و کنش هائی را برای حکومت خودش بر

گزیند؛ که توجه همگان در حیطه رهبری و ریاست رژیم جدید را جلب کند. تا نوع مدیریت اش در آن کشور، مورد پذیرش اکثریت ملت آنجا قرار بگیرد؛ و از سوی حکومت های دیگر در جهان نیز تایید بشود. چنانچه تمامی این اصول را در نظر داشته باشد و به انجام برساند. باید که در نوع سیاستی که برگزیده تردید نکند؛ و برای پیش بردن منویات ترقیخواهانه و بشردوستانه خود، به راهی که انتخاب نموده ادامه بدهد!

مگر آن که مانند سران بی تدبیر و بری از دانش کشورداری جمهوری مفلوک آخوندی در ایران، جز به تحقق بخشیدن به آرمان های خودکامگی های خویش، به هیچ مورد دیگری بها ندهد؛ حتی بیش از پیش کوشش هم بکند؛ که به مردمان ستمدیده سرزمین بزرگ و باستانی ایرانزمین، نهایت ظلم و بیداد را نیز روا بدارد. و با پرداخت کردن دارائی های ملی همین مردم، برای تروریست های دست پرورده خودش، پول و تسلیحات کافی را ارسال نماید!

آخوند موجودی نیست، که آنچه را که برای خودش در نظر می گیرد. را برای زیردستان اش هم در نظر داشته باشد. این موجود پلید و ضد بشری، اکنون دیگر کم ترین بهائی به مردم ایران نمی دهد؛ و هستی و نیستی این ملت، و شرایطی که اکنون دارند. نزد وی کم ترین ارزشی جهت توجه کردن به آن را ندارد. موردی که او را به این راه غیر اخلاقی و ضد ایرانی سوق داده است؛ و لحظه به لحظه نیز او را تشویق به تشدید نمودن رابطه خصمانه اش با ملت ایران می نماید. صرفا بهره برداری های مادی از نوع حکومتی است؛ که در سرزمین آریائیان پاک سرشت به وجود آورده است. چرا که ساختن بزرگ ترین و مقتدر ترین حاکمیت اسلامی در دنیا(به ویژه حاکمیت شیعیان جهان) هزینه بسیار را طلب می کند. و این نامردمان قدرت پرست و شعور از دست داده، جز به منافع خودشان هر چند که غیر انسانی و ضد بشری هم باشند کم ترین بهائی نمی دهد!

محترم مومنی

مقاله قبلیحق تعیین سرنوشت برای ملت ها و نه دولت ها سازمان ملل نیازمند بازنگری هایی در عملکردش است؟
مقاله بعدیآن سوی خزر را که بخشید؟ این سوی آن را که خواهد بخشید؟!! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.